قِصه پر غُصه از پناهنده های تغییر جنسیت داده ایرانی

شبنم، یکی از همین افراد است. او که پیش‌تر جنسیت مردانه داشته، در همین ایران توانست مجوز‌های تغییر جنسیت را کسب کند، اما پس از این اقدام زندگی عادی برایش ناممکن شد.

قِصه پر غُصه از پناهنده‌های تغییر جنسیت داده ایرانی

ستاره | سرویس اخبار – این گزارش نگاهی دارد به قصه پرغصه آن‌ها که عزم سفر می‌کنند و می‌دانند که مسیر پیش‌رو، شاید به جای سعادت، رو به مرگ باشد.

به گزارش شرق، رو به ماسه‌ها دراز کشیده، انگار که خوابیده باشد. دست و پا‌های کوچکش در کنار بدنش جمع شده بودند و چیزی از صورت نحیفش معلوم نبود. آلان کردی، پسربچه کرد سوری بود که می‌خواست همراه خانواده‌اش از جنگ بگریزد، اما به جای اروپا، در ساحل دریا آرام گرفت.

قریب به یک دهه قبل، این تصویر اذهان عمومی را به سمت مسئله پناه‌جویان –بحران بزرگ عصر مدرن- جلب کرد. طولی نکشید که مرگ در آب‌های دریا‌های اروپا به امری عادی بدل شد و سایت‌های خبری مرتبط با پناه‌جویان، هر سال آمار‌های ریز و درشتی از مرگ و مفقودشدن پناه‌جویان سراسر جهان ارائه می‌دادند. در تمامی این سال‌ها هم ایران، جزء کشور‌هایی بوده که هر بار بخشی از مردمش همراه با این آمار و اخبار سیاه‌پوش می‌شدند.

از خانواده ایران‌نژاد که پدر و مادر و سه فرزند رفتند و جسم بی‌جان یکی از آنها، یعنی «آرتین» چندماهه حتی به ایران برنگشت تا «سیروان» که همین شب چله جسم بی‌جانش را از کانال مانش برگرداندند. این گزارش نگاهی دارد به قصه پرغصه آن‌ها که عزم سفر می‌کنند و می‌دانند که مسیر پیش‌رو، شاید به جای سعادت، رو به مرگ باشد. درباره آن‌ها که راهی گذری گران شدند، عده‌ای رفتند و برنگشتند، برخی به مقصد نرسیده مسترد شدند و عده‌ای هم که البته توانستند با تحمل سختی‌های فراوان، به همان مقصدی برسند که آرزوی‌شان بود.

 

پناه‌جویان ایرانی عموما چه افرادی را شامل می‌شوند؟

طبق اساسنامه حقوق بشر همه مردم این حق را دارند که بتوانند روی کره زمین حرکت و سفر کنند. با وجود این، قوانین مرز‌ها سبب شده که همین حق به‌ظاهر ساده در مرحله اجرا با دشواری‌های فراوانی روبه‌رو شود. به دنبال آن هم جنگ، نابرابری‌های اجتماعی، فقر و… سبب شده بسیاری از مردم در تلاش برای تغییر محل زندگی خود دست به مهاجرت از نوع پناه‌جویی بزنند. برای روشن‌شدن پدیده پناه‌جویی از مبدأ ایران، ابتدا باید به این سؤال پاسخ داده شود که عموما چه افرادی از ایران اقدام به این کار می‌کنند.

یک گروه بزرگ فعالان سیاسی، کنشگران اجتماعی یا روزنامه‌نگارانی هستند که به هر دلیلی از کشور خارج می‌شوند. در همین گروه زنان و مردانی که در دسته‌های مختلف جنسی و جنسیتی تعریف می‌شوند و گنجانده شده‌اند. دسته بعدی آن‌هایی هستند که در حوزه اقتصادی با مشکل مواجه و مثلا ورشکست شده‌اند. به اینجا می‌آیند تا زندگی‌ای نو و از صفر بسازند. مثلا می‌بینید برخی شغل‌ها تعدادشان قابل توجه‌تر است. مثلا در میان مشاغل، همیشه نانوا زیاد داریم. یک گروه دیگر زنانی هستند که تجربه‌های خشونت خانگی شدید داشته‌اند. زنانی که دست فرزندشان را می‌گیرند و پنهانی خانه را ترک می‌کنند تا خودشان را از فضای ناامنی که در آن قرار گرفته‌اند، نجات دهند. اقلیت‌ها هم گروه نسبتا بزرگی در این دسته‌بندی‌ها به حساب می‌آیند.

«شبنم» یکی از همین افراد است. او که پیش‌تر جنسیت مردانه داشته، در همین ایران توانست مجوز‌های تغییر جنسیت را کسب کند، اما پس از این اقدام زندگی عادی برایش ناممکن شد: «قبل از جراحی خیلی‌ها گفتند که ما کنارت هستیم و از تو و تصمیمت حمایت می‌کنیم، اما پس از آن ناگهان متوجه شدم که تنهای تنها هستم و هیچ‌کسی را ندارم. خانواده خودم مدت‌ها قبل‌تر طردم کرده بودند و این جراحی باعث شد تا همان چند دوستی را هم که داشتم، از دست بدهم. پس از تمام این دشواری‌ها بود که ترجیح دادم از ایران بروم و متأسفانه امکان خروج قانونی هم برایم وجود نداشت. این شد که مثل خیلی‌های دیگر سراغ قاچاق‌بر‌ها رفتم».

او که در این مسیر حتی نزدیک بود مورد تجاوز هم قرار گیرد، چند روزی را که برای رسیدن به مقصدش طی کرد، دشوارترین تجربه زندگی‌اش می‌داند: «گاهی خطری که پیش‌روی شما قرار دارد درباره جانتان است. به مرگ تهدید می‌شوید و البته خیلی وحشتناک است، اما از آن بدتر زمانی است که همه هستی و وجود خودتان را در آستانه نابودی ببینید.

یکی از شب‌هایی که من در منطقه پناه‌جویان یونان خواب بودم، یک نفر بالای سرم آمد و چیزی نمانده بود که به من تعرض کند. خوش‌شانس بودم که توانستم خودم را نجات دهم. فرد متعرضی که سمتم آمده بود به خاطر مصرف نوشیدنی‌های الکلی شرایط عادی نداشت و خوشبختانه توانستم از خودم دفاع کنم. روز‌ها و شب‌هایی را گذراندم که می‌توانست هر فردی را به مرز جنون بکشاند. در یکی از مرز‌ها پلیس کتکمان زد. تحقیر که دیگر عادی‌ترین رفتار ممکن بود. بدترین و سیاه‌ترین روز‌های زندگی‌ام را گذراندم».

شبنم که حالا شش ماهی می‌شود به‌عنوان یکی از شهروندان کشوری اروپایی پذیرفته شده است، نمی‌داند که اگر به گذشته برگردد باز هم چنین تصمیمی را خواهد گرفت یا خیر: «الان اوضاع عوض شده است. شش ماهی می‌شود که من دیگر شهروند کشوری هستم که اگر به خاطر تغییر جنسیتم کسی مزاحمتی برایم ایجاد کند می‌توانم شکایت کنم. وضعیتم بهتر شده است. ترومای شدیدی را پشت سر گذاشتم و متوجه هستم که هنوز درگیری‌های روانی‌ام با آن دوران به اتمام نرسیده است، اما به هر حال الان اوضاعم همانی است که لازمش داشتم. اما شاید در همان روز‌ها اگر کسی از من می‌پرسید که ترجیح می‌دهی برگردی یا نه جوابم برگشت به ایران بود».

 

اولین مقصد برای پناهندگان ایرانی کجاست؟

برای آشنایی هرچه بهتر با آنچه پناهندگان به کشور‌های دیگر تجربه می‌کنند، بهتر است ابتدا کمی با مسیر پیش‌رو آشنا شویم. اطلاعاتی که در ادامه می‌آید برایند گفتگو با فعالان و روزنامه‌نگارانی است که خارج از ایران حضور دارند و در زمینه پناه‌جویان فعالیت می‌کنند. این روز‌ها اولین قدم در پناهندگی ترکیه است. تعداد آن‌قدر بالا رفته که روزانه گروه‌های بین ۱۵ تا ۲۰ نفره از ترکیه به مقاصد مختلف برگردانده می‌شوند.

جمعیت غالب هم افغانستانی هستند. در واقع تنوع جمعیتی به ترتیب افغانستانی، سوری، عراقی، آفریقایی و ایرانی هستند. زندگی در مسیر پناه‌جویی از ترکیه تا مقصد، جنگ ملیت‌هاست. کمپ‌ها عموما در جنگل برپا شده‌اند؛ کمپ‌هایی که وضعیت مساعدی ندارد. برای مثال یک سرویس بهداشتی وجود دارد که ۵۰ نفر باید از آن استفاده کنند. مرتبه شغلی و مسئولیتی هم در همان جنگل وجود دارد. از دلال قیمت گرفته تا قاچاقچی، قاچاق‌بر و… مثلا یک نفر مسئولیت دارد تا جای خواب به دیگران بدهد.

پناه‌جو به سختی و با باج یک جای خواب روی زمین گیر می‌آورد، اما شب در خواب یک نفر مثلا از مافیای عرب‌ها با اسلحه بالای سرش حاضر می‌شود و به‌زور جای خواب را می‌گیرد. در چنین شرایطی که ایرانی‌ها جمعیت کمتری هم نسبت به سایرین دارند، اوضاع برایشان دشوارتر می‌شود و باید با افغانستانی‌ها سر کنند. افغان‌هایی که خودشان بین هزاره و پشتو درگیری دارند، حالا در مقابل مردمی قرار می‌گیرند که بخش زیادی از آن‌ها سال‌های زیاد تحقیرشان کرده‌اند. می‌توانید تصور کنید که چه اتفاقاتی پیش‌روی همه آن‌ها وجود خواهد داشت.

از ایران به سمت ترکیه، بسته به قاچاق‌بر و آشنایی به مسیر ممکن است اتفاقات زیادی رخ دهد. چون قاچاق‌بر‌ها مدام عوض می‌شوند. هیچ بعید نیست که مثلا یک نفر از آن‌ها در راه پناه‌جو‌ها را قال بگذارد و دنبال گروه نیاید. یا مثلا پول بیشتری بخواهد و حتی دست به گروگان‌گیری بزند. آن‌هم در شرایطی که محیط کوهستانی است و اگر زمستان باشد که وضعیت خطرناک‌تر هم می‌شود. در همین سال ۲۰۱۹ حدود هزارو ۴۰۰ پناه‌جو به کشورهایشان برگردانده شدند.

وقتی که به ترکیه می‌رسند، دیگر می‌توانند خانه اجاره کنند. کار سیاه هم موجود است. حتی تا دو سال پیش بیمه وجود داشت، ولی آن را برچیدند. حالا فقط می‌شود خانه اجاره کرد و اجازه رسمی هم برای کار‌کردن وجود ندارد و ۱۰ شهر معرفی می‌شود برای زندگی که البته مثل یک روستای بدون امکانات می‌ماند؛ بدون چراغ و جاده و حق خروج. تا سال ۲۰۱۹ کنترل این خروج‌ها در دست سازمان ملل بود، اما حالا مدتی است که پلیس استانبول اوضاع را به دست گرفته است.

در‌صورتی‌که پلیس متوجه شود که از منطقه مشخص‌شده خارج شدی، به‌سرعت دیپورت می‌کند و حکم ترک خاک می‌دهد. در میان این شهرها، وان از همه اوضاع وخیم‌تری دارد، چون دم مرز است و امنیتش از همه شهر‌ها کمتر است. امیر یکی از افرادی است که در مسیر پناهندگی به ترکیه رسید، اما نتوانست آنجا بماند. او برای اینکه بتواند کاری دست‌و‌پا کند، از روستایی که اجازه داشت در آن اقامت کند، راهی ازمیر شد و روبه‌رویی با پلیس سبب شد تا به ایران دیپورت شود.

او از روز‌های سخت پناهندگی در ترکیه می‌گوید: «چند روز اول در همان روستا ماندم، اما اوضاع خوب نبود. یک بار برای خرید سبزیجات از اهالی روستا حسابی کتک خوردم. کار نبود و برای آنجا ماندن باید مدام از خانواده‌ام پول می‌گرفتم. به همین دلیل تصمیم گرفتم راهی ازمیر شوم؛ شهری که هم امکانات بهتری داشته باشد و هم بتوانم کار کنم. اما متأسفانه خیلی زود پلیس من را پیدا کرد و وقتی مدارکم را دید حکم ترک خاک داد».

 

یونان؛ زندانی به مساحت یک جزیره

اما به‌جز ترکیه، یونان هم یکی از مهم‌ترین مقاصد در این مسیر است. طبق آخرین قانونی که اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۶ تعیین کرده است، پرونده افرادی که از ترکیه به یونان می‌روند، باید در خاک یونان بررسی شود و به همین دلیل این افراد باید برای مدتی نامشخص در یک جزیره بمانند. در‌واقع اینجا زندانی به وسعت یک جزیره است که مدت حضور در آن گاهی به شش سال هم می‌رسد. بدون شغل و حقوق و هیچ حق قانونی خاصی. شدت بحران در این منطقه آن‌قدر بالاست که همین چند سال پیش در جزیره موریا آتش‌سوزی شدیدی بر اثر شورش پناه‌جو‌ها رخ داد. آن‌ها به وضعیت اسفناک خود و نبود غذا، امنیت و ایجاد درگیری‌های شدید و حتی تجاوز اعتراض کرده بودند.

اینجا افراد دو راه پیش‌روی خود دارند؛ یکی اینکه در همان یونان بمانند و پناهندگی همان کشور را بگیرند. دیگر اینکه از غرب یونان با کشتی به سمت ایتالیا بروند. اینجا یکی از مرحله‌هایی است که ناگهان با آمار بالای گم‌شدن پناه‌جو‌ها روبه‌رو می‌شویم. از گروهی که سالم به ایتالیا برسند، عده‌ای به سمت شمال فرانسه و انگلستان می‌روند و عده‌ای دیگر راهی مقدونیه، صربستان، کرواسی، اسلوونی و حتی بوسنی می‌شوند.

 

هم از پلیس بلاروس کتک خوردیم و هم موبایل و پولمان را دزدیدند

همین دو ماه پیش بود که گروهی از پناه‌جویان ایرانی در مرز بلاروس مفقود شده بودند. یوسف یکی از این افراد بود و شانس آورد که توانست وضعیت وخیم خود و دیگر همراهانش را به دوستش در ایران خبر دهد و پیگیری‌های رسانه‌ای و فعالان اجتماعی سبب شد تا بالاخره آن‌ها پیدا شوند. یوسف که پس از گذراندن دشواری‌های بسیار حالا در آلمان ساکن شده، از وعده‌های دروغین قاچاق‌بر می‌گوید: «ما شنیده بودیم که چه دشواری‌هایی در راهمان وجود دارد و به همین دلیل هم پول زیادی به قاچاق‌بر دادیم تا به مشکل نخوریم. به ما قول داده بودند که تمام مسیر با خودرو باشد و قرار بود فقط نیم ساعت پیاده‌روی کنیم. اما همان ابتدا ۴۰ نفر را در یک کامیون ریختند و بدون هیچ توجهی در مرز بلاروس پیاده کردند. پلیس بلاروس هم ابتدا به‌راحتی ما را به سمت مرز هدایت کرد و سپس مسافت زیادی را از رودخانه‌ای عبور کردیم که تا گردن در آب بودیم. اما در مرز بلاروس و در همجواری لهستان- لیتوانی بود که سختی‌های اصلی شروع شد».

بلاروس که توسط اتحادیه اروپا تحریم شده است، از پناه‌جویان به‌عنوان ابزاری برای فشار بر اتحادیه اروپا استفاده می‌کند: «خود پلیس مرزی بلاروس شبانه پناه‌جویان را جمع می‌کند و در جایی که اسمش کمپ است اسکان می‌دهد. آنجا کتکمان زدند. چند نفری توسط سگ‌های پلیس آسیب دیدند. موبایل و پول‌هایمان را دزدیدند. حتی در آن یک هفته نهایتا چهار وعده غذا به ما دادند. بعد همین پلیس بلاروس پناهندگان را در مرز‌های مختلف تقسیم می‌کند». یوسف اگرچه این روز‌ها در آلمان ساکن شده است، اما هیچ وقت روز‌های پشت سرش را فراموش نمی‌کند.

یوسف در تمام طول راه با یکی از دوستانش به نام «امید» در تماس بود و وقتی رفتار‌های خشونت‌آمیز آغاز شد و پلیس بلاروس این گروه را در جنگل‌ها رها کرد، امید بود که با کمک‌گرفتن از نیروی رسانه و همچنین سرکنسولی ایران دوستانش را نجات داد. او در گفتگو با ما از تجربه این چند روز می‌گوید: «خیلی وحشتناک بود. مدام با دوستم در تماس بودم و ناگهان همه راه‌های ارتباطی قطع شد.

گفته بود که کتک خورده‌اند و در جنگل رها شده‌اند. خیلی نگرانشان بودم و تصور اینکه چند روز بعد خبر مرگ دوستم و بقیه ایرانیان را بشنوم روز و شب همراهم بود. خوشحالم که در نهایت و با کار رسانه‌ای و همراهی سفیر ایران در بلاروس و سرکنسولی ایران در همان کشور به نتیجه رسیدیم». او، اما نگران بقیه هم‌سن و سالانش است: «دوست من و همراهانش تنها کسانی نبودند که در این مسیر دشوار قرار گرفتند. تعداد آن‌ها زیاد است. هر چند ماه در میان از تلفات جدید کانال مانش می‌شنویم و هر بار هم یک یا چند ایرانی در آن جمع حضور دارند».

 

چرا بریتانیا رؤیایی‌ترین مقصد است؟

همه این راه‌ها، اما برای عده‌ای تنها زمانی که به بریتانیا برسند معنادار خواهد شد. اما چرا این مقصد آن‌قدر رؤیایی است؟ نخست اینکه همه تصور می‌کنند، چون درآمد آنجا به پوند است و ارزش بالایی دارد پس گزینه مناسب‌تری است. حالا اینکه هفته‌ای تنها ۲۵ پوند حقوق کسب کنند را یا اساسا نمی‌دانند یا اگر هم بدانند به نظر می‌رسد که همین مبلغ کم هم بهتر از سایر کشورهاست. گزینه دوم که سبب می‌شود جمعیت بیشتری از ایران و عربستان راهی بریتانیا شوند، زبان انگلیسی است که مردم این کشور‌ها به آن مسلط‌تر هستند. در حالی که بسیاری از پناه‌جویانی که از شمال آفریقا راهشان را آغاز می‌کنند در فرانسه ساکن می‌شوند چراکه زبان آن‌ها را می‌دانند. اما مهم‌ترین دلیلی که باعث می‌شود بریتانیا به مقصدی رؤیایی برای پناه‌جویان بدل شود، سرپناهی است که در آنجا انتظارشان را می‌کشد.

در نهایت و پس از یک ماه ماندن در آن همان کمپ هم به افراد خانه می‌دهد. در واقع شرایط این‌چنین است که پناه‌جویان حدود یک ماه در این کمپ‌های شکل پادگان می‌مانند و سپس راهی یک خانه می‌شوند. حالا درست است که خانه‌ها مثلا یک ساختمان پنج‌طبقه است که هر طبقه دو واحد دارد. هر واحد چهار اتاق دارد و در هر اتاق چهار نفر از ملیت‌های مختلف در کنار هم زندگی می‌کنند، اما باز هم در مقایسه با مقاصد دیگر شرایط بهتری را مهیا می‌کند. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که کار سیاه هم در بریتانیا در دسترس‌تر است. به طور مثال در بریتانیا و به‌خصوص در لندن جمعیت قابل توجهی از ایرانی‌ها حضور دارند. به هم کار می‌دهند و همین گروه جمعیتی سبب می‌شود که حمایت مجددی شکل گیرد.

 

دوراهی بزرگ؛ چرا پناه‌جویان خطر گذر از کانال مانش را به جان می‌خرند؟

آن دسته‌ای که هدفشان فرانسه و بریتانیاست پس از این مرحله‌ها به شمال فرانسه یعنی منطقه کاله و دنکرک می‌رسند. اینجا همان کانال مانشی روبه‌روی پناه‌جو‌ها قرار می‌گیرد که اخبار متعددی همیشه درباره آن‌ها می‌شنویم. طبق آماری که به‌تازگی روزنامه گاردین منتشر کرده است، تا به امروز تعداد کشته‌های کانال مانش ۴۰ هزار نفر بوده است. روش عبور از کانال مانش هم به چند شکل است. در لوکس‌ترین حالت ممکن، قاچاق‌بر‌ها یا مدرکی جعلی طراحی می‌کنند که بر اساس هویت خود فرد است و یا اینکه مدرکی که شباهت بیشتری به فرد داشته باشد را در اختیارش قرار می‌دهند.

عموما این‌ها مدارک افرادی است که قبلا مفقود و یا کشته شده‌اند. راه‌های بعدی، اما عبور از کانال مانش با وسایل حمل‌ونقل متفاوتی است. هرکدام قیمتی دارند و البته کیفیتی که در اشکال بهترش گاهی تا ۱۵ هزار پوند برای پناه‌جو آب خواهد خورد. قایق‌ها اگر کف چوبی داشته باشند باز مقاومتشان بیشتر است. اما برخی مدل‌های ارزان هم هست که کلا تیوبی است. در چنین قایقی حدود ۴۰ نفر می‌نشینند و کافی است که قاچاق‌بر‌ها وضعیت جوی را چک نکنند. در این صورت موج بیش از نیم‌متر می‌تواند منجر به مرگ تمام آن ۴۰ نفر شود. این‌طور است که اگر پای حرف پناه‌جو‌ها بنشینیم، همه آن‌ها تجربه مواجهه با مرگ را داشته‌اند.

البته شکل دیگری هم برای عبور از این مسیر وجود دارد که از قضا گفته می‌شود ایرانی‌ها آن را ابداع کرده‌اند. این مسیر تونلی است که روی همین کانال زده شده است. پناه‌جو‌هایی هم هستند که حاضر می‌شوند زیر میله برخی کامیون‌ها پناه بگیرند و از این طریق از این راه عبور کنند. تجربه نشان داده است که اگر از این راه زنده به مقصد برسند، احتمالا یک عضو از بدن همچون دست یا پایشان را از دست داده‌اند. چون مسیر طولانی است و امکان دارد که خوابشان ببرد. یک لحظه غفلت هم کافی است تا زیر آن کامیون‌ها آسیب ببینند.

 

نگاهی به پرونده قضائی مرگ کامران ۱۷ ساله در کوه‌های ترکیه

دشواری این مسیر زمانی دوچندان می‌شود که بدانیم بسیاری از اتفاقات تلخ در طول این سفر طول و دراز، بدون هیچ مجازاتی برای عاملانش به پایان می‌رسد. یکی از نزدیک‌ترین اتفاقات در این زمینه، ماجرای مرگ کامران گودرزی بود. نوجوانی ۱۷ ساله که سودای زندگی خارج از ایران را در سر داشت، اما نتوانست از نخستین سد پیش‌روی خود، یعنی ترکیه عبور کند. در آن حادثه که اسفند سال ۹۸ رخ داده بود، هفت شهروند ایرانی هنگام عبور غیرقانونی از مرز ترکیه، جانشان را از دست دادند. کامران ۱۷ ساله هم یکی از آن هفت نفر بود. خانواده کامران هنوز هم پیگیر این پرونده هستند.

عباس گودرزی پدر کامران در گفتگو با ما از پیگیری‌هایی می‌گوید که برای مشخص‌شدن این پرونده کرده است: «اگر پسر من زنده می‌ماند حتما از جنایت هولناکی پرده برمی‌داشت. جنایتی که پلیس ترکیه به آن مرتکب شد. آن‌ها به راحتی پسر من را در کوه‌های برفی ترکیه رها کردند و او به همراه سایر همراهانش جانش را از دست داد. خیلی هم راحت این کار را انجام دادند و تأسف‌بار اینکه این بارِ اول و آخرشان هم نبوده است. از روزی که جسد پسرم را به من تحویل دادند تا به حال یک روز هم از پا ننشسته‌ام. دو ماه تمام دنبالش گشتیم. از همان ابتدا به تک‌تک نمایندگان مجلس نامه نوشتم، اما جز نماینده بروجرد هیچ کسی حتی به خودش زحمت نداد که این نامه را بخواند.

به وزارت امور خارجه مراجعه کردم. پسر من در مدتی که ترکیه بود چندین بار با تلفن همراه با ما گفتگو کرد، اما از ترکیه مدعی شدند که او اصلا وارد خاک این کشور نشده بود. ما خطوط ارتباطی را هم کنترل کردیم تا ثابت کنیم تماس‌های خارجی برقرار شده است. فقط در آن مدت نزدیک به شش میلیون هزینه تماس‌ها شد که این نشان می‌دهد پسر من از کشور خارج شده بود. اما هیچ‌کدام از این‌ها فایده‌ای نداشت».

او از نامه‌ای که به‌تازگی برای قوه قضائیه نوشته است می‌گوید: «۱۸ آبان امسال نامه‌ای را در دبیرخانه قوه قضائیه و در خطاب به آقای محسنی‌اژه‌ای ثبت کردم و خواستار این شدم که کمک کنند تا در دادگاهی واقعی من بتوانم مقصران مرگ پسرم را شناسایی کنم. برای دادسرای بین‌الملل واقع در خیابان فاطمی هم نامه نوشتم و خواستم تا به خواسته پدری که پسر جوانش را ناعادلانه و با رفتار غیرانسانی کشوری دیگر از دست داده توجه کنند. منتظرم تا ببینم اتفاقی می‌افتد یا نه. این را هم می‌دانم که روابط دیپلماتیک دو کشور به گونه‌ای است که احتمالا ما نمی‌توانیم پلیس ترکیه را بازخواست کنیم، اما مگر می‌شود که جان یک ایرانی برای مسئولان کشور ما ارزشی نداشته باشد؟».

 

تجمع روزانه ۹ خانواده ایرانی مقابل سفارت ترکیه

در واقع مشکل اینجاست که پس از بروز اتفاقات این‌چنینی برای شهروندان ایرانی، امکانی برای پیگیری حقوقی وجود ندارد. علی مجتهدزاده، وکیل پایه یک دادگستری که وکالت این پرونده را هم بر عهده داشت، یکی از مهم‌ترین اشکالات نظام قضائی ایران را عدم نفوذ و تأثیر بین‌المللی آن می‌داند. این حقوق‌دان در گفتگو با ما می‌گوید: «این اشکال دو ریشه مهم دارد؛ یک ریشه به دنیای سیاست و تنش‌های دیپلماتیک بر‌می‌گردد که به طور طبیعی بر روابط قضائی دولت‌ها نیز تأثیر می‌گذارد.

اما ریشه دوم مربوط به خود سیستم قضائی و همین‌طور قوانین جاری کشور است. یعنی جایی که خروجی سیستم قضائی کشور به هر دلیلی با استاندارد‌های معمول مورد انتظار در سطح بین‌الملل فاصله دارد. این به آن معنا نیست که ما باید قوانین و امور قضائی خود را با سلایق بین‌المللی هماهنگ کنیم، چه اینکه هیچ کشوری در دنیا چنین نمی‌کند و تفاوت عمده نظام‌های حقوقی و قضائی در سطح جهان هم از همین جهت است. بلکه یک بخش مهم از معنای چنین چیزی نبود تناقض رفتاری در حوزه قضائی است.

به عبارت ساده وقتی در سیستم قضائی کشور رفتاری صورت می‌گیرد که با قوانین موضوعه خود کشور تناقض دارد، به صورت مستقیم بر اعتبار بین‌المللی آن سیستم قضائی هم تأثیر خواهد گذاشت. طبیعی است که در چنین وضعی تمایل برای همکاری دو یا چند‌جانبه قضائی نیز کاهش می‌یابد و این وضعیت اثر خود را در جا‌های متعددی و از جمله حفاظت از حقوق اتباع کشور در خارج نشان خواهد داد».

او با اشاره به تنزل سطح همکاری‌های قضائی بین‌المللی عنوان کرد: «خوب یا بد، این یک واقعیت است که برخی سوابق باعث شده تا تصویری سیاست‌زده از برخی اقدامات قضائی ما در خارج از کشور شکل بگیرد که به طور طبیعی نیز تبلیغات رسانه‌ای باعث بزرگ‌نمایی بیشتر آن شده است. خصوصا در شرایطی که ایران از کشور‌های پرمهاجر در دنیا محسوب می‌شود، چنین تصویری که باعث تنزل سطح همکاری‌های قضائی بین‌المللی ما شده باعث تهدید بیش از پیش حقوق شهروندان ما در خارج از کشور می‌شود که نمونه‌های مصداقی آن کم نیست».

همین حالا که این گزارش را می‌خوانید، روزهاست که خانواده ۹ پناه‌جوی ایرانی مقابل سفارت ترکیه تجمع می‌کنند و خواهان استرداد عزیزانشان هستند. ۹ کُرد اهل شهرستان پاوه در ترکیه دستگیر شدند، اما به جای اینکه دولت ترکیه آن‌ها را به ایران مسترد کند، تحویل گروه‌های تندرو اسلامی در سوریه داده است. این خانواده‌ها هم مدت‌هاست که دیگر از عزیزانشان خبر ندارند و تنها درخواستشان این است که بار دیگر خانواده خود را ببینند. یکی از این افراد که نمی‌خواهد نامش فاش شود می‌گوید وقتی سفیر کشور خودمان و مسئولان شهرستانی خودمان به فکر شهروندان ایرانی نیستند چطور می‌توانیم از دولت خارجی انتظار حمایت داشته باشیم؟

 

منبع: فرارو

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید