تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
زندگی فرصتی محدود است که خداوند در اختیار انسان قرار داده تا برای خویش توشهای فراهم آورد، هرکسی باید به فکر عاقبت کار خویش بوده و برای فصل درو کردن تا وقت هست چیزی بکارد. همیشه انسان به آنچه که میخواهد نمیرسد، پس ناامید مباش. هرچه کردهای، نتیجه آن را در آینده خواهی دید. خودپسندی را رها کن و عاقلانه بیندیش. از شکستهای گذشته پند و عبرت بگیر و آنها را چراغ راه آینده بساز. دوران خوشی هم مانند روزگار رنج و مصیبت در گذر است؛ مغرور نباش. سعی کن توشهای برای آخرتت فراهم کنی و ریاکاری و عبادت کردن برای فریب مردم را کنار بگذار.
غزل شماره ۴۰۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۰۷ حافظ
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۰۷ حافظ
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
کشتزار سبز سپهر گردون و ماه نو را که مانند داس آن را در مینوردید دیدم و به یاد کشتزار عمل خود و فصل برداشت کردن محصولات آن افتادم.
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
به بخت خود گفتم: تو به خواب رفتی و خورشید سر زد و وقت نماز گذشت؛ گفت: با وجود این نومید از سبقت رحمت الهی بر غضب او مباش.
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
اگر بتوانی مانند حضرت عیسی، بیآلایش و وارسته به آسمان صعود کنی، از روشنایی و فروغ تو صد پرتو و بازتاب نور به خورشید میرسد.
تکیه بر اختر شبدزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
بر ستاره شبگرد طالع خودت اعتماد مکن زیرا این طرار چابکدست تاج از سر کیکاوس و کمربند از کمر کیخسرو ربوده است.
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
گوشواره طلای جواهرنشان هر چند گوش را سنگین و گرانبها مینمایاند در مقابل آن را به ثقل سامعه هم مبتلا میکند؛ و تو ای گوش سنگین، این اندرز را بشنو که دوره خوشبختی و نعمت در گذر است.
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
از خال صورت تو چشم بد به دور باد که در عرصه شطرنج زیبایی، این خال سرباز پیادهای را به حرکت درآورد که در نتیجه شرط بازی را از ماه و خورشید برد.
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
به آسمان بگو این همه به بزرگی خود مناز و مبال که از دیدگاه عشق خرمن ماه یک جو و خوشه پروین دو جو بیشتر نمیارزد.
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
آتش تعبد و دورویی خرمن دین را خواهد سوزانید. حافظ این خرقه پشمینه را که علامت زهد و ریاست، دور بینداز و برو.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.