غزل شماره ۵ حافظ: دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

غزل شماره پنج حافظ اول می‌گوید اختیار دل از دستم خارج می‌شود، مردم دانا چاره‌ای بیندیشید وگرنه راز دلم آشکار خواهد شد؛ در ادامه به نیکی در حق دیگران، مروت با دوستان و مدارا با دشمان توصیه می‌کند و در انتها خود را بی اختیار می‌داند. فال حافظ، معنی و تعبیر کامل و تفسیر بیت به بیت غزل پنجم دیوان حافظ را در ستاره بخوانید.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

روزگار سختی‌ها و مشکلات فراوانی را بر سر راه تو قرار داده است اما جای نگرانی وجود ندارد، این نیز بگذرد. اگر می‌خواهی زندگی راحت و با خیالی آرام داشته باشی، با دشمنان خود مدارا و با دوستانت جوانمردی کن. کارها را هر چند کوچک، بزرگ بشمار و بدون هدر دادن وقت آن‌ها را انجام بده تا صاحب مقام و منزلت شوی. گاهی مواقع هدفی را در فکر می‌پرورانی که خود نیز به رسیدن به آن ایمان نداری. مشکلات سر راه را برای خود بزرگ می‌کنی و چشم امید به کمک دیگران بسته‌ای. آگاه باش که منبع اصلی کمک در رفع مشکلات ذات مقدس باری‌تعالی است که اگر با خلوص به درگاهش روی، دست خالی برنمی‌گردی، پس به او توکل کن. وضعیت سخت سرنوشت را با صبر، توکل و قناعت می‌توان راحت‌تر پذیرفت.    

 

غزل شماره ۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۵ حافظ

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان (ترکان) پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

 

غزل شماره ۵ حافظ
غزل شماره ۵ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره پنج حافظ

 

بیت اول

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

ای عارفان برای رضای خدا تدبیری کنید که زمان اختیار دل از کفم به در می‌رود. دریغا که سِرّ نهان عشق من از پرده برون افتاد.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

کشتی شکستگانیم (کشتی نشستگانیم) ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را

ای باد موافق، ما در کشتی سوار هستیم، وزیدن آغاز کن به امید آنکه به ملاقات یار که آشنای عشق ماست، نائل شویم.
«شرطه» لغت سانسکریت است و نوعی باد است که موافق و مساعد کشتی‌رانی باشد و کشتی را به طرف مقصد مسافران سوق دهد.
«باشد که» یعنی امید است و انتظار می‌رود و در شعر حافظ تکرار می‌شود. از آن جمله می‌توان به: «باشد که چو خورشید درخشان به درآیی» در غزل با مطع «ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی» و مصراع «باشد در آن میانه یکی کارگر شود» در غزل با مطلع «ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود» اشاره کرد.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

محبت کوتاه مدت فلک، افسانه، سحر و مکر و حیله است. نیکی در حق دوستان را در این عمر کوتاه غنیمت بدان و از فرصت استفاده کن.

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

دیشب در انجمن گل و باده، هزار آوا نغمه خوشی آغاز کرد، ای ساقی بیا و باده‌ی بامدادی بده و ای مستان بیدار شوید.
هبّوا یعنی بیدار شوید. و صبوح شرابی بوده که در هنگام بامداد می‌‌نوشیدند.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

ای کسی که کرم و بخشایش داری، به پاس سلامتی که خدا به تو بخشیده، تو هم به افراد بی‌نوا صدقه بده و از آنها دلجویی کن.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در دو جهان رمز آرامش این دو نکته است: با دوستان از طریق جوانمردی رفتار کن و با دشمنان مدارا نما و اگر از آنها رنجی رسید، صبور باش.

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

ما را به کوی حُسنِ شهرت راه ندادند. چراکه قسمت ما از آغاز عشق و رسوایی بود. اگر تو را حال ما خوش نمی‌آید، به دگرگون کردن احکام جهان هستی بپرداز.
مضمون این بیت از اندیشه‌های ملامتی و جبرانگاری حافظ است.

 

✦✦✦✦

بیت هشتم

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

آن تلخ‌گونه (باده و شراب) که صوفی آن را مادر پلیدی‌ها و مایه تباهکاری‌ها نامید، نزد ما دلخواه‌تر و شیرین‌تر از بوسه دوشیزگان است.

 

✦✦✦✦

 

بیت نهم

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

در وقت تهیدستی به خوشدلی و سرمستی جهد کن، چه اینکه اکسیر زندگانی عیش و مستی است که فقیر تنگدست را به درجه استغنای قارون می‌رساند.

 

✦✦✦✦

 

بیت دهم

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

ای عاشق، از فرمان عشق سر مپیچ، چراکه معشوق که در پنجه او سنگ خارا همچون موم نرم است، ترا از رشگ چون شمع می‌تواند گداخت.

 

✦✦✦✦

بیت یازدهم

آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

به ساغر باده که آیینه اسکندری است، نیک بنگر تا احوال کشور دارا (داریوش سوم که به دست اسکندر کشته شد) را به تو بنماید.
«آیینه سکندر» مخلوطی از افسانه و حقیقت است و آیینه‌ای بوده که به تدبیر ارسطو بر فراز مناره اسکندریه نصب کرده بودند تا به مراقبت حرکت کشتی‌ها در دریا بپردازد و از حال فرنگ آگاهی دهد. حافظ در جاهای دیگر به آیینه اسکندر اشاره دارد. از آن جمله می‌توان به مصراع «نه هرکه آینه سازد سکندری داند» در غزل با مطلع «نه هر که چهره برافروخت دلبری داند» اشاره کرد.
شاید مراد از «جام می» به استعاره ضمیر عارف داناست که از اوضاع جهان آگاهست.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوازدهم

خوبان (ترکان) پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را

زیبایان فارسی‌زبان جانِ تازه می‌بخشند. ای ساقی به قلندران پرهیزگار مژده بده که دل به عشق زنده دارند چراکه از زهد خشک کاری برنمی‌آید.

 

✦✦✦✦

 

بیت سیزدهم

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

حافظ این دلق آغشته به می را به اختیار بر تن نکرد، ای شیخ پاکیزه جامه‌ی پرهیزگار، عذر ما را در آلوده‌دامنی بپذیر و بیشتر خرده مگیر.

 
در متن فوق، تعبیر فال حافظ با بهره گرفتن از شرح جلالی و معنی ابیات با کمک دیوان حافظ شرح دکتر خلیل خطیب رهبر و حافظ‌نامه بهاءالدین خرمشاهی نوشته شده بود
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید