زیباترین دکلمهها برای عید غدیر، همان بود که پیامبر اسلام در روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری قرائت کردند:«هر که را من مولا و سرپرستِ اویم، پس علی علیه السلام نیز مولا و سرپرست اوست؛ خدایا! دوست بدار هر که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد».
سخنی از این گویاتر و روشنتر برای دلیل دوستی علی نیست. ادیبان و صاحبذوقان معاصر به فراخور توانایی دکلمههای زیبا در وصف عید غدیر نوشتهاند که تیم ستاره شما را به خواندن آنها دعوت میکند.
دکلمه زیبا برای عید غدیر
۱. لحظه شگفت زیبا
چیست این بهار خجسته؟ چیست این لحظه شگفت زیبا، زیبای شگفت؟
انگار این شگفتی تنها در آسمان نیست؛ گویی کره زمین را هالهای از انوار سبز، احاطه کرده است! گویی تکامل واپسین زمین، در حال شکلگیری است! این تنها معجزه نوروز نیست. این تنها شکوه آغازین بهار نیست. این نور، برای آسمانیان، آشناتر از زمینیان است. امروز، روز تمام زیباییهاست؛ روز تبلور عشق در تمام آینههاست؛ روز زیبای ولایت است؛ روز تکامل مادی و معنوی آفرینش. امروز، روز شکوفایی ولایت در قاموس خلقت است؛ یک روز توحیدی زیبا که ترجمان عدل الهی در قامت امامت است؛ ترجمان صداقتِ معاد در بلاغتِ نبوت، نتیجه تلاش هزاران پیام آور الهی.
صدای دلنشین حضرت جبرئیل علیه السلام است و جان مشتاق حضرت رسول صلی الله علیه و آله.
ندای وحی، جان و تن حضرت را میآشوبد و تبسمی دلنشین، بر لبهای مبارکش مینشیند. احساسی سبک و شعفناک، سراسر وجودش را فرا گرفته است.
کیست مولا؟ آنکه آزادت کند!
اینک زمان، آغاز دیگری را تجربه میکرد. فصلی تازه در حال شکفتن و تبلوری تازه در حال شکل گرفتن بود؛ آغاز فصل عشق، فصل ارادت، فصل زیبای ولایت؛ فصلی که میطلبید دستهای حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله را برای توسل؛ برای دعا، دعایی به زیبایی اجابت:
اللهم وَالَ مَن وَالاهُ و عَادِ مَن عاداهُ، وانصُرْ مَن نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَن خَذَلَهُ
اندک اندک جمعها به هم پیوست. نجواها به زمزمههای بلند بدل شد. آنگاه، چشمها فراتر از نگاهها به چهره زیبا و متبسّم پیامبر صلی الله علیه و آله دوخته شد. سکوت… سکوتی در نهایت زیبایی، آسمان و زمین را دربرگرفت. اینک، پیام آور خوبیها بود و پیامی دیگر؛ پیامی که باعث شادمانی اهل دل و غمگینی نفاقپیشهگان بود. پیام پیام آور مهربانی به همه رسید. اینک کائنات باید شاهد پیوند امامت و نبوت میشد؛ پیوندی که انوار آن، با گره خوردن دستها در همدیگر، تمامی آسمان و زمین را در برگرفت و ذره ذره هستی، شروع به تسبیح ذات اقدس باری تعالی کردند.
اینک خداوند، آرمانیترین اندیشه را به پیامبر خویش ارزانی داشته بود؛ اندیشهای که در جهان خاکی، تحولی عظیم و در جهان افلاکی، ذوقی سلیم، برای عبادت حضرت پرورگار به وجود میآورد. گویی هنگام عاشقانگیها بود؛ هنگام به وجد آمدن تمامی سلولها، با ذکر یا علی.
فرمود: هر کسی را که من مولای اویم، علی مولای اوست؛ مولایی که شما را از بند خودپرستیها آزاد خواهد کرد؛
کیست مولا؟ آنکه آزادت کند!
هر دو دست، نشان عظمت همدیگر بودند؛ عظمتی که خداوند، آن را در ادیان دیگر بشارت داده بود؛ بشارت امامت و حکومت صالحین بر زمین! بشارت فصلی که عدالت الهی را در نقطه نقطه زمین مستقر کند. بشارت ولایت مولا امیر المؤمنین، عدل مجسم خداوند در زمین.
درود خداوند بر امین وحی الهی و کشتیبان نبوت، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و روح نماز، مولای جوانمردان، حضرت علی مرتضی باد.
آحاد ملک چو سجده بر آدم کرد
بر نام علی و شوکت خاتم کرد
در روز غدیر خم نه تنها آدم
بر قامت مرتضی، فلک سر خم کرد
۲. غدیر، دورنمایی از حقایق امامت بود
در دقایق آن صحرا کاروانیان از حج بازگشتهاند و سوغاتی از توحید به همراه دارند. با استماعِ بیاناتِ رسولِ مهربانی، رو به نبوت آوردهاند و اینک امامت.
کدامین طنین، با آهنگی از دیار آینه، میتواند گل و گلشن را به سینهها مهمان کند؟
کنارِ برکه، سکوی جاودانگی بود که از یک سو اتمام دین را دید و از دیگر سو، آغاز معرفی همگانی علی را.
غدیر نشان داد خدا عادل است و ولایت را در وجود سزاوارترین، مستقرّ میسازد. دستی، جانشینِ دستی شد و از این گل تازه، افسردگی آن صحرا زدوده شد.
غدیر، برکهای از تدبیر بود برای رسیدن به رستگاریهای پیاپی، رسیدن به هم صدایی و هم سویی.
غدیر میخواست تمامی فاصلهها را به صفر برساند و به مارهای خفته و مترصد، طعم گس هلاکت بچشاند.
میخواست تحریف، در جامعه نیفتد.
کدام زخم، با فراموشی این میثاق برابری میکند آیا؟!
عیدی آمد و سوزندگی آن بیابان، خنکای بهار را لمس کرد.
برکهای که ماناتر از اقیانوس بود، امامت را به جریان انداخت.
غدیر، آبراههای بود به خشکزار اندیشههای تمام اَعصار.
۳. دست بیعت
از دوردست، صدایی، سکوت صدا را میآشوبد. به گمانم صدای زنگ کاروان است که در همهمه وحشت افزای تنهایی برکه میپیچد.
ای کاش لحظهای کنار من درنگ کنند تا تنهایی خود را با حضورشان قسمت کنم.
ای کاش آبی داشتم تا عطش و خستگی راه را با خنکای وجودم فرو مینشاند! غدیر، خسته و تنها، سر در گریبان فرو برده و رؤیاهایش را آه میکشد.
کاروان نزدیک و نزدیکتر میشود. ناگاه، صدایی، در سکوت کاروان پیچید. صدایی، حجاز را به لرزه افکند.
بایستید! دهانهای باز برگشتند تمام گردنههای حجاز برگشتند
همین که پرده خاموش کاروان افتاد صدا دوید و در آغوش کاروان افتاد.
رفتگان را فرا خوانید و جاماندگان را دریابید که پیامی مهم دارم.
سکوت، به زمزمه نشست. زمزمهها بلند و بلندتر و موجی از همهمه در کاروان افتاد. دستان خدا در دست رسول اللّه صلی الله علیه و آله، بالا رفت:
تاریخ سالخورده حجاز، هنوز هم هجوم بیدریغ دستانی را که برای بیعت پیش میآمدند، به خاطر دارد.
شادباشهای آمیخته با کینه فرود آمدند.
سیل تبریکهای پیاپی که بوی نفرت میداد.
عقدهها سر باز کرده و زخمهای چرکینی که متولد شد.
و خدا، ولایت علی علیه السلام را به انسان هدیه کرد و حصار محکم خود را به بشر ارزانی داشت. چشمه حیات جاری شد تا بنی آدم، عطش بیحد و حصر خود را فرو بنشاند به زلالی محبت مولا.
و حب علی، سرآغاز همه خوبیها گشت. راه راست نمایان و دین خدا تکمیل شد.
آینده تاریخ انسان، به دستهای یداللهی علی سپرده شد تا در سایهسار محبت و عدالت بی دریغش، به آرامش برسد.
بارانی از رحمت، باریدن گرفت. خدا، مهر علی را به خاک هدیه کرد و خاک، بارور شد، نام علی را به گوش آبها خواند و رودها خروشیدند، یاد علی را به درختها، سپرد و درختها، سبز شدند.
صدای هلهله میآید؛ اما حزنی غریب، گلوی لحظات را میفشرد غدیر، شاد و غمگین است.
اینجا نقطه آغاز دلتنگیهای علی است؛ شروع داستان حق طلبی فاطمه علیها السلام. غدیر، رنج روزهای نیامده علی است؛ ابتدای بیست و پنج سال خانهنشینی ذوالفقار.
۴. اقیانوسی به وسعت ازل و ابد
یک روز دلم به جشن مولا میرفت
در عیدِ غدیرِ خُم به صحرا میرفت
هر کوه که در برابر میدیدم
چون دستِ علی بود که بالا میرفت
غدیر، برکه نیست؛ دریایی است که از دلش، اقیانوسی به وسعتِ ازل و ابد وَ به عمقِ تاریخِ درد، سر برآورده است. غدیر، سر آغاز رسالتِ آسمانی تمام پیامبران خداست.
درختِ دین، در غدیر است که سر به ملکوت میساید.
امامتِ دوازده خورشید، در روشنِ چشمهای غدیر، طلوع کرده است.
اینک، دستِ تمامتِ اسلام است که بالا میرود.
اینک، دستِ نورانی قرآنِ ناطق است که تا عرش خدا اوج میگیرد.
اینک، زمین است که به آسمان میبالَد.
اینک، خورشید است که بر تابشِ خود بر علی علیه السلام، به زمین فخر میکند.
و اینک این کلماتِ آسمانی، از ملکوتِ کلامِ پیامبر علیه السلام منتشر میشود که:
هر که را من مولا و سرپرستِ اویم، پس علی علیه السلام نیز مولا و سرپرست اوست؛
خدایا! دوست بدار هر که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد.
علی علیه السلام، آن نورِ اَزَلی است که پیش از آفرینشِ جهان، در ارگانِ هستی، جاری بود.
علی علیه السلام، آن هدایت کننده بزرگِ بهشت است که اگر دستهای بیعت، با او راستین بودند، کام زمین، در عطش عدالت نمیسوخت.
اگر جهان، قدر غدیر را میدانست، اکنون آسمانها آرزو میکردند که ای کاش لحظهای به جای این کُره خاکی باشند!
۵. غدیر، عید میشود؟
این آخرین نظارههای خورشید است. شلاق شنهای روان و صدای زنگ بیگاه شتران؛ آخرین تصویر دستها و چشمهای داغدار.
کویر، دو زانو نشسته است، سنگریزهها و شنهای داغ ـ حجه الوداع ـ نفسهای گلوگیر. صدایی نیست؛ سکوت، هیاهوی حوالی را میشکند.
سرهای آوار بر زانون، محزون و ماتم زده؛ خداحافظ مکه، مدینه، شعب…
این آخرین کلماتیست که از گلوی خورشید شنیده میشود.
گرمای تابستان بر تن دقایق، عرق کرده است. خداحافظ، هوای نفسگیر مکه، خداحافظ مدینه!
چشم میچرخاند از زاویه وداع، دست بالا برده است و چشمهای نظارهگر را شاهد میگیرد به پیمانی که دستهایش را در دستهای علی گره میزند.
آرام آرام هیاهو رنگ میگیرد ـ لبخندها و کینهها ـ. دستهای بیعت و خنجرهای گره شده در مشت. سر بر گریبان هایهای اشک میریزند وداع با رسول را و رسول که صدایش در بیابانهای تفتیده، خواب خاک را میشکافد که:
افراشتم دو دست که میخواهمت علی
این برکه شاهد است که میخواهمت علی
وقتی رسول دست علی را گرفته بود
لبخند میزد و دلش اما گرفته بود
بغضهایی تنومند، زائرانی خسته، چشمهایی بارانی، سر بر گریبان اندوه، آخرین نظارههای خورشید.
خداحافظ، رسول! پس از سالها تلاش، سفرت را آغاز کردهای به سوی آرامش، به سوی معبود.
خداحافظ، رسول! بیست و سه سال سکوت علی، نشانی از بیعت در این هنگامه تاریخساز است.
یک لحظه محو شد اثر سنگریزهها
خاموش شد دو چشم تر سنگریزهها
مرگ ستارهها همه یک یک شروع شد
از آن دقیقه مرگ ملائک شروع شد
ماهِ بدون پرتو خورشید میشود؟!
حالا شما بگو که غدیر عید میشود؟!