تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
حاجتی در دل داری و در آرزوی دست یافتن به آن هستی؛ برای برطرف شدن مشکلات و گشایش در کارهایت از دوستان نزدیک خودت کمک بگیر، هرچند که میترسی آنها دست رد به سینه تو بزنند. اخلاق و رفتار پسندیده اعتبار تو را صد چندان نموده است. از شر شیطان به خدا پناه ببر که راه پیشرفت برایت باز است. تعلل جایز نیست؛ بسمالله بگو و در مسیر آینده قدم بگذار و از یاد خدا غافل مشو. با انجام کارهای خیر، آبی بر روی نامه اعمال خود بریز تا گناهان آن پاک شوند.
غزل شماره ۴۱۳ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۱۳ حافظ
خط عذار یار که بگرفت ماه از او
خوش حلقهایست لیک به در نیست راه از او
ابروی دوست گوشه محراب دولت است
آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او
ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار
کآیینهایست جام جهان بین که آه از او
کردار اهل صومعهام کرد می پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او
سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن
من بردهام به باده فروشان پناه از او
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار
گو برفروز مشعله صبحگاه از او
آبی به روزنامه اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد
خالی مباد عرصه این بزمگاه از او
آیا در این خیال که دارد گدای شهر
روزی بود که یاد کند پادشاه از او
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۱۳ حافظ
خط عذار یار که بگرفت ماه از او
خوش حلقهایست لیک به در نیست راه از او
خط سبز چهره یار که ماه از دیدن آن از رشک تیرهگون شد، دایرهای زیباست، اما راهی برای رهایی از آن وجود ندارد.
ابروی دوست گوشه محراب دولت است
آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او
ابروی دوست زاویه محراب نیکبختی و اقبال است. چهره خود بدان بسای و نیاز خود را از آن بخواه.
ای جرعهنوش مجلس جم سینه پاک دار
کآیینهایست جام جهان بین که آه از او
ای بادهنوش مجلس جمشیدشاه، دل را از پندار بد به دور دار، زیرا جام جهانبین جمشید، مانند آیینهای است که از روشن ضمیری آن در شگفتم.
کردار اهل صومعهام کرد میپرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او
رفتار صوفیان اهل خانقاه مرا به بادهنوشی واداشت، دود سیاه درون تیره آنها را ببین که در اثر آن نامه اعمال من به سبب بادهنوشی سیاه شد.
سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن
من بردهام به باده فروشان پناه از او
به پادشاه غصه بگو هر کار از دستش برمیآید بکند که من از دست او به بادهفروشان پناه بردهام یعنی بهخاطر پناه بردن به شراب غم و غصه نمیتواند به من آسیب برساند.
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار
گو برفروز مشعله صبحگاه از او
ای ساقی، چراغ باده را فرا راه خورشید نگاهدار و به خورشید بگو که مشعل صبح را از نور این چراغ برافروزد. در این بیت چراغ می اضافه تشبیهی است. شراب به چراغی تشبیه شده که حتی از خورشید نیز درخشانتر است.
آبی به روزنامه اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
از شراب، آبی بر روی نامه اعمال روزانه ما بپاش، شاید بتوان نقش گناه را از آن زدود.
حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد
خالی مباد عرصه این بزمگاه از او
حافظ که ساز رامشگر عاشقان را به نوا درآورد، امیدوارم هرگز جایش در ساحت این مجلس بزم خالی نباشد.
آیا در این خیال که دارد گدای شهر
روزی بود که یاد کند پادشاه از او
آیا ممکن است که روزی پادشاه از این گدای شهر یعنی حافظ با این خیالهایی که در سر دارد یادی کند؟
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.