تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
زندگی مهلت کوتاهی است که نباید آن را با غصه هدر داد. چرا برای کاری که نفعی برای تو نداشته است اندوه و غصه میخوری؟ دست از این ناراحتی بردار که کاری ابلهانه است. به دشمنان خود اهمیت مده. کاری که در نظر داری سود بسیاری دارد ولی پا در هر کار بزرگی قرار دهی مشکلات و خطرات آن نیز بزرگتر خواهند شد. در ابتدا همه جوانب کار را در نظر بگیر و سپس شروع به کار کن. قناعت کردن و راضی بودن به داشتهها خیلی بهتر از آن است که از کسی چیزی بگیری و زیر بار منت او باشی.
غزل شماره ۱۵۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۵۱ حافظ
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۵۱ حافظ
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد
حتی یک لحظه غمگین زندگی کردن به اندازه تمامی عالم هم ارزش ندارد، خرقه زهد و ریای ما را بفروش و با پولش شراب بخر که بیشتر از این ارزش ندارد.
به کوی میفروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
سجاده پرهیزگاری را در محله میفروشان به اندازه یک جام شراب نیز قبول نمیکنند، آفرین بر آن که حتی یک پیمانه نمیارزد.
رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد
نگهبان آستان محبوب، مرا سرزنشها و ملامتهای بسیار کرد و گفت: برو و چهرهات از درگاه این خانه بردار. چه اتفاقی برای سر من افتاده است که ارزش خاکسار شدن ندارد؟
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
زیبایی و جلال افسر پادشاهی که خطر از دست دادن جان در آن نوشته شده است، اگرچه کلاهی دلپذیر و دوستداشتنی است، اما ارزش از دست دادن سر را ندارد.
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
در ابتدای راه، سختیهای دریانوردی به امید بدست آوردن سود، بسیار آسان به نظر میرسید، اما پس از اندکی فهمیدم که اشتباه میکردم، زیرا این طوفان، به اندازه صد گوهر گرانبها نیز ارزش ندارد.
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد
برای تو بهتر آن است که چهرهات را از علاقهمندان خود پنهان سازی، زیرا شادی تسخیر جهان به اندوه خوردن سپاهیان دلداده تو نمیارزد.
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
همچون حافظ قناعت پیشه ساز و از مال و مقام پست دنیا بگذر، زیرا که ذرهای زیر بار منت مردمان پست بودن به اندازه دویست مَن زر نمیارزد. «جو» و «مَن» واحد وزن در قدیم بودند،. اولی مقدار بسیار سبک در مقیاس گرم و دیگری سنگین در حد سه کیلو است
Zahra
سلام
سایت شما خیلی خوب بود روزی چند بار وارد میشدم ولی از وقتی که این نبلیغات بیش از حد اومده دیگه دترم از سایتهای دیگه استفاده میکنم. همه چیز در حدش خوبه. مخصوصا اونی که میفته رو صفحه و از صفحه میندازه بیرون به چه دردی میخوره دارین پیجتون رو خراب میکنین