گسترش ضرب المثل از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند

یکی از معروف‌ترین ضرب‌ المثل های زبان فارسی را می‌توان عبارت از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند دانست. گسترش ضرب المثل از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند امروزه بسیار زیاد شده است زیرا جوانهای زیادی هستند که دوست دارند خودشان اتفاقات جدید را تجربه کنند.

ضرب المثل بر اساس حروف الفبا
ضرب المثل از این گوش میگیرد از آن گوش در میکند

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – تا به حال این ضرب المثل را شنیده‌اید که می‌گویند فلانی حرفی را از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند؟ این ضرب المثل را می‌توان یکی از پرکاربرد ترین اصطلاحات امروز زبان فارسی و یکی از مشهورترین ضرب المثل‌ها درباره گوش دانست. در این مطلب راجع به این ضرب المثل مفصل صحبت خواهیم کرد.

معنی این ضرب المثل آن است که شخصی به حرف دیگران اهمیتی نمی‌دهد و آن را نمی‌شنود و به راحتی فراموش می‌کند. مفهوم این ضرب المثل آن است که شخص به خیرخواهی و نصیحت دیگران اهمیتی نمی‌دهد و فکر می‌کند خودش همه چیز را می‌داند و می‌خواهد هر کاری را که دلش می‌خواهد انجام دهد؛ هر چند دیگران نتیجه نامطلوب آن کار را به او تذکر بدهند و چنان که می‌دانیم آزموده را آزمودن خطاست. درباره این افراد اصطلاحات نصیحت به خرجش نمی‌رود و حرف به گوشش نمی‌رود هم کاربرد دارد.

 

گسترش ضرب المثل از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند

 

گسترش ضرب المثل از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند

انشا

حتما تا حالا با افرادی مواجه شده‌اید که ترجیح می‌دهند همه چیز را خودشان تجربه کنند. دور و بر ما افرادی هستند که به قول قدیمی‌ها چند پیراهن بیش تر از ما پاره کرده‌اند و تجربیات بیش تری نسبت به ما دارند. تجربیات خوب و بد و تلخ و شیرین آن‌ها باعث شده که آنچه جوان تر‌ها در آینه نمی‌بینند، آن‌ها در خشت خام ببینند. بنابراین در موارد مقتضی به جوان تر‌ها هشدارهایی می‌دهند. به طور مثال آن‌ها را از انجام کارهایی بر حذر می‌دارند یا به کارهایی دیگر تشویق می‌کنند؛ اما گاهی این تشویق‌ها و هشدارها آن قدر پشت سر هم و زیاد می‌شود که طرف مقابل دچار دل زدگی می‌شود و ترجیح می‌دهد به نصایح دیگران گوش نکند و خودش تجربه متفاوتی داشته باشد.

درباره این جور افراد می‌گویند فلانی از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند به این معنی که حرف به گوش فردی فرو نمی‌رود یا او اهمیتی برای نصیحت دیگران قائل نیست و هر کاری را که دلش می‌خواهد، انجام می‌دهد. از آنجا که تجربه دوباره کاری که فردی انجام داده و از نتیجه آن راضی نیست کار احمقانه‌ای به نظر می‌رسد، این دست افراد معمولا در زندگی خود با مشکلات زیادی رو به رو می‌شوند ولی از آنجا که در کارهای خود با دیگران مشورت نمی‌کنند یا کلا اهل قبول کردن نظر دیگران نیستند، آزموده‌های دیگران را دوباره می‌آزمایند و همه سختی‌ها را تحمل می‌کنند. این نوع آدمها نصیحت دیگران را نشنیده‌اند و به همین دلیل روی آن را هم ندارند که در مشکلاتی که خود برای خود به وجود آورده‌اند، از دیگران درخواست کمک کنند یا حتی برای درد دل کردن به آن‌ها مراجعه کنند.

یکی از منابع مهم کسب تجربه، علاوه بر کمک گرفتن از افراد پخته، مطالعه کردن است چرا که هر نویسنده‌ای نتیجه یک عمر و درک و دریافت خود از زندگی را در لا به لای صفحات کتاب خود گنجانده است. با مطالعه کتاب‌ها به رایگان تجربیات قابل ملاحظه‌ای را به دست خواهیم آورد و جزو آن کسانی نخواهیم بود که هر نصیحتی را از این گوش می‌گیرند و از آن گوش در می‌کنند.

 

گسترش ضرب المثل از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند

گسترش ضرب المثل از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند

 

داستان

در زمان‌های قدیم پیرمرد ثروتمندی بود که پسری بی فکر و خوش گذران داشت. پیرمرد همیشه نگران فرزندش بود که مبادا با بی فکری همه چیزش را از دست بدهد و پس از مرگ او بی چیز و تنگ دست شود. بنابراین همیشه او را به میانه روی و پرهیز از دوستان ناباب سفارش می‌کرد؛ اما او این نصیحت‌های پدرش را از یک گوش می‌گرفت و از گوش دیگر در می‌کرد.

پیرمرد از دنیا رفت و پسر با تمامی اموال پدرش تنها ماند. او هر روز به دیدن دوستانش می‌رفت و وقت خود را با آن‌ها تلف می‌کرد و آن‌ها را به باغ و بوستان‌ها دعوت می‌کرد و از پولی که از پدرش برای او باقی گذاشته بود، آن‌ها را مهمان می‌کرد. او عادت داشت برای خودش کفش و لباس‌های متعددی بخرد و هیچ وقت به نتیجه ولخرجی‌هایش نمی‌اندیشید.

پس از گذشت مدتی کوتاه اموال پدرش تمام شد و به قول قدیمی‌ها کفگیرش به ته دیگ خورد. پیش خودش فکر کرد خوب است به سراغ وصیت نامه پدر بروم. شاید او مقداری پول در جایی مخفی کرده باشد و نشانی آن را در وصیت نامه اش نوشته باشد و با پیدا کردن آن‌ها بتوانم دوباره به خوش گذرانی بپردازم. او وصیت نامه پدر را یافت که در آن نوشته شده بود: «پسرم! از آنجا که می‌دانم تو به نصیحت‌های من گوش نمی‌کنی و در زمان اندکی همه ارثیه خود را خرج دوستانت می‌کنی و بیچاره و فقیر می‌شوی، به تو پیشنهاد می‌کنم به زیر زمین بروی و خود را به طنابی که از سقف آویزان شده است، دار بزنی تا به آخرین نصیحت من عمل کرده باشی.»

پیرمرد قصه ما از آن آدم‌های زرنگ روزگار بود. او در سقف زیرزمین چند کوزه اشرفی مخفی کرده بود و به این فکر کرده بود که وقتی پسر فقیر شد، طبق وصیت او خود را از طناب آویزان می‌کند و آن وقت سقف که خیلی سست است خراب می‌شود و کوزه‌های اشرفی روی سر پسر می‌ریزد و پسر تصمیم می‌گیرد از دوستان بی وفای خود که او را در روزگار فقر تنها گذاشته‌اند، دست بکشد و با این کوزه‌های اشرفی زندگی دوباره‌ای برای خود بسازد؛ اما غافل از آن که پسر همه نصیحت‌های پدر را از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند.

♣ ♣ ♣ ♣ گسترش ضرب المثل از این گوش می‌گیرد و از آن گوش در می‌کند ♣ ♣ ♣ ♣

پسر پیش خودش فکر کرد که چه قدر احمقانه است خودش را از سقف زیر زمین دار بزند. این کار اصلا هیجان انگیز نیست. بنابراین خواست خودش را زیر قطار مترو بیندازد. غافل از آن که در آن روزگار هنوز مترو اختراع نشده بود. از این رو بالای پلی رفت تا خود را به درون رودخانه بیندازد. او به امواج رودخانه نگاه می‌کرد و مضطرب بود؛ اما به ناگاه داروغه او را به جرم خودکشی در ملأ عام دستگیر کرد و به زندان انداخت. خلاصه سال‌های سال گذشت و او ازدواج کرد و بچه دار شد و از آنجا که به افسردگی شدیدی به خاطر بی پولی دچار شده بود، قبل از آن که به سن کهن سالی برسد، از دنیا رفت. اما او پسر زرنگی داشت که حرف‌های دیگران را می‌شنید و به آن عمل می‌کرد. او در سنین جوانی خود تصمیم گرفت خانه پدری خود را بازسازی کند و در هنگام تخریب ساختمان اشرفی‌ها را پیدا کرد و با آن سرمایه گذاری کرد و تا آخر عمر از آن استفاده کرد و لذت برد.

خوشحال می‌شویم نظرتان را درباره این انشا در بخش «ارسال نظر» با ما در میان بگذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید