تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
در راه رسیدن به مقصود دچار گرفتاری و مشکلات شدهای. از مکر و حیله دشمن در امان نباش زیرا به موقعیت تو حسادت میورزند. هرچند در راه رسیدن به مقصود و یا رسیدن به یار شیرین سختیهایی وجود دارد، مطمئن باش که با کمی درایت و توکل بر خدا میتوانی به مقصود خود نائل شوی. دل پاک و صمیمیات را به عنوان هدیهای از جانب خدا بدان زیرا به تو قدرت روحی فوقالعاده میدهد. به شکرانه این هدیه بدخواهان را به خدا واگذار کن.
غزل شماره ۵۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۵۵ حافظ
ز کارستان او یک شمه این است
جمالت معجز حسن است لیکن
حدیث غمزهات سحر مبین است
ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
که دایم با کمان اندر کمین است
بر آن چشم سیه صد آفرین باد
که در عاشق کشی سحرآفرین است
عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است
معنی و تفسیر غزل شماره ۵۵ حافظ
خمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شمه این است
ای جانان، خم زلفت دام اهل کفر و اهل اسلام است. یعنی زلفت، قلابی است برای صید کردن و جذب نمودن اینها، و این کار شمهای است از کارستانِ زلفت. یعنی صید و شکار کردن اهل کفر و اهل دین با دامِ زلف، کمترین پیشه تو است. [دام کفر و دین = یعنی چه کافر و چه مسلمان فرق نمیکند هر دو را شکار میکند / کارستان = محلی که در آنجا کارِ زیاد انجام داده شود مثل کارخانه / شمه = بوی خفیف و کم، قلت هر چیزی]
جمالت معجزِ حُسن است لیکن
حدیثِ غمزهات سِحرِ مبین است
ای جانان، جمالت معجز زیبایی است یعنی غایت حُسن به جمال تو منحصر است و حدیثِ غمزه چشمت سِحرِ آشکاره است. [جمالت معجز حُسن است = در زیبایی به تمام زیبایان سَری و در تمام دنیا نظیر تو زیبایی وجود ندارد.]
ز چشمِ شوخِ تو جان کی توان بُرد
که دایم با کمان اندر کمین است
از چشم موزون و از نگاه مطبوع توای جانان چگونه میشود جان به در برد؛ که دائم با کمانِ ابرو در کمین است. یعنی باد و ابروی کمانی دائماََ در صدد شکار جان است. پس جان چگونه از آن خلاص شود. [شوخ = در این قبیل موارد یعنی خونگرم؛ و یا کسی که حرکاتش مطبوع و موزون است.]
بر آن چشمِ سیه صد آفرین باد
که در عاشق کُشی سِحر آفرین است
بر آن چشم سیاه جانان صد آفرین باد زیرا که در کُشتن عاشقان سحار ممتاز و بی نظیر است.
عجب علمی است علمِ هیأتِ عشق
که چرخِ هشتمش هفتم زمین است
علم هیأت عجب علمی است که از اشکال و قواعد عشق سخن میگوید که چرخ هشتم در برابر او مانند زمین هفتم است. هیأت = علمی است که از احوال ستارگان و وضع آنها نسبت به یکدیگر بحت میکند / چرخ هشتم = کنایه از فلک ثوابت است است. یعنی فلکی که کواکب ثابت در آن قرار دارند و مراد چرخ بلند و مقام و مرتبه عالی است؛ و هفتم زمین، مقصود پایینترین طبقه زمین، اسفل السافلین، و کنایه از پستی مقام است. چرخ هشتم به عنوان مقامی عالی به زمین هفتم به مثابه مقامی پست مقایسه شده. میگوید: چرخ هشتم در علم هیأت آنقدر ناچیز است که با پایینترین طبقه زمین برابر است.
حاصل معنی: تصورات و قراردادهای نجومی در باب افلاک نزد عارفان که از طریق عشق به عوالم بالا سیر میکنند ارزشی ندارد. چنانکه در نظر عارف چرخ هشتم که در نجوم آخرین مرحله علم منجمان است با زمین هفتم که مقام پستی است برابر است. آخرین حد درک عقل و علم آغاز مرحله عشق است.
تو پنداری که بَدگو رفت و جان بُرد
حسابش با کِرام الکاتبین است
گمان مبری که بدگو یعنی ذمام و غیبت گو مُرد و جان خود را خلاص کرد یعنی با مردن جان خود را تخلیص کرد. زیرا حسابش هنوز با کرام الکاتبین تسویه نشده یعنی هنوز باقی است. مراد این است که اگر در این دنیا نتیجه عمل خود را ندیده، در آخرت عذاب خدا باقی است، و هر کس نتیجه عمل خود را خواهد دید.
مشو حافظ ز کیدِ زلفش ایمن
که دل بُرد و کنون در بندِ دین است
ای حافظ از مکرِ زلفِ او ایمن مباش، زیرا دل را گرفت و بُرد و حالا به فکرِ بردن دین است و اسناد این کار به زلف مجازی است. زیرا آن که دل را گرفت و برد جانان است.
منبع: شرح سودی، انتشارات نگاه.
ناصر
چه فال زیبا و بجایی نصیبم شد. خداروشکر
H
بیت آخر …