تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
درد فراق یاری را تحمل میکنی که باید تقدیر و رضای خدا را بپذیری. تهمتی به تو زده شده که از جانب دشمنانت است. شک نکن که نتیجه کارهای خوبت را جای دیگر خواهی گرفت. هرگاه حرفی میزنی براساس منطق و اصول علمی بزن تا مبادا رقیبانت علیه خودت از آنها استفاده کنند. اگر خوبی بکاری، خوبی درو خواهی کرد؛ این از اصول اساسی زندگی است.
غزل شماره ۸۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۸۸ حافظ
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفتهام آن کس که گفت بهتان گفت
معنی و تفسیر غزل شماره ۸۸ حافظ
شنیدهام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
سخن زیبایی شنیدهام که آن را یعقوب علیه السلام گفته است بدین مضمون که فراق یار حالی نیست که قابلِ بیان باشد یعنی هجران یار با انسان کاری میکند که قابلِ تعبیر نیست. [پیر کنعان = حضرت یعقوب پیامبر (ع) پدر حضرت یوسف (ع) که سالها در فراق فرزندش بود و چشمانش از فرط گریه نابینا شد.]
حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر
کنایتیست که از روزگارِ هجران گفت
واعظ شهر گفت هول و ترس قیامت، کنایهای از روزگارِ هجران است. یعنی عذاب قیامت که میگویند همان عذابِ فراق یار است.
نشانِ یارِ سفر کرده از که پُرسم باز
که هر چه گفت بریدِ صبا پریشان گفت
نشان و خبر یارِ به سفر رفته را از چه کسی بپرسم، زیرا پیکِ صبا هرچه گفت، آشفته گفت یعنی پیکِ صبا پریشانگو است و خبرش قابلِ اعتماد نیست. [بَرید = عرب به سفیر گوید و عجم به پیک.]
فغان که آن مَهِ نامهربانِ مِهر گسل
به تَرکِ صحبتِ یارانِ خود چه آسان گفت
افسوس که آن یار نامهربان چقدر راحت و بیپروا مصاحبت یاران را ترک نموده است. خواجه افسوس میخورد که آن یارِ نامهربان لااقل از گفته خود پشیمان هم نمیشود، زیرا خودِ خواجه هم جزء یارانِ متروک محسوب میشود.
من و مقام رضا بعد از این و شُکرِ رقیب
که دل به دردِ تو خو کرد و تَرکِ درمان گفت
از این به بعد، منم و جایگاه رضایت از قضا و قدر الهی و از دست رقیبان هم شکایت نمیکنم و شاکرم، یعنی هرچه از جانان برسد راضی و صابر هستم و شکایت نمینمایم، زیرا که دل به دردِ عشق تو عادت کرد و به دنبال درمان رفتن را ترک نمود.
غمِ کُهن به مِیِ سالخورده دفع کنید
که تخمِ خوشدلی اینست پیرِ دهقان گفت
غصه دیرینه را باید با شراب کهنه رفع کرد، زیرا سبب صفای خاطر و باعثِ خوش دلی همین شراب کهنه است. دهقانِ پیر هم همین را گفت و دفع غم را به شرابِ کهنه حواله کرد.
گِره به باد مزن گرچه بر مُراد وزد
که این سخن به مَثَل باد با سلیمان گفت
به باد اعتماد نکن اگرچه بر وفقِ مرادت بوزد. این سخنی است که باد به طریق مَثَل به حضرت سلیمان (ع) گفت، در حالی که خودش تحتِ فرمان سلیمان بود و با این وصف به او وفا نکرد.
منظور بیت: نباید به دنیا اعتماد کرد هرقدر هم بر وفقِ مراد بچرخد، زیرا دنیا در حکمِ بادِ زودگذر است. خلاصه همانطور که از دیگران به تو رسیده است همانطور هم از تو به دیگران میرسد. پس زینهار که به مال و منصب اعتماد نمایی و مغرو باشی.
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترکِ دستان گفت
به این مهلتی که فلک به تو داده است از راه در مرو یعنی خود را گم نکن. چه کسی به تو گفته است که این عجوزه حیله باز، ترکِ حیله کرده است و دیگر مکر و حیله نخواهد کرد؟ خلاصه این یکی دو روزی که فلک بر مرادت میچرخد مغرور مباش، حتماََ قصدی در باره تو دارد وگرنه این سازگاری او از محبت نیست. [زال: هم به معنای پیر است و هم تلمیح به زال پدر رستم دستان دارد که همواره با او بود و راهنماییاش میکرد.]
مزن ز چون و چرا دَم که بنده مُقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
هر دستوری که به تو داده میشود در اجرای آن تعلل و بهانه مکن و بیدرنگ بپذیر، زیرا بنده سعادتمند و صاحب اقبال هر سخنی را که جانان گوید با جان و دل قبول میکند. یعنی اوامر و نواهی که از جانان صادر شود با آن مخالفت نکند.
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفتهام آنکس که گفت بُهتان گفت
چه کسی گفت که حافظ از عشق و محبتِ تو منصرف شده و اعراض نموده است؟ من این را نگفتهام و هر که این حرف را میزند بهتان کرده و به من افترا زده است. یعنی این سخنِ دشمن است، هیچ ممکن است که من عشق تو را ترک گویم.
منبع: شرح سودی، انتشارات نگاه.