مجموعه شعر در مورد اصفهان از شاعران قدیم و معاصر

شعر در مورد اصفهان، شعر در وصف اصفهان کوتاه و بلند از شاعران بزرگ فارسی، شعر با لهجه اصفهانی درباره اصفهان، شعر درباره زاینده رود، سی و سه پل و بل خواجو. شعر کودکانه در مورد اصفهان، شعر هاتف اصفهانی در مورد اصفهان، ترانه، شعر سپید و شعر معاصر در مورد اصفهان

شعر در مورد اصفهان

از دیرباز سرودن از شهرهای مختلف مانند شعر درباره تبریز، شعر در مورد تهران و شعر در مورد شیراز یکی از دستمایه‌های شاعران فارسی زبان بوده است. 

شهر اصفهان نیز که مانند شعر در مورد یزد با مفاهیمی مثل فرهنگ و ادب و هنر، شهر کاشی‌های آبی و معماری‌ها و صنایع دستی بی نظیر همراه است، از شاعرانه‌ترین سوژه‌هایی است که می‌توان در وصف آن شعر سرود. چه در گذشته که سرسبز و زلال با رودی جاری به نام زاینده رود می‌زیست و چه اینک که رودش را خشکانده‌اند و داغش بر دل اصفهان مانده است.

درباره اصفهان که با نام‌های (سپاهان، صفاهان، اسپهان، اسپادانا، جی) نیز شناخته می‌شود شعرهای زیادی سروده اند. در این مطلب، ستاره مجموعه برگزیده شعر در مورد اصفهان را برای شما گردآوری کرده است تا در وضف این شهر زیبای آبی بخوانید و لذت ببرید. 

 

شعر در مورد اصفهان

قلب ایران است و جانبخش جهان است اصفهان
شهر آوای هَزاران؛ گُلسِتان است اصفهان

زنده رودش می نوازد روح با آهنگ عشق
هم نشینی گر کنی آرام جان است اصفهان

بر “سی و سه پل” هویدا، هم پل “خواجو” ی آن
ساختارش حاکی از زنده دلان است اصفهان

“شیخ لطف الّه” و “عالی قاپو” و “عباسی” اش
نقش دل دارد به جان، “نقش جهان” است اصفهان

از “منارجنبان” و “مسجد جامع” و حمّام “شیخ “
ریشه در اعجاز و در ایمان عیان است اصفهان

سازه های هشت بهشت و چهلستون، کاخ هنر
“چهارباغ” اش دلسِتانی در میان است اصفهان

مُلک فرهنگ و تمدن، علم و ارباب خرد
شهره در فرّ هنر، والا نشان است اصفهان

در دفاع از خاک میهن وز نثار مال وجان
پیشتاز است و همیشه قهرمان است اصفهان

گر هزاران سال دارد قدمت این دیر کهن
شاعری شاداب و پرشور و جوان است اصفهان

خوش نوایی می کند از دولت شهد سخن
خاستگاه مردمی شیرین بیان است اصفهان

گفته اند اما شنیدن کی بسان دیدن است
نیم آن را دیده اند ؛ “نصف جهان” است اصفهان

دلنواز است و طرب انگیز و پرلطف و صفا
در بهار و صیف و سرما و خزان است اصفهان

میوه های رنگ رنگ و بوستان های فراخ
حاصل دستان کار بی امان است اصفهان

ارمغان دارد اگر بسیار از فنّ و هنر
بر همه نسل بشر یک ارمغان است اصفهان

خوش سخن فرزانگان، در وصف آن بس گفته اند
ناتوان الفاظ، در وصف و بیان است اصفهان

علم عشق از” مهرِ” “پویا”، نیک، بنیان کرده است
شید تابان، سر” فراز” و جاودان است اصفهان

استاد دکتر مجید پویامهر (پویا فراز اصفهانی)

 

شعر در مورد اصفهان
شعر در مورد اصفهان

 

اصفهان را نیمه خوانند از جهان
صد جهان من دیده ام در اصفهان

سرزمینی نیک فر و با شکوه
مردمانش برتر از شیـر ژیان

تا کنار زنده رودش پا نهی
زنده خواهی کرد هم روح و روان

تخت پولادش زمینی بس نکوست
بابی از ابواب، در خُلد جَنان

ای دل ار خواهی روی اندر بهشت
تو بیا یک دم نشین در اصفهان

❈✥❈✥❈

اصفهان را نیمه خوانند از جهان
صد جهان من دیده‌ام در اصفهان

هفت‌دست و هشت‌خلد و چارباغ
جنت و باغ ارم رشک جنان

باغ‌تخت‚آیینه‌خانه‚ چارحوض
هم نگارستان و هم نقش‌جهان

قصر عباسی، نمکدان، طوقچی
باغ‌وحش و شیرخانه پیلکان

«جلال‌الدین همایی»

❈✥❈✥❈

دریغ از اصفهان و از صفای او
که بوی مشک می‌دهد هوای او

هواش غم زداید از دل حزین
خوشا خوشا هوای غم‌زدای او

ز کعبه فرهی بود حجاز را
عراق راست فره از فضای او

ز مردمان شهرهای روم و چین
به‌اند مردمان روستای او

گل و گیای خلد را بود بَدل
به ماه فرودین گل و گیای او

به گاه گشت گل‌بتان سروقد
چمان چمان به زیر سروهای او»

«سروش اصفهانی»

❈✥❈✥❈

چرا نگاه نکردم؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب
آن شب که من به درد رسیدم و نطفه شکل گرفت
آن شب که من عروس خوشه‌های اقاقی شدم
آن شب که اصفهان پر از طنین کاشی آبی بود
و آن کسی که نیمهٔ من بود، به درون نطفهٔ من بازگشته‌بود
و من در آینه می‌دیدمش
که مثل آینه پاکیزه بود و روشن بود
و ناگهان صدایم کرد
و من عروس خوشه‌های اقاقی شدم

«فروغ فرخزاد»

❈✥❈✥❈

باشد ز بس که روح‌فزا اصفهان ما
پیوسته شاد باشد از آن جسم و جان ما

تنها نه باغ و بیشه ما سبز و خرم است
پر از گل است باغچه و بوستان ما

یک لکه ابر دیده نبیند به روى شهر
آئینه وار جلوه کند آسمان ما

یک عمر در نظر بودش خاطرات خوش
روزى مسافرى شد اگر می‌ه‌مان ما

برند گوى لطف و ملاحت به روزگار
از گلرخان روى زمین گلرخان ما

در کام خضر خون شود آب بقا
اگر در زنده رود بنگرد آب روان ما

می ‏گویم این کلام و برآیم ز عهده ‏اش
باشد عروس کشور ما اصفهان ما

جمشیدى از هواى فرح بخش اصفهان
چون زنده رود صاف و روان شد بیان ما

❈✥❈✥❈

ای موطن هنرخیز، ای زادگان فرهنگ
مهد ستاره و گل شهر ترانه و رنگ

ای آن که اشک و لبخند پیوند خورده با هم
با دست مهربانت در قاب های خاتم

ای شهر روشنایی ای خاک آفتابی
می خواهمت سراپا ای اصفهان آبی

وقتی دلم هوای شبهای صحن می کرد
نقش جهان برایم سجاده پهن می کرد

هفت آسمان ندارد رنگ خداییت را
عالم ندیده دیگر شیخ بهاییت را

پل های پیر و سرخوش باید جوان بمانید
مرغان آسمانی، در اصفهان بمانید

در فصل فصل تقویم در شهر آب و کاشی
حیف است ای مسافر مهمان ما نباشی

❈✥❈✥❈

اصفهان شهر آب و آیینه
مظهر نقش های دیرینه

اصفهان شهر مرد میناکار
قابهای مسی و نقش و نگار

بر کف سفرۀ قلمکاری
خاتم و تکه تکه دلداری

جام فیروزه فام گنبدها
طرح سیمیان نرم و رها

اصفهان شهر نای پر آواز
شهر مردان با غزل دمساز

شمع خواجو و همنشینی آب
زنده رود روان و مردم ناب

❈✥❈✥❈

بگــویم یک حقیقت از مـکانی
مــکانی بس قشنگ و باستانی

که باشـــد آبروی هفـــت دولت
ز تاریخ و تمــــدن نیست، ثانی

هزاران جـــلوه دارد در نظرها
هزاران جــــلوه دارد این نهانی

زآن نـــقش جهان،مــیدان زیبا
هنــــرهای شگرفی هست بانی

چو بینی زنده رود زندگی بخش
بـــمانــی و بـــبینـی و بــــمانــی

خودت کن چل ستونش را نظاره
که تفسیرش بخواهد صـد زبانی

و از فیروزه گنـبدهای این شهر
رســد بوی خــدا هر دم ، به آنی

زِهر قومی در اینجا هست مسکن
کشــاورز و هــــنرمند و شــبانی

بگفتا اصفهان نصف جهان است
نباشد صــــدق، نصـف صد جهانی

هنـــر گر خواســـتی، اینجا بیابش
نباشــــد از بــر شــــعرم، تبـــانی!

که باشد از مــنابع در جـهان تک
بـــدارد  صـــنــعتی هر اصــفهانی

به پایان می برم این شعر را چون
که باشد اصــــفهان یک بــوستانی

❈✥❈✥❈

اى صفاهان چقدر زیبائى
چه فرح بخشى و روح افزایى

چشم ما خیره به زیبائى تست
دل ما محو دل آرائى تست

مظهر لطف و صفائى اى شهر
مایه عشرت مائى اى شهر

سبز و خرم همه سرتاسر تست
پر زگل خاک نشاط آور تست

بس هوایت ز صفا معتدل است
خرم از نکهت آنجان و دل است

آسمان تو ز بس صاف بود
همچو آئینه شفاف بود

گشته تاریخى و پر قدر و بها
هر بنائى که شده در تو بنا

زنده رودت بود از بسکه زلال
شوید از چهره جان گرد ملال

بس نسیمش فرح ‏انگیز بود
عشرت افزا و طرب خیز بود

پل خواجوى تو از بس زیباست
خوش‌ترین منظره اهل صفاست

ساکنینت همگى رنجبرند
صاحب علم و کمال و هنرند

مرکز و مهد هنرمندانى
مایه آبروى ایرانى

از پى دیدنت اى شهر قشنگ
خلق آیند ز صد‌ها فرسنگ

گویم از وصف تو هر چند کم است
وصف افزون ز بیان و قلم است

اى صفاهان چقدر دلشادم
که به دامان تو مادر زادم

هست جمشیدى از آنرو سرشار
کز هواى تو بود بر خوردار

… شعر در مورد اصفهان …

❈✥❈✥❈

ای شهر عزیز من صفاهان
ای مایه افتخار ایران

چون غنچه ی سبز نوبهاری
پاکی و چو زنده رود جاری

ای مهد هنر سرای فرهنگ
مردان تو شیر عرصه جنگ

گویم ز صفای ناژوانت
یا باغ خوش پرندگانت

بگذار ز باغ و گل بگویم
از وصف سی و سه پل بگویم

از یاس و اقاقیا و شب بو
یا کاخ چهلستون و خواجو

از گوهر ناب شب چراغت
آن هشت بهشت و چارباغت

از نقش جهان که در بر او
بنشسته به ناز عالی قاپو

از آن همه بوستان زیبا
یا باغ غدیر و باغ گل ها

از مسجد شیخ و سبزه میدان
ز آتشکده و منار جنبان

از سرخی لاله و شقایق
یا تربت شاهدان عاشق

ز آنان که به عشق دین و کشور
گشتند بسان لاله پرپر

از هرکه و هرکجا بگویم
نام تو ز هرکسی که جویم

گویند که نیمه ی جهانی
جاویدی و شهر اصفهانی

ای شهر شهید پرور من
ای مایه فخر کشور من

آزاد به برگ برگ دفتر
نام تو نوشته است با زر

“سعید آزاد”

❈✥❈✥❈

اصفهان تو را
باز می شناسم
شهر گلدسته ها و تاریخ
شهر شعر و شوق
شهر ایران
ای قلب تپنده در عشق
و جنبش
ای شهر زندگی
شهر مهربانی های همیشه
شهر قلب های بی ریا
آدم های با صفا
شهر نقش و رنگ
شهر شادمانی های مداوم
هر بار نامت را که
می شنوم
از نامت اوج می گیرم
چون پرنده ای سبکبال
که می داند اصفهانی بودن
چقدر حرمت دارد

 

شعر درباره اصفهان
شعر درباره اصفهان

 

تک بیتی و شعر کوتاه در وصف اصفهان

نیل کم از زنده‌رود و مصر کم از جی
قاهره مقهور پادشای صفاهان

«خاقانی»

❈✥❈✥❈

اصفهان نیمی از جهان گفتند
نیمی از وصف اصفهان گفتند

«محمدتقی بهار»

❈✥❈✥❈

که گفته است اصفهان نصف جهان است؟
اگر باشد جهانی، اصفهان است

«سینا»

❈✥❈✥❈

جهان آفرین را جهانى نبود
جهان را اگر اصفهانى نبود

❈✥❈✥❈

کالسکه به راه افتاد
هر وقت اینطور می شود

به جوانیم فکر می کنم
 در کوچه باغ های اصفهان

❈✥❈✥❈

لب زنده رود و نسیم بهار
لب دلستان و می ‏خوشگوار

ز دل بیخ آن ده چنان برکند
که بیخ ستم خنجر شهریار

❈✥❈✥❈

شب سیاه ز روز سفید نشناسد
کسى که گفت به از اصفهان بود شیراز

❈✥❈✥❈

زاینده رود، دلبر موعودم
زیبای مرده – زندۀ من، رودم

من مثل روز اول برگشتت
هستم ولی عجیب گِل‌آلودم

«بهاره ضیایی»

 

شعر نو درباره اصفهان

اصفهان دیگر همان اصفهان نیست
اما من همچنان عاشقانه
رقص زنده رودش را
دوست دارم

زاینده پر غم
آهوان هم
در سواحلت می خرامند
اینجا دور از تو اما
اعتماد باقی‌ست

آهوان روزی شکار می شوند
اصفهان ای عشق فیروزه ای من

“سید محمد آتشی”

❈✥❈✥❈

اصفهانم اکنون!!
شهر زیبای شما…
شهر مردان بزرگ…
شهر اندیشه ناب…
شهر گل ها!!
شهر زاینده رود!!
شهری از خاطره ها…
شهری از طایفه های زیبا…
آری…
می بالم!!
به ایران
به اصفهان
و تمام این خاک!
تا بتابد خورشید
به صفای میهن
مردمی اهل تلاش
مردمی دور از اسراف و گناه
مردمی عادل
مردمی اهل خرد
مردمی عالم
مردمی چون گل یاس
و تمام گل ها
آری
اصفهانم

“محمدرضا جعفری”

❈✥❈✥❈

روزهای خوب
روزهای سپید،
سرانجام از پس ناکامی ها
باز آمدند
چگونه می توان باور کرد
که من از مصاف آن همه درد
عبور کرده ام؟!
وقتی در چهارباغ قدم می زنیم
با گام هایی که از آن ما نیست
و نسیمی با خنکای بهار
در گرم ترین روز تابستان
از فراز برج و باروها
میان موهامان پیچ می خورد
چگونه می توان باور کرد که تلخی تابستان
گذشته است؟
وقتی لبخند باز می گردد
و گلها رنگ آفتاب می گیرند
چگونه می توان غم خرداد را به خاک سپرد؟
آنگاه که بر همه جای شهر سایه می نشیند
در شهری که مرگ از سر آن گذشته است
چگونه نمی توان بهار را باز آفرید؟
وقتی از سر پل های خشک
-پلهایی به قدمت سالیان دراز-
عطش رودخانه را تماشا می کنیم
بر رودی که دیگر نیست
و زمینش تشته است
چه می شود گفت؟
-آه زاینده رود
-آه زاینده بود!
وقتی بهار در من می شکفد
آیا می توان این پاییز نا به هنگام را نادیده گرفت؟!
نمی دانم
شاید از تلخی های من بود
که مرگ اینچنین طراوت شهر را
به یغما برد!
آه چگونه می توان به یاد آورد
زلالی آبی را که دیگر نیست!
روزهای سپید
روزهای آرامش
سرانجام از دل شب های هراس
بازآمد
در دل شهری که سراسر خاطره است
من و او به دنبال یادگارها می گردیم
و رد پایمان در چهارباغ ها
از بالا تا عباسی
از عباسی تا پایین
و بر همه جای این شهر پیداست
اینجا همه سنگ فرشها
با پاهایمان آشناست
و آفتاب دل انگیز بر گرده هامان گرم
همه جا بهار است و خنکایی خوش
و تنها بر سر پل های شهر
چشم هاه
به تماشای عطش رودخانه می ایستد
-بر پلهایی به قدمت تاریخ-
-آه زاینده رود
-آه زاینده رود اصفهان

“ارژنگ طالبی نژاد”

❈✥❈✥❈

اصفهان نصف جهان است
به شرطی که تو باشی
بهارش چو خزان است
تو نباشی

“علیرضا خدادادی”

❈✥❈✥❈

 

شعر درباره زاینده رود اصفهان

لوحش‌الله از زلال خوش‌گوار زنده‌رود
بارک‌الله بر شمال بی غبار زنده‌رود

«نورصادقی»

❈✥❈✥❈

آن شنیدم که زنده رود عزیز
باردیگر دوباره زنده شدی
اشک شوقت به چهره جاری شد
قلب ایران من بهاری شد
ای به دیوان حافظ آب حیات
رگ جانبخش اصفهان قشنگ
خشک دیدم ترا به موسوم صیف
بغض تلخی گلوی من بفشُرد
دیده گانم زغصه باریدند
اولین بار بود درعمرم
که ترا خُشک وبی رمق دیدم
ای که از تو حیات می‌روید
در صفاهان که قلب ایران است
تا ابد جاودان وجاری باش
آب تو خون به جان ایران است

“رحیم سینایی”

❈✥❈✥❈

آب را دزدیدند
خشکسالی شد
زاینده رود خشکید
سی و سه پل بیوه شد
پل خاجو طلاق گرفت
پل شهرستان خودکشی کرد
پل چوبی خود سوزی
ماهیان مردند
مرغان دریایی بی روزی
آفتاب گرمتر شده
پل بزرگمهر پهن تر
اندک آبی هم که در بالادست موجودست
ذوب آهن و فولاد قورت می دهند
جایش دود و آسم وmsهدیه می دهند
تونل سوم کوهرنگ هم که…
هیچکس به فکر نیست
هیچکس حرف های من را گوش نمی دهد
ابر
حرف های من را شنید
گریه کرد
باران گرفت
شیشه ها پر از گل شد
ابر خجالت کشید
رفت
دور شد از شهری که هیچکس به فکر نیست

“سید حجت اله طباطبایی”

❈✥❈✥❈

بنگر که سال‌هاست چه می‌گذرد
بر روزگارِ و حال و هوای زنده رود
خاکِ مرده است به جای آبِ حیات
جاری، به جان و روان زنده رود
دیگر نمانده طراوت و شادابی و زندگی
برساحل و کناره‌ی شن زارِ زنده رود
تاریخِ این دیار نداشته تا این زمان به یاد
وقتی که نیست قطره‌ای، به رگ‌های زنده رود
ابرِ سیاه، بگو! چه کس جفا کرد بر سرشگِ تو؟
دلی چو سنگ داری، نباری به زنده رود
این جا که مهد هنرها و ذوق‌ها بوده از قدیم
افسوس نمانده نغمه‌ای به شب‌های زنده رود
به جای عنبر و بادِ مشگ بیزو هوای خوش
خورشید هُرم داغ ریزد، به سراپای زنده رود
چه شد آن روزها که با زمزمه‌ی آب به زیرِ پُل
می‌ریخت شورِ عشق، در حریمِ پاکِ زنده رود
چه زود گذشت آن شرمگین نسیم شبِ شهرِ عشق
وقتی که دست می‌کشید به گیسوان مواج زنده رود
یادت که هست…
آن بیشه‌ها و نغمه‌ی بلبل شوریده حال؟
یادش به خیر، می‌داد چه شوری به زنده رود؟
هر صبح، نوای مؤذن از گلُدسته‌های نور
نفسِ تازه می‌دمید به پیکرزلال زنده رود
تا کی توان نشست در این سوگ بس غریب؟
ریزید جرعه‌ای زخون پاک،
به لب‌های عطش ناک زنده رود!

“منوچهر مجاهدنیا”

 

شعر در مورد سی و سه پل اصفهان

سپاهان
به چشمی اگر
انحنا دهد
ناخن خاقان
مرمر دندانش
دانه به منقار می برد
هدهد گاوخونی
تیزبرو
تیزتر
آرامتر بخوان
در این مصب مصیبت
با شتاب پلک می سوزانم
در کوره های دقیانوس
می گذرم
می گذرانم انبیا را
از میدان ابوالهول
من آنم آری
که پل به دیدن من
سی و سه چشم دارد
آبم
لاشه به بازو دارم.

«بهرام اردبیلی»

 

شعر در مورد اصفهان سی و سه پل

 

متن تصنیف به اصفهان رو

به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی
به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی

ببر از وفا کنار جلفا به گل چهرگان سلام ما را
شهر پر شکوه قصر چلستون کن گذر به چارباغش

گر شد از کفت یار بی وفا کن کنار پل سراغش
بنشین در کریاس یاد شاه عباس بستان از دلبر می

بستان پی در پی می از دست وی تا کی تا بتوانی
ساعتی در جهان خرم بودن بی غم بودن بی غم بودن

با بتی دلستان همدم بودن محرم بودن با هم بودن
ای بت اصفهان زان شراب جلفا ساغری در ده ما را

ما غریبیم ای مه بر غریبان رحمی کن خدا را

«ملک الشعرا بهار»

 

مجموعه شعر در مورد اصفهان از شاعران قدیم و معاصر

 

شعر هاتف اصفهانی درباره اصفهان

در ادامه یکی از اشعار هاتف اصفهانی در مورد اصفهان را با هم می خوانیم.

مپرس ای گل ز من کز گلشن کویت چه‌سان رفتم
چو بلبل زین چمن با ناله و آه و فغان رفتم

نبستم دل به مهر دیگران اما ز کوی تو
ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم

منم آن بلبل مهجور کز بیداد گلچینان
به دل صد خار خار عشق گل از گلستان رفتم

منم آن قمری نالان که از بس سنگ بیدادم
زدند از هر طرف، از باغت ای سرو روان رفتم

به امیدی جوانی صرف عشقت کردم و آخر
به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم

ندیدم زان گل بی‌خار جز مهر و وفا اما
ز باغ از جور گلچین و جفای باغبان رفتم

سخن کوته ز جور آسمان هاتف به ناکامی
ز یاران وطن دل کندم و از اصفهان رفتم

 

 

شعر درباره اصفهان با لهجه اصفهانی

مثی آوازه‌خونی مستی تو پس‌کوچا ولو
یه منارجنبونی بی جفت می‌خورِد تلو تلو

مثی من که پیر شدم تو هوسی جوونیاد
دلی من مِیدونی کهنِس دلی تو میدونی نو

مثی دَنا پلی خواجو پُری آوازه دلم
تخت پولاده دلم ناله‌دونی رازه دلم

کو(ه) آتیشگاس انگاری، سرد و پُری داغه دلم
قدی یه رودخونه بی‌آب، پُری حُنّاقه دلم

مثی دَنا پلی خواجو پُری آوازه دلم
تخت پولاده دلم ناله‌دونی رازه دلم

«محسن آزادی»

 

ترانه در مورد اصفهان پل خواجو

 

اِز این دیار که نام خوشش صفاهونس
سلام ساده به هر کس که اهل ایرونس

بیا به اینجا و اِز دور نیگا بوکون و بیبین
که اینجا سرتاسرش اِز خُبی گلستونس

تو اینجا هرچی بخوای ساختمونی دیدنی اِس
همین نه نوم و نشونش منارجنبونس

همین نه مسجد شیخ‌اِش پسندی اهلی دلس
آدِم تو هرجا می رد والا مات و حیرونس

بیا سری پلی خواجوش بیبین چه جوری آباش
به مثلی مُرواریدی اِز رو سنگا غلتونس

پُر اِز قلمزن و نقاشی ماهرس اینجا
می دونی چقدر هَر وَرش سخندونس

اِگه تو انجمن شاعراش بیای بیشینی
می‌گوی که انجمنس اینجا یا نمکدونس

ِز کاری کارگرش آ، ز رنجی دهقونش
تو سفره‌مون نونی داغ و پیاز و بریونس

گزی که اینجا دارد، منحصر به فردس و بس
بخور که قُوِّتی قلبس آ، بابی دندونس

خلاصه ضمنی خداحافظی و عرضی ادب
بُوگم که سرچشمه ذوق و هنر اصفاهونس

کَلومی ساده و بی شیله پیله جمشیدی
پسندی مردمی پرشور و حالی ایرونس

«اکبر جمشیدی»

 

شعر در مورد اصفهان کودکانه

گل به گل کاشی داریم هزار تا نقاشی داریم
چیک و چیک درشکه ها چرخون و چرخون همه جا

اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم

❈✥❈✥❈

رود و رود زاینده رو هزار هزار شعرو سرود
دست به دست دسته ی گل با هم میریم سی و سه پل

اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم

❈✥❈✥❈

این ستون به اون ستون بهش میگن چهل ستون
از همه قشنگ ترک مناره های جنبونک

این ستون به اون ستون بهش میگن چهل ستون
از همه قشنگ ترک مناره های جنبونک

اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم

❈✥❈✥❈

گرد و آبی گنبدا نشون خونه ی خدا
میدون نقش جهان مردم خوب و خوش زبان

همه ی ایران پررنگه مثل اصفهان قشنگه
من ایران و دوست دارم

من اصفهان و دوست داررررم
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم

 

شعر در مورد اصفهان میدان نقش جهان

 

من اهل اصفهانم
خوشرو و مهربانم

شهر من اصفهانه
خودش نصف جهانه

مِیدونی داره که اون
اسمش نقش جهانه

مناری داره اینجا
اسمش منارجنبانه

چهل ستون بچه ها
یه موزه ی قشنگه

گنبدای شهرمن
همه ش فیروزه رنگه

بیا بیا اصفهان
هنرمندا رو ببین

کارشون حرف نداره
تَکَ‌ن تو ایران زمین

 

سخن آخر

همراهان عزیز؛ امیدواریم این مجموعه شعر در مورد اصفهان مورد پسند شما قرار گرفته باشد. شما نیز اگر شعرهای زیبایی در وصف اصفهان می‌شناسید در قسمت «نظرات و پرسش‌ها» برای ما بفرستید. 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید