تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
بخت و اقبال در تمام عمر همراه تو خواهد بود و در زندگی روز بد نمیبینی. چهره و طینت زیبایت ورد زبانهاست، پس چرا غمگین شدهای و اینقدر آشفتهحال هستی؟ دست از قهر و کینه بردار که فال تو بسیار فرخنده است. برای مهربانی کردن پیشقدم شو، مژدهای به تو میدهند و حق وفا را به جا آور. آرزوهای دور و دراز را از سر بیرون نما.
غزل شماره ۴۰۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۰۸ حافظ
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرانویس ابروی مشکین مثال تو
در چین زلفش ای دل مسکین چگونهای
کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوهای ز ابروی همچون هلال تو
تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان
کو مژدهای ز مقدم عید وصال تو
این نقطه سیاه که آمد مدار نور
عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو
در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو
حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست
سودای کج مپز که نباشد مجال تو
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۰۸ حافظ
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
ای آنکه خورشید بندهوار در پیش رویت آینه نگه میدارد و مشک سیاه برای خال تو آتشدان میگرداند و اسپند دود میکند.
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
حیاط خانه چشم را با اشک شستشو دادم، اما چه فایده که این زاویه لایق پذیرایی لشکر تصور و تصویر ذهنی تو نیست.
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
ای آفتاب زیبایی و جمال، تو در بالاترین مرتبه ناز و نعمت قرار داری. از خدا میخواهم که تا روز قیامت افول و غروب نکنی.
مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرانویس ابروی مشکین مثال تو
خطاط و نقاش آرایشگر دیوان آفرینش که انحنای ابروی مشکین تو را ترسیم کرد، پس از آن نقشی خوشتر از تصویر چهره تو نیافرید.
در چین زلفش ای دل مسکین چگونهای
کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو
ای دل بینوا، در چین و شکن زلفش چه حالی داری؟ زیرا باد صبا حال تو را آشفته و پریشان بازگو کرد.
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو
در این آغاز بهار بوی گل به مشام رسید. ای آنکه چهره خوش یمن تو به منزله نوبهار ماست، با ما آشتی کن.
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوهای ز ابروی همچون هلال تو
کجاست آن اشاره ناز و ادا و اطوار ابروان هلالی تو تا با دیدن آن آسمان که حلقه ماه را در گوش خود دارد، غلام حلقه به گوش ما شود.
تا پیش بخت باز روم تهنیت کنان
کو مژدهای ز مقدم عید وصال تو
خبر خوش رسیدن عید وصال به تو کی میرسد؟ تا شادباشگویان به استقبال بخت بروم.
این نقطه سیاه که آمد مدار نور
عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو
این مردمک چشم که مانند نقطه سیاه دایرهواری نور به درون آن میگردد، در واقع تصویری از خال چهره تو در باغ بینایی است.
در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو
در پیشگاه خواجه تورانشاه وزیر از کدامین ستمی که بر من رفته است شکایت کنم، از خواهشهای خودم به سبب نیازمندی در پیشگاه تو یا از کدورت خاطر تو از خواهشهای من؟
حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست
سودای کج مپز که نباشد مجال تو
ای حافظ، سر گردنکشان بسیاری در این کمند گرفتار آمده است. خیال نادرست در سر مپرور که این میدان جولانگاه تو نیست.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
محمد پارسا گلچین
فقط میتونم بگم سپاسگزارم از این حد جامعیت برای قرار دادن این شعر و امیدوارم توانایی جبران رو داشته باشم حداقل با انتقال این علم به دیگران