تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
این دنیا فانی است و همه ما دیر یا زود رفتنی هستیم. افسوس خوردن فایدهای ندارد. چرا آن موقع که او را داشتی قدرش را ندانستی؟ چرا خوب رفتار نکردی تا او از دست تو آزرده خاطر نشود؟ غرورت را کنار بگذار و قدم اول را تو بردار تا به وصلش برسی. اگر دلت با خدا باشد لطف پروردگار باز هم شامل حالت خواهد شد.
غزل شماره ۸۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۸۵ حافظ
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
معنی و تفسیر غزل شماره ۸۵ حافظ
شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و برفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت
شربت لعلِ لبِ جانان را نچشیدیم و رفت. یعنی جانان رفت در حالی که ما لب او را نبوسیدیم؛ و روی، چون ماهِ او را یک دل سیر و به اندازه کافی ندیدیم و رفت. خواجه حسرت میخورد از اینکه بر وفقِ مُراد به وصالِ جانان نرسیده است.
گویی از صحبتِ ما نیک به تَنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت
گویا که جانان از مصاحبت ما بسیار به تنگ آمده بود که بار بَربَست و رفت چنان رفت که حتّی به گردش هم نرسیدیم یعنی گویی کدورتِ خاطری از ما پیدا کرده بود که با این عجله رفت و ما حتّی به گردی که از خاک کف پای او برخاست هم نرسیدیم.
بس که ما فاتحه و حِرزِ یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
هرچه ما فاتحه و دعای حرزِ یمانی خواندیم و سوره اخلاص به پشتِ سرش دمیدیم هیچ اثر نکرد و رفت. یعنی مرادمان از خواندن اینها انصراف جانان از سفر بود. امّا او منصرف نشد و رفت. خلاصه از فاتحه و خواندن دعای حرزِ یمانی هیچ فایده حاصل نشد و جانان رفت.
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
ما را فریب میداد یا به ما خبر میدادند که یار از سر ارادت و دوستی به ما سرمیزند، دیدی که چقدر ناز و عشوه او را تحمل کردیم و با وجودِ این رفت.
شد چمان در چمنِ حُسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
در حالی که در چمن حُسن و لطافت میخرامید، رفت. یا در چمنِ حُسن و لطافت خرامان شد اما ما در باغِ وصالش قدمی برنداشتیم و او رفت. یعنی وصال جانان برای ما میسّر نشد و رفت. [چمیدن = با ناز و تأنی راه رفتن]
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کِای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
سراسر شب را مانند حافظ فریاد و فغان و ناله کردیم حیف که به خداحافظی کردن با او موفق نشدیم و او رفت. یعنی جانان چنان با عجله رفت که تودیع میسرمان نشد یعنی مجالِ وداع نشد.
منبع: شرح سودی، انتشارات نگاه.