تعبیر خواب باغ وحش؛ معنی دیدن باغ وحش در خواب چیست؟

شروع کرد اب خوردن ظرف کوچیک بود دیدم خیلی تشنشه شلنگ رو یاز کردم گرفتم تو ظرف لبه ظرفو گرفتم که راحت تر بخوره اب زیر نرده های چوبی جم شد نرده ها 100 متر با قفسه فاصله داشتن ولی زیرشون گود بود جوری اب جم شد که خرس ها از تشنگی رفتن تو آب و شروبه خوردن کردن… هم میخواستم خرس هارو از اب بیارم بیرون هم میخواستم برم سر قفسه سومی که از خواب پریدم… 4تا قفسه بیشتر نبود اولی خالی بود… 😅😅😅 خیلی طولانی شد ببخشید..

یه عالمه گردو هست که خورد شده از همونا بهشون غذا دادم و متوجه شدم داخل قفسه یه خیر خاکی رنگ دیگه هم هست که موهاش بلنده و روی چشاشه وپیره به اونم غذا دادم که مهمون برامون اومد مامانمم بود گفت اره دیدی چه حیوون های اوردم گفتم اره و مهمونا شروع به چیدنو بازی کردن تو حیاط شدن (بیشتر شبیه باغ بود ولی بزرگ نبود)
پاسور بازی میکردن و تخمه میخوردن منم همش داشتم میرفتم میومدم یه طرف حواسم به مهمونها بود یه طرف به حیوونا داشتم همون قفسه 2رو واسه خرس ها اماده میکردم و همش دنبال یه ظرف برای اب دادن به خرس ها بودم که پیدا نمیکردم بعد کلی گشتن یه یه ظرف کوچیک پیدا کردم.. گزاشتم جلوی قفسه اب رو باز کردم تو این هین فکر این بودم که تو این شلوقی رفت و اومد مهمونا چجوری برم قفس 3وم رو جم کنم و داخلش چه حیونی هست… حس میکردم شیر داخلشه گفتم نکنه برم باز کنم شیر باشه بلایی سر کسی بیاد تا اب رو پیدا کردم و ریختم تو ظرف خرس سفید با ولع شروع کرد اب خوردن ظرف کوچیک بود دیدم خیلی تشنشه شلنگ رو یاز کردم گرفتم تو ظرف لبه ظرفو گرفتم که راحت تر بخوره اب زیر نرده های چوبی جم شد نرده ها 100 متر با قفسه فاصله داشتن ولی زیرشون گود بود جوری اب جم شد که خرس ها از تشنگی رفتن تو آب و شروبه خوردن کردن… هم میخواستم خرس هارو از اب بیارم بیرون هم میخواستم برم سر قفسه سومی که از خواب پریدم… 4تا قفسه بیشتر نبود اولی خالی بود… 😅😅😅 خیلی طولانی شد ببخشید..

خیلیییییی لطف کردییین…
داخل قفس پرنده بود که بازش کردم و پرنده مینای خودم و 3تا مینای دیگه که نمیشناختم شروع به بازی کردن منم غذا دادم و اب پرنده خودم (مینام) شروع کرد به حرف زدن بامن و گفت بگو افرین و هرچی من میگفتم رو تکرار میکرد.. داشتم میرفتم سمت طبقه بالا که کی شامپانزه کوچک اومد بیرون و مامانشم اومد به مامانش غذا دادم و شامپانزه کچک فرار کرد… جاشون رو تمیز کردم و رفتم دنبالشون ببینم کجا رفتن که داخل قفسه 2ومی بودن بغلشون کردم وگذاشتمشون سر جاشون همین هین 2تا حرس سفید و خرس کوچولوی قهوه ای فرار کردن از سمت چپ قفسه اخر رفتم دنبالشون رفته بودن قفسه 2ومی خرس قهوه ای روبلند کردم دیدم زیرش یه عالمه گردو هست که خورد شده از همونا بهشون غذا دادم و متوجه شدم داخل قفسه یه خرس خاکی رنگ دیگه هم هست که موهاش بلنده و روی چشاشه وپیره به اونم غذا دادم که مهمون برامون اومد مامانمم بود گفت اره دیدی چه حیوون های اوردم گفتم اره و مهمونا شروع به چیدنو بازی کردن تو حیاط شدن (بیشتر شبیه باغ بود ولی بزرگ نبود)
پاسور بازی میکردن و تخمه میخوردن منم همش داشتم میرفتم میومدم یه طرف حواسم به مهمونها بود یه طرف به حیوونا داشتم همون قفسه 2رو واسه خرس ها اماده میکردم و همش دنبال یه ظرف برای اب دادن به خرس ها بودم که پیدا نمیکردم بعد کلی گشتن یه یه ظرف کوچیک پیدا کردم.. گزاشتم جلوی قفسه اب رو باز کردم تو این هین فکر این بودم که تو این شلوقی رفت و اومد مهمونا چجوری برم قفس 3وم رو جم کنم و داخلش چه حیونی هست… حس میکردم شیر داخلشه گفتم نکنه برم باز کنم شیر باشه بلایی سر کسی بیاد تا اب رو پیدا کردم و ریختم تو ظرف خرس سفید با ولع شروع کرد اب خوردن ظرف کوچیک بود دیدم خیلی تشنشه شلنگ رو یاز کردم گرفتم تو ظرف لبه ظرفو گرفتم که راحت تر بخوره اب زیر نرده های چوبی جم شد نرده ها 100 متر با قفسه فاصله داشتن ولی زیرشون گود بود جوری اب جم شد که خرس ها از تشنگی رفتن تو آب و شروبه خوردن کردن… هم میخواستم خرس هارو از اب بیارم بیرون هم میخواستم برم سر قفسه سومی که از خواب پریدم… 4تا قفسه بیشتر نبود اولی خالی بود… 😅😅😅 خیلی طولانی شد ببخشید..