تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
به آرزوهایی که در ذهن خود تصور کردهای فکر کن. خود را در گذشته نگه ندار و همیشه آیندهای را که در پیش داری متصور شو. پایه و اساس زندگیات را ریاکاری و دورویی قرار مده. زنجیری را که به پایت بستهای باز کن و از نعمتهای خدا لذت ببر زیرا این دنیا دو روز بیش نخواهد بود. در زندگی میانهرو باش تا از آن لذت ببری.
غزل شماره ۳۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۷ حافظ
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار دامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۷ حافظ
بیت اول
بیا که قصر امل سخت سستبنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
ای ساقی، بشتاب که کاخ آرزو پایهاش بسیار نااستوار است و هرلحظه بیم ویرانی آن میرود، باده بده که اساس زندگی را بر باد نهادهاند و قابل اعتماد نیست.
به ایهام یعنی زندگی به باد یا نفسی وابسته است.
بیا که: یکی از الفاظ کلیدی زیبای حافظ است و نزد سخنوران دیگر کمتر دیده میشود. معنای آن معنای عادی این کلمه و امر به آمدن نیست بلکه معنای باریک دیگری است و آمیختهای است از تشویق و موافقتطلبی و کمابیش برابر است با بدان، ببین، باور کن، ملاحظه و موافقت کن:
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت / که در مقام رضا باش و از قضا مگریز (بیت هفتم از غزل شماره ۲۶۶ حافظ)
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب / نوید داد که عام است فیض رحمت او (بیت پنجم از غزل شماره ۴۰۵ حافظ)
بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم / گر امتحان بکنی می خوری و غم نخوری (بیت هفتم از غزل شماره ۴۵۲ حافظ)
بیا که خرقه من گر چه رهن میکدههاست / ز مال وقف نبینی به نام من درمی (بیت سوم از غزل شماره ۴۷۱ حافظ)
سخت و سست: ایهام تضاد
باد و باده: جناس زائد یا مطرف که در جاهای دیگر همچون «اگرچه باد فرحبخش و باد گلبیزست»(بیت اول غزل)، «باده در ده چند ازین باد غرور»(بیت چهارم غزل)، «باد بهار میوزد باده خوشگوار کو»(بیت اول غزل) و «ای باد از آن باده نسیمی به من آور»(بیت ششم غزل) به کار رفته است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
بندهی خواست و عزم آن وارستهام که زیر فلک نیلگون از هرچه نقش تعلق پذیرد و دل را بستهی جلوههای این سرای فریب کند و از سیر کمال بازدارد، خویشتن را رها کرده است.
غلام همت: غلام همت کسی بودن یعنی خود را در برابر او کوچک مردن، مدیون و مرهون و مرید و مخلص او شدن. در غزل با مطلع «سحر بلبل حکایت با صبا کرد» میگوید:«غلام همت آن نازنینم / که کار خیر بیروی و ریا کرد»
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست
قابل وصف نیست که دیشب که مست لایعقل در میخانه بودم، فرشته پیامآور جهان نهان یا عالم معنی چقدر بشارتهای بسیار نیک برایم آورد.
میخانه: استعاره از میکده معرفت و محفل صاحبدلان است
سروش عالم غیب: در فرهنگ رشیدی در تعریف سروش آمده است:«و هر فرشتهای که پیغامآور باشد عموما و فرشتهای که پیغام و مژده آورد خصوصا که هاتف غیب نیز گویند». در شعری دیگر میگوید:«مژده رحمت برساند سروش»
که ای بلندنظر شاهباز سِدرهنشین
نِشیمن تو نه این کنج محنتآبادست
ای والاهمت باز سپید بزرگ سدره آشیان (به استعاره جان پاک آدمی) جای نشستن و آشیانهی تو این گوشه آبادی رنج (استعاره از دنیا) نیست.
سدره: درخت کنار، مقصود سدره المنتهی است، درخت کناری در آسمان هفتم به جانب راست عرش که منتهای اعمال مردم و نهایت رسیدن علم خلق از ملائکه و غیر ایشان است.
تو را ز کُنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
تو را از تختگاه آسمان فرامیخوانند. نمیدانم چرا در این دامگاه (دنیا) گرفتار شدهای. استفهام برای نهی بکار رفته است.
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
پندی را که به تو میدهم، ابتدا خوب یاد بگیر و سپس به آن عمل کن؛ زیرا این نصیحتی گرانبها است که پیر طریقت این سخن را گفته است و من از آنجا یاد گرفتهام.
این نصیحت در ابتدای بیت بعد آورده شده است.
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز رهروی یادست
غم این جهان را نخور و نصیحت مرا فراموش نکن که این سخن شیرین و دلپذیر عاشقانه را از راهپیمای راه عشق در یاد دارم.
لطیفه عشق چیزی است که در بیت بعد به آن اشاره میشود.
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
به عطیهی ایزدی و رزق مقسوم خشنود باش، گره از پیشانی باز کن و روی درهم مکش که درِ سرای اختیار مطلق به روی من و تو باز نیست و جز تسلیم و رضا چارهای در برابر قضای محتوم و تغییر ناپذیر الهی نداری.
این بیت به جبرانگاری شاعر اشاره میکند و در غزلیات بسیاری تکرار میشود. «می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار»(بیت پنجم غزل)، «کارفرمای قدر میکند این من چه کنم»(بیت سوم غزل)، «در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم»(بیت نهم غزل)، «با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست»(بیت دهم غزل) از آن نمونه هستند.
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز، عروس هزار دامادست
از دنیایی که اساس آن استوار نیست، انتظار وفاداری نداشته باش که این پیرزن کهنسال به حیله خود را همسر هزار شوهر ساخته است و به تو کام نخواهد داد و در این دنیا به مراد نخواهی رسید.
عروس زیبا ولی بیوفا دانستن دنیا در شعر فارسی و در شعر حافظ سابقه دارد: «عروس جهان گرچه در حد حسنست / ز حد میبرد شیوه بیوفایی»
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بیدل که جای فریادست
در لبخند گل آثار پیمان بهسر بردن و وفاداری نیست، ای بلبل عاشق سزاوار است که از بیوفایی گل ناله کنی. این بیت به عمر کوتاه گل اشاره دارد.
عهد و وفا: برخلاف تصور برخی به معنای وفای به عهد نیست بلکه این دو کلمه مجزا هستند یعنی عهدبستن و وفاداری. در غزل شماره ۵۰ حافظ نیز میگوید:
بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او
هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است
حسد چه میبری ای سستنظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
ای کسی که اشعار سخیف میسرایی از چه رو به حافظ حسد میورزی؟ پسند و مقبول اهل دل گشتن و نیکویی کلام نعمتی است که خدا آن را به هرکه بخواهد میبخشد.
در متن فوق، تعبیر فال حافظ با بهره گرفتن از شرح جلالی و معنی ابیات با کمک دیوان حافظ شرح دکتر خلیل خطیب رهبر (انتشارات صفی علیشاه)، حافظنامه بهاءالدین خرمشاهی (انتشارات سروش) و ترجمه شرح سودی (انتشارات نگاه) نوشته شده بود
گرامی
درود و سپاس
اولین بار هست