غزل شماره ۱۸۹ حافظ: طایر دولت اگر باز گذاری بکند

غزل شماره ۱۸۹ حافظ می‌گوید اگر بار دیگر بخت یاری کند، شاه شجاع به شیراز بازمی‌گردد. شاعر در بیت مطلع اشاره به طالع نیکوی شاه شجاع هم دارد، طایر دولت همان پرنده اقبال یا باز شاهی است. در ادامه می‌گوید از طریق وصال به دل حافظ قرار باز خواهد گشت. هاتف غیب نیز شب قبل به او پیغام داده که لب یار او را به مرادش خواهد رساند.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

خواسته‌ای ارزشمند و صحیح داری، اما دلت را به اما و اگر خوش کرده‌ای، باید بدانی راه رسیدن به هدف تلاش مضاعف است، تلاش کن و برای رفع موانع فعالیت نما. آنقدر مقصود و هدف برایت مهم است که حاضری هرچه داری برای بدست آوردن آن بدهی ولی فکر می‌کنی که کسی به حرف‌هایت گوش نمی‌کند. آنطور هم که تو فکر می‌کنی نیست، دوستانت در اطرافت هستند و به یاری تو خواهند آمد. اطرافیانت را بشناس و دوست را از دشمن تشخیص بده. به زودی به هدف خود رسیده و دشمنانت ناکام می‌شوند. خبری خوش در راه است.    

 

غزل شماره ۱۸۹ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۱۸۹ حافظ

طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار بازآید و با وصل قراری بکند
دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من
هاتف غیب ندا داد که آری بکند
کس نیارد بر او دم زند از قصه ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
داده‌ام باز نظر را به تذروی پرواز
بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
کو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ای
جرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکند
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند

 

غزل شماره ۱۸۹ حافظ
غزل شماره ۱۸۹ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۱۸۹ حافظ

بیت اول

طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار بازآید و با وصل قراری بکند

اگر پرنده اقبال دوباره از اینجا عبور کند و باز گذری بر سر ما بکند، محبوبم برمی‌گردد و پیمان وصال می‌بندد.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

دیده را دستگه دُر و گهر گر چه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند

هرچند از شدت گریه و زاری، آب چشم من تمام شده و چشمم توانایی نثار کردن مروارید اشک را ندارد، ولی خون دل می‌خورد و سرشک خونین نثار یار می‌کند.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من
هاتف غیب ندا داد که آری بکند

دیشب با خودم فکر کردم که آیا لب سرخ‌رنگش چاره درد مرا می‌کند؟ فرشته ناپیدای عالم غیب ندا در داد که البته چاره خواهد کرد.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

کس نیارد بر او دم زند از قصه ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند

هیچ‌کسی جرأت ندارد که در پیش او از سرنوشت ما سخنی بر زبان آورد، مگر اینکه باد صبا به صورت نجوا در گوش او چیزی بگوید.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

داده‌ام باز نظر را به تذروی پرواز
بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند

باز شکاری نگاهم را به سوی مرغی خوش خط و خال و گریز پا پرواز داده‌ام تا شاید سرنوشت او را از راه برگردانیده و نگاهم او را شکار کند.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند

شهر از عاشقان خالی شده است، آیا می‌شود که مردی مردانگی خود را بنمایاند و کاری از پیش ببرد.

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

کو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ای
جرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکند

جوانمردی کجاست که یک غمزده افسرده دل از مجلس عیش و عشرت او پیاله‌ای نوشیده و خماری خود را برطرف سازد.

 

✦✦✦✦

 

بیت هشتم

یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند

یا وفاداری یا بشارت وصال دوست و یا خبر مرگ مدعی و رقیب؛ آیا ممکن است که بالاخره گردش روزگار یکی از این دو سه دسته کار را انجام دهد؟

 

✦✦✦✦

 

بیت نهم

حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند‌

ای حافظ، اگر از درگاه و آستانه او دور نشوی، او هم روزی بالاخره از گوشه کنار تو عبور خواهد کرد.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید