تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
روگرداندن از درگاه خداوند علاوه برآنکه تو را ملول و افسرده میکند، هیچ نتیجهای بجز پشیمانی برایت نخواهد داشت. پس به لطفش امیدوار باش که ثروت و عزت را خدا میبخشد. خودت هم خوب میدانی که برای رسیدن به مقصود بایستی رنج و سختی را تحمل کنی. با سهلانگاری و دست روی دست گذاشتن قطعاً به نتیجهای نمیرسی. عمر خودت را صرف کارهای بیهوده نکن و وقتت را به بطالت نگذران. قضاوت دیگران از روی ظاهر کاری بس اشتباه است، هیچکس از باطن بقیه خبر ندارد و نمیداند در آینده چه پیش خواهد آمد. با امید به خدا و مشورت با دوستان و کمک بزرگان به هدف خواهی رسید. به تحصیل علم و حکمت بپرداز و یأس و ناامیدی را از خود دور کن.
غزل شماره ۲۲۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۲۲ حافظ
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود
کاروانی که بود بدرقهاش حفظ خدا
به تجمل بنشیند به جلالت برود
سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست
که به جایی نرسد گر به ضلالت برود
کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر
حیف اوقات که یک سر به بطالت برود
ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی
که غریب ار نبرد ره به دلالت برود
حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی
بو که از لوح دلت نقش جهالت برود
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۲۲ حافظ
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود
هر کسی که کوچه و محله تو را با حالت رنجیدگی و دلتنگی ترک کند، سرانجام کاری از پیش نبرده شرمسار گردد.
کاروانی که بود بدرقهاش حفظ خدا
به تجمل بنشیند به جلالت برود
کاروانی که لطف و حمایت خداوندی پشتیبان و نگهبان اوست با شوکت و آراستگی در منزل فرود آمده و با بزرگی و شکوه حرکت میکند.
سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست
که به جایی نرسد گر به ضلالت برود
رهرو راه عشق به کمک فروغ هدایت کننده حق، راه رسیدن به دوست را میجوید. زیرا اگر کورکورانه برود به جایی نمیرسد.
کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر
حیف اوقات که یک سر به بطالت برود
در این آخر عمر، از شراب و محبوب تمنای دل را برآورده ساز. حیف است که تمام زمان زندگیات یکسره به بیهودگی از دست برود.
ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی
که غریب ار نبرد ره به دلالت برود
ای راهنمای دل سرگشته، برای خاطر خدا دستگیری کن که فرد ناآشنا اگر راه را بلد نباشد با کمک راهنمایی، به سرمنزل مقصود میرسد.
حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
تنها در پایان کار میتوان میان پرهیزگاری و گناهکاری کسی به درستی داوری کرد، زیرا کسی نمیداند که در پایان عمر در چه حالتی از این دنیا میرود.
حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی
بو که از لوح دلت نقش جهالت برود
ای حافظ، از سرچشمه دانش و معرفت کف آبی به دست آورده و بنوش؛ شاید نشان نادانی از صفحه دلت زدوده و محو شود.