ستاره | سرویس مادر و کودک – مرگ بخشی از زندگی است و تنها به واسطه مرگ است که زندگی کردن دارای معنا میشود. مرگ حقیقتی غیر قابل انکار است، اما دلیل نمیشود که ما تمایل به مردن داشته باشیم و این دستمایه داستان روباه در کتاب کاترین شارر است؛ کتابی کودکانه درباره مرگ.
کتاب کودکان درباره مرگ
کتاب مرگ بالای درخت سیب، با عنوان اصلی (der tod auf dem apfelbaum) نوشته کاترین شارر، با ترجمه پروانه عروج نیا از انتشارات طوطی (کتاب کودک و نوجوان انتشارات فاطمی) به چاپ رسیده است. در ابتدای داستان با زندگی شاد و آرام روباه در کنار همسرش مواجه میشویم. آنها با سرخوشی سالهای میانسالی خود را طی میکنند و از درخت سیب مورد علاقهشان سیب میخورند، اما با گذشت سالها: “کلاغهای سیاه، بی اعتنا و با پررویی همچنان به سیبها نوک میزنند. روباه و همسرش هر دو پیرند. دیگر حیوانی از آنها نمیترسد و حساب نمیبرد.”
با این وجود، روباه هنوز هم حیوانی زیرک و هوشمند است. هنوز هم میتوانید درخشش حیله گری را در چشمانش ببینید. او کاملا نسبت به هر چیزی که در اطراف او اتفاق میافتد، هشیار است. بد نیست بدانید که روباه موفق میشود یک راسو شکار کند، یک راسوی جادوگر. راسو میخواهد در قبال آزادی خود، روباه را به یکی از آرزوهایش برساند. اما آرزوی روباه چیست؟ “آرزو میکنم هر کس روی درخت سیب من بپرد یا از آن بالا برود، برای همیشه به درخت گیر کند.” جادو انجام میشود و تنها روباه میتواند آن را باطل کند. اخبار به زودی در اطراف میپیچد، و دیگر هیچ حیوانی جرات نزدیک شدن به درخت را پیدا نمیکند. تا روزی که مرگ به سراغ روباه میآید. روباه به سرعت فکری میکند. از مرگ میخواهد آخرین سیبش را از بالای درخت برایش بچیند. جادو عمل میکند و مرگ بالای درخت سیب گیر میافتد. جای روباه دیگر امن است!
اما زندگی روال طبیعی خود را ادامه میدهد. همسر مورد علاقهی روباه، بیمار میشود و میمیرد. فرزندان، نوهها و همه دوستان و آشنایان روباه هم میمیرند و حال او دیگر کسی را در آن جنگل نمیشناسد. روباه لنگ و نیمه کور میشود و احساس میکند که دیگر به این دنیا تعلق ندارد. کاترین شارر در داستان به ما نشان میدهد، که به مرور زمان، چگونه بدن فرسوده شده و از بین میرود، چشمان روباه کم بینا شده و حرکاتش دیگر متمرکز و کنترل شده نیستند. در حالیکه بچهها و نوههایش با قدرت و توان بیشتری مشغول کار و فعالیتشان میشوند.
کودکان و درک آنها از مرگ
زبان شارر در این داستان متفکرانه پرداخت شده و پایان زیبا و خالصانه آن حس خوشایندی به خواننده میدهد. درخت سیب را میتوان استعارهای از درخت دانش دانست که با میوههای با شکوه زندگی (تجربیات) سنگین و سنگینتر میشود.
بخشی از کتاب مرگ بالای درخت سیب
“روزی همسر روباه سخت بیمار میشود و میمیرد.
همه آسودگی و خوشی روباه به سرعت محو میشود.
روباه احساس تنهایی و بی کسی میکند. میرود زیر درخت سیب مینشیند و آهسته میگرید.
“مرگ، تو چه کار کردی؟ چطور ممکن است همسر من بمیرد، در حالی که تو هنوز آن بالا چسبیدهای؟ “
مرگ لبخند میزند و میگوید:
“تو فقط مرگ خودت را گیر انداختی… “
برگرفته از: نقد توماس لیندن (litrix)