تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
هدفی که برای خود انتخاب کردهای بسیار مناسب است. از طعنه و حرفهای حسودان و دشمنانت نترس. با مهربانی با دیگران رفتار کن تا بتوانی در وقت نیاز از آنان کمک بگیری. دوستان واقعی و صادق خود را هرگز فراموش مکن. دوست یکدل و حقشناس جواهری است که نصیب هرکسی نخواهد شد و خداوند یاران موافق را به هرکسی عطا نمیکند؛ پس باید قدر آنها را دانست. به زودی مالی به دستت میرسد.
غزل شماره ۱۵۶ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۵۶ حافظ
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کان چنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را
غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او
به سمع پادشه کامگار ما نرسد
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۵۶ حافظ
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
هیچ کسی از لحاظ زیبایی چهره، اخلاق نیکو و وفاداری به پای محبوب من نمیرسد. تو نیز توانایی این را نداری که این حرف مرا انکار کنی.
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
هرچند زیبارویان به جلوه گری پرداخته اند، اما هیچ کس در زیبایی و بانمک بودن به یار ما نخواهد رسید.
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
به حق همصحبتی قدیمی قسم میخورم که هیچ محرم اسراری در رازنگهدار بودن به پای یار یکدل و حقگزار ما نخواهد رسید.
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
قلم آفرینش هزاران تصویر و شکل رسم میکند، اما حتی یکی از آنها نیز به اندازه نقش نگار ما یعنی زیبایی چهره محبوب دلپذیر و دلربا نیست.
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
هزاران سکه خالص در بازار هستی عرضه میکنند، اما هیچ یک به سکه محبوب تمام عیار ما نخواهد رسید. صاحب عیار صفتی برای محبوب به معنی دارای ارزش و ارزشمند است. همچنین صاحب عیار نام وزیر شاه شجاع بوده است.
دریغ قافله عمر کان چنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد
افسوس و دریغا که کاروانهای زندگانی، آن چنان با سرعت رفت که غبارشان به آسمان شهر ما هم نمیرسد.
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
ای دل از تنگنظری و آزار افراد حسود رنجش به دل راه نده و به لطف پروردگار امیدوار باش. مطمئن باش که هیچ آسیبی به خاطر پر از امید ما نخواهد رسید.
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را
غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
آنچنان با مدارا و نرمخویی زندگی کن که اگر در آخر خاک راه کسی شدی، بر خاطر کسی غباری از گذرگاه ما ننشیند.
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او
به سمع پادشه کامگار ما نرسد
حافظ در غم این عشق سوخت و میترسم با این همه ناله، شرح ماجرای داستان او به گوش پادشاه کامروای ما نیز نرسد.