تولد و کودکی پیامبر (ص) به روایت تاریخ

تولد و کودکی پیامبر همراه با رنج و سختی های فراوانی بود. در دوران تولد و کودکی پیامبر ابتدا پدر و پس از چند سال مادر پیامبر از دنیا رفتند.

کودکی پیامبر

ستاره | سرویس مذهبی – بیش از ۱۴۰۰ سال پیش در روز ۱۷ ربیع الاول (برابر ۲۵ آوریل ۵۷۰ میلادی) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود که خاتم پیامبران بود.

 

حوادث خاص در زمان تولد پیامبر (ص)

«محمد» به دنیا آمد و همراه با ولادت او حوادثی در آسمان و زمین و مخصوصا در مشرق که مهد تمدن آن روزگار بود، پدیدار گردید.

کاخ با عظمت انوشیروان که شبحی از قدرت و سلطنت ابدی را در نظرها مجسم می کرد و مردم به آن و صاحبش چشم دوخته بودند، آن شب لرزید و ۱۴ کنگره آن فرو ریخت و آتشکده فارس که شعله های آتش آن هزار سال زبانه می کشید یک باره خاموش شد. خشکیدن دریاچه ساوه نیز منطقه عظیم دیگری را بیدار کرد.

 

تولد و کودکی پیامبر. عکس تولد و کودکی پیامبر.

 

دوران شیرخوارگی پیامبر

اعراب کودکان خویش را پس از تولد به دایه ای در میان قبایل اطراف شهر می سپردند تا هم در هوای آزاد و در محیط طبیعی صحرا پرورش یابند و هم لهجه فصیح عربی را (که در آن زمان، اصیل ترین جلوه آن در صحرا یافت می شد) فرا گیرند.

از طرفی چون آمنه برای تغذیه فرزندش شیر نداشت، «عبدالمطلب» پدر بزرگ و کفیل «محمد» به فکر افتاد بانویی محترم و مطمئن را برای نگهداری محمد عزیز، یادگار فرزندش عبدالله، استخدام کند و پس از تحقیق کافی «حلیمه» را که از قبیله «بنی سعد» (قبیله ای که به شجاعت و فصاحت معروف بود) و از زنان پاکدامن و اصیل به شمار می آمد، برای این کار انتخاب کرد.

حلیمه، محمد را به قبیله خود برد و چون فرزند خویش در مراقبت او می کوشید. «قبیله بنی سعد» مدتی بود که در صحرا گرفتار قحطی بودند و صحرای خشک و آسمان خشک تر، فلاکت و فقر آنان را افزون ساخته بود. از روزی که «محمد» به خانه حلیمه رفت، خیر و برکت به او رو آورد و زندگی او که با فقر و تنگدستی می گذشت، رو به بهبود گذارد و چهره رنگ پریده او و فرزندانش نور و طراوتی پیدا کرد. پستان خشک او پر از شیر شد و مرتع گوسفندان و شتران آن ناحیه خرم گشت. در حالی که پیش از آن مردم به سختی زندگی می کردند.

 

تولد و کودکی پیامبر. داستان کودکی پیامبر

 

دوران طفولیت پیامبر

 

«محمد»، خود نیز بیش از دیگر کودکان رشد می کرد و از آنها چابک تر می دوید و مانند آن ها شکسته حرف نمی زد. چنان میمنت و برکت با او همراه بود که اطرافیانش به سهولت این حقیقت را در می یافتند و به آن معترف بودند؛ به طوری که حارث همسر حلیمه به او می گفت: آیا می دانی چه فرزند مبارکی نصیب ما شده است؟…

 

وفات مادر پیامبر (ص)

تازه شش بهار از عمر «محمد» می گذشت که مادرش آمنه برای دیدار بستگان خود و شاید زیارت قبر شوهرش عبدالله شهر مکه را ترک گفت و به اتفاق محمد (ص) به سوی مدینه روان گشت و پس از دیدار از نزدیکان خویش و تجدید عهد با مزار همسرش، پیش از رسیدن به مکه در محلی به نام «ابواء» درگذشت.

بدین ترتیب محمد (ص) در سنینی از عمر که هر کودکی احتیاج فراوان به محبت های سرشار پدر و دامان پرمهر مادر دارد این هر دو را از دست داد.

 

تولد و کودکی پیامبر. زندگینامه پیامبر

 

کودکی پیامبر (ص)

همانطوری که ولادت پیامبر اسلام (ص) و حوادث بعد از آن خارق العاده بود همچنین گفتار و کردار دوران کودکی آن حضرت او را از سایر کودکان ممتاز می ساخت.

ابوطالب عموی محمد (ص) می گفت: هرگز از محمد (ص) دروغ و کار ناشایست و جاهلانه ندیدیم، نه بی جا می خندید و نه سخنان بیهوده می گفت و بیشتر تنها بود.

 

علائم نبوت در کودکی پیامبر (ص)

هنگامی که محمد (ص) هفت ساله بود یهود گفتند ما در کتابهایمان خوانده ایم که پیامبر اسلام از غذای حرام و شبهه دار اجتناب می نماید، خوب است او را امتحان کنیم. لذا مرغی ربودند و برای ابوطالب فرستادند، همه از آن خوردند چون نمی دانستند، ولی محمد (ص) به آن دست نزد. وقتی علت آن را پرسیدند در جواب فرمود: آن حرام است و خداوند مرا از حرام حفظ می فرماید… سپس مرغ همسایه را گرفته و فرستادند به خیال اینکه بعدا پولش را بپردازند آن حضرت باز هم میل نکرد و فرمود این غذا شبهه ناک است و… آن گاه یهود گفتند این طفل دارای شان و مقام عالی و ارجمندی است.

 

تولد و کودکی پیامبر. خلاصه کودکی پیامبر. کودکی حضرت محمد

 

جایگاه خاص پیامبر (ص) در کودکی

بزرگ قریش «عبدالمطلب» با محمد (ص) مانند سایر کودکان رفتار نمی کرد، بلکه برای او مقام و مرتبه ای رفیع قائل بود.

هنگامی که برای عبدالمطلب جایگاهی در کنار کعبه ترتیب می دادند و فرزندانش اطراف جایگاه مخصوص را احاطه می کردند عظمت و ابهت او مانع بود که شخصی به آنجا وارد شود، ولی محمد (ص) مقهور آن جلال و جبروت نمی شد و یک راست به جایگاه مخصوص می رفت. عبدالمطلب به فرزندانش که مانع ورود محمد (ص) می شدند می گفت: پسرم را رها کنید، به خدا سوگند او دارای شان عظیمی است… آن گاه محمد (ص) با بزرگ قریش عبدالمطلب می نشست و با او به سخن می پرداخت. 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید