تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
به سبب کارها و سخنانت از عزیزی فاصله گرفتهای و در فراق دوری او به سر میبری. ناامید و نگران نباش که هر دوری روزی به پایان میرسد و تو به عزیزت خواهی رسید. اگر میخواهی به مراد دلت برسی افکار و عقاید ناامید کننده را از خود دور کن و همیشه به آینده امیدوار باش. صله رحم کن و به نیازمندان محبت مهر بورز.
غزل شماره ۸۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۸۲ حافظ
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چهها رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت
از پای فتادیم چو آمد غم هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
معنی و تفسیر غزل شماره ۸۲ حافظ
آن ترک پریچهره که دوش از برِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت
آن زیبای پریسیما که دیشب از نزدِ ما رفت عجبا از ما چه خلاف صواب و خطایی دید که از راهِ مملکت خطا رفت یعنی رفتنش خطا بود و خطا کرد که رفت. یا خطایی که ما کردیم سبب رفتن او شد. [راهِ خطا = دارای دو معنی است. یکی مملکت خطا که نام منطقهای بوده و دیگری خلافِ صواب]
گویند این غزل حافظ خطاب است به جانانش که به مسافرت رفته است.
تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چها رفت
از وقتی که آن چشمِ جهانبینِ من (کنایه از محبوب) از برابرِ دیدگانم رفت، کسی از حالِ من آگاه نیست که از چشمانم چهها رفته است. یعنی از وقتی که آن جانان ما را ترک کرد و رفت، کسی نمیداند که از چشمِ من چقدر اشک ریخته است.
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل دوش
آن دود که از سوزِ جگر بر سرِ ما رفت
آن دودی که دیشب از آتش دل و از سوز جگر از سرِ ما برخاست، از دود آتش فتیله و شعله شمع بیشتر بود.
دور از رُخِ تو دم به دم از گوشه چشمم
سیلابِ سرشک آمد و طوفانِ بلا رفت
دور از رُخِ آن جانان یعنی در فراقِ رُخِ آن جانان، نفس به نفس یعنی هر لحظه از چشمه چشمم سیلابِ سرشک جاری شد و طوفان برخاست. یعنی از کثرتِ گریه و اشک سیلابی از چشمم جاری شد.
از پای فتادیم چو آمد غمِ هجران
دَر دَرد بمُردیم چو از دستِ دوا رفت
وقتی غمِ هجران آمد از پا افتادیم. همین که به غمِ هجران مبتلا گشتیم از پای افتادیم و گرفتار شدیم و در درد واماندیم. چون که درمانِ درد از دست دارو رفت. یعنی جانا درمان درد بود، او که رفت، دردمان بیدرمان شد. چون جانان طبیب دردِ دل و جانِ ما بود، او که رفت ما ماندیم و دردِ بیدرمانِ ما.
دل گفت: وصالش به دُعا باز توان یافت
عُمریست که عُمرم همه در کارِ دعا رفت
دل به ما گفت که وصالِ جانان را به وسیله دعا میتوان به دست آورد، از وقتی که دل اینطور گفته، تمامِ عمرم برای وصالِ جانان در راه دعا و یا در کارِ دعا صرف شده است.
احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت
چرا احرام ببندم وقتی که آن قبله یعنی جانان در اینجا نیست یعنی برای چه قصدِ زیارتِ کوی جانان را بکنم وقتی او اینجا نیست و برای رفتن به جانبِ کوی جانان چرا سعی نمایم که از کویش صفا رفته است. حاصل کلام اینکه: صفای کویش با وجودِ شریفِ جانان است پس وقتی خودِ جانان از کویش رفت مسلماً صفای کوی او هم میرود. [صفا و مروه = دو نقطهاند که حجگزار هفت بار فاصله این دو نقطه را میرود و این عمل را سعی مینامند. در این بیت معشوق به خانه کعبه که قبلهگاه است تشبیه شده است و میگوید: وقتی آن قبله در اینجا نیست چرا احرام ببندیم و به خود ریاضت بدهیم؛ و وقتی که صفا در جنبِ مروه نیست چرا اعمالِ مربوط به سعی را انجام دهیم.]
دی گفت طبیب از سرِ حسرت چو مرا دید
هیهات که رنجِ تو ز قانونِ شفا رفت
دیروز همین که طبیب مرا دید با حسرت گفت: دردا که علاجِ مرضِ تو از اسلوب و قانونِ شفا گذشته است. یعنی مرضِ تو شفاپذیر نیست و مرگت حتمی است. [قانون شفا = در لغت یعنی اسلوب علاج، ولی در اینجا اشاره است به کتاب قانون از ابن سینا در موضوع طب و نیز کتاب شفا در موضوع مسائل منطق و حکمت و کلام.]
ای دوست به پرسیدنِ حافظ قدمی نِه
زان پیش که گویند که از دارِ فنا رفت
ای دوست برای عیادت حافظ و احوالپرسی از او قدمی پیش بگذار یعنی بیا، قبل از آنکه بگویند: حافظ از دارِ فانی یعنی این دنیا رفت.
منبع: شرح سودی، انتشارات نگاه.