تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
منتظر هستی تا نشانه و اثری از محبوب بیابی یا یک آشنا سخن او را به گوش تو برساند، تو به این خواسته خواهی رسید اما زمانی طول میکشد. شک و تردید را به وجودت راه مده و با عزمی قوی به مسیرت ادامه بده. با کسی که تجربه دارد مشورت کن تا در آینده دچار دردسر و شکست نشوی. از مشکلات راه ترس و هراس به دل راه مده. هیچ کاری به آسانی انجام نمیشود و به نتیجه نمیرسد. خدا را فراموش مکن و به او توکل نما تا باران رحمتش بر کشتزار اعمال تو فرو ریزد. گاهی وقتها نباید بهخاطر محبتی که در حق دیگران کردهای انتظار جبران داشته باشی، اینگونه میتوانی با آرامش روحی به راه خود ادامه بدهی.
غزل شماره ۴۷۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۷۱ حافظ
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
بیا که خرقه من گر چه رهن میکدههاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
حدیث چون و چرا درد سر دهد ای دل
پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی
طبیب راه نشین درد عشق نشناسد
برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم
به آن که بر در میخانه برکشم علمی
بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند
به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است
اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی
نمیکنم گلهای لیک ابر رحمت دوست
به کشته زار جگرتشنگان نداد نمی
چرا به یک نی قندش نمیخرند آن کس
که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۷۱ حافظ
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی
چه کسی از محبوب من نامهای محبتآمیز برای من میآورد؟ اگر قاصد باد صبا مانند همیشه به ما لطف دارد کجاست؟
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
سنجیدم و دریافتم که در راه عشق چارهجویی و استدلال عقل همانقدر مؤثر است که قطره شبنم بر دریا تأثیر میگذارد.
بیا که خرقه من گرچه رهن میکدههاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
بیا و بنگر که هر چند دلق من پیوسته در گرو میخانههاست، خوشبختانه از مال وقف درهمی به نام من در جایی منظور نشده است.
حدیث چون و چرا درد سر دهد ای دل
پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی
مباحثه و مشاجره سبب دردسر و گرفتاری است، ساغر شراب برگیر و لحظاتی از زندگانی را به آسودگی سپری کن.
طبیب راهنشین درد عشق نشناسد
برو به دست کن ای مردهدل مسیحدمی
طبیب دورهگرد از درد عشق چیزی نمیداند و نمیتواند آن را مداوا کن؛ ای دلمرده افسردهخاطر، برای شفا به دنبال طبیبی باش که نفس روحبخش عیسی را داشته باشد.
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم
به آن که بر در میخانه برکشم علمی
دلم از ریاکاری و تملقگویی و پوشیدهکاریهای بیثمر گرفته است؛ چه بهتر که یکراست به در میخانه رفته، در آنجا بیرق اقامت برافرازم و ساکن میکده شوم.
بیا که وقتشناسان دو کون بفروشند
به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی
بیا که عارفان فارغ از گذشته و آینده و طرفداران حال، هر دو جهان را با یک جام شراب زلال و معاشرت با یار زیبارو مبادله میکنند.
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است
اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی
پیوسته در ناز و نعمت به سر بردن با راه و رسم عشق، همخوانی ندارد؛ اگر رفیق ما هستی، تلخی و گزندگی غم را پذیرا باش.
نمیکنم گلهای لیک ابر رحمت دوست
به کشتهزار جگرتشنگان نداد نمی
شکایت نمیکنم، اما ابر مهر و محبت دوست بر کشتزار تشنه عاشقان جگرسوخته حتی اندکی نبارید.
چرا به یک نی قندش نمیخرند آن کس
که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی
چرا کسی را که با یک بند نی قلم خویش صد گونه سخنان شیرین نثار کرده است، با یک نیشکر راضی نگه نمیدارند؟
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی
ای پادشاه، بهغیر از دعای شبانه و راز و نیاز صبحگاهان برای قدرشناسی از تو، کار دیگری از دست حافظ بر نمیآید.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.