انشا جانشین سازی کفش ؛ خاطرات یک کفش بچگانه سوتکی

انشا جانشین سازی کفش یکی از جالب ترین موضوع انشاهاست که می‌تواند با ایده های مختلفی از زبان کفش نوشته شود. هر کفش با توجه به ورزشی یا رسمی بودن، یا زنانه، مردانه و بچه گانه بودن می‌تواند شخصیت متفاوتی داشته باشد.

ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – برای نوشتن انشا جانشین سازی کفش ایده های بسیار زیادی وجود دارد؛ چرا که همه ما روزانه سر و کار زیادی با کفش‌هایمان داریم. حتما شنیده اید که می‌گویند پا قلب دوم انسان است. پس پوشش این قلب دوم یعنی کفش، برای همه ما اهمیت زیادی دارد. کمی به کفش هایتان فکر کنید و ببینید چه شخصیتی در ذهنتان نقش می‌بندد؟ آن وقت می‌توانید انشاهای ذهنی و تخیلی از زبان کفش مورد نظرتان بنویسید و مهارت های نوشتاری خود را نشان دهید. 

 

انشا جانشین سازی کفش

 

۱. انشا جانشین سازی کفش (کفش سوتکی بچگانه)

مقدمه

با اینکه من کفش بسیار کوچکی هستم، اما سر و صدای زیادی دارم. در پاشنۀ من دو تا سوت نصب شده تا کودکی که مرا می‌پوشد با هر قدم صدای راه رفتنش را بشنود. برای جذابیت بیشتر دو تا چراغ رنگی هم به من نصب کرده اند که شب ها با هر قدمی که کودک بر می‌دارد روشن شود و ذوق بیشتری در دلش ایجاد کند. دل توی دلم نیست که مرا بخرند و صاحب کوچولوی خودم را ببینم و برایش سوت بزنم تا بخندد. 

بدنه

بلاخره روز موعود فرا رسید و پدر و مادری که پسرک مو فرفری زیبایی در بغل داشتند از پشت ویترین به من اشاره کردند. چشم‌های پسرک می‌درخشید و به من خیره شده بود. وارد مغازه شدند و من را به پای کودکشان پوشاندند. وقتی او را روی زمین گذاشتند با کمی ترس و تردید در حالی که دست پدرش را گرفته بود شروع کرد به قدم برداشتن. پایش را روی زمین گذاشت و من برایش سوت زدم. قدم بعدی و سوت بعدی. پسرک از خوشحالی جیغ بامزه ای کشید و شروع کرد به تند تند راه رفتن. با هر قدم از سر ذوق می‌خندید و انگار داشت پرواز می‌کرد. پدر و مادرش که مراقب بودند زمین نخورد گل از گل‌شان شکفت. مبلغی بابت خرید من پرداختند و پسرکشان را با کفش های سوتکی اش به بیرون از مغازه بردند. آن روز کلی با هم راه رفتیم تا پسرک خسته شد و در آغوش مادرش به خواب رفت. از آنجا که نمی خواست از من دور شود و وقتی من را از پایش در آوردند دمغ شد، شب من را تمیز کردند و کنار تختش روی میز گذاشتند. او آنقدر با ذوق به من نگاه کرد تا خوابش برد.

نتیجه

نمی‌توانم میزان احساس خوشبختی ام را توصیف کنم. من انگیزه ای برای راه رفتن و دویدن کودک زیبایی شده بودم که نخستین قدم برداشتن‌ها و زمین خوردن‌هایش را با من تجربه می‌کرد. حالا که سال‌ها از آن زمان می‌گذرد، من به عنوان یادگاری در ویترین اتاق پسرک می‌درخشم. او هر چند وقت یکبار در ویترین اتاقش را باز می‌کند من را بر می‌دارد، تمیز می‌کند. کمی فشارم می‌دهد تا سوت بزنم، آن وقت لبخندی بر لبانش نقش می‌بندد و خاطراتش را مرور می‌کند. بعد مرا دوباره در ویترینش می‌گذارد و می‌رود. برای یک کفش هیچ چیز خوشحال کننده تر از این نیست که خاطرات شاد و زیبایی برای پوشنده اش رقم بزند.


 

۲. انشا درباره کفش زنانه به روش جانشین سازی

بند مقدمه

برای مدتی طولانی در ویترین یک مغازه لوکس بالای شهر جای داشتم. افراد زیادی از صبح تا ساعات پایانی شب مقابل این ویترین ایستاده و نگاه بسیاری از آن‌ها نیز در نگاه من گره می‌خورد. اما در واقع کمتر کسی علاقه‌ای به امتحان کردن من داشت. فکر می‌کنم قیمت بالایی که فروشنده بر پایه ویترینی من نصب کرده بود، باعث می‌شد که حتی متمولان شهر کمتر درخواست امتحان و خرید من را بدهند. قبول دارم، این قیمت زیادی برای خرید یک جفت کفش محسوب می‌شد.

بندهای بدنه (متن نوشته)

سرانجام روزی نگاه زن جوان و زیبایی روی من ثابت ماند و همان لحظه دریافتم که علی‌رغم گران قیمتی‌ام، برای خرید من وسوسه شده است. او از مقابل ویترین عبور کرده و من آهی از سر ناامیدی کشیدم؛ اما بلافاصله پس از چند ثانیه دوباره بازگشت و نگاه دیگری به من انداخت. یک، دو و سه! زن جوان داخل مغازه شد و از آقای مغازه‌دار خواست تا یک جفت از مدل من را به او بدهد تا در پاهایش امتحان کند. مغازه‌دار متوجه نبود، اما من می‌دانستم که تنها نمونه باقی مانده از مدل من، خودم بودم که در ویترین جای داشتم.

جناب آقای مغازه‌دار در قفسه‌ها به دنبال نمونه‌ای از من گشته و وقتی کاملا مایوس شد، به سراغ ویترین آمد. او درب ویترین مغازه کفش فروشی را از داخل باز کرده و با احتیاط هر دو لنگه من را بیرون آورد. ذره‌ای گرد و غبار بر تن من ننشسته و کاملا تمیز و براق بودم. مرد فروشنده لنگه راست من را به زن جوان داد. او با احتیاط پایش را در قالب راحت و شیک من فرو برده و جالب است بدانید که کاملا اندازه پایش بودم. به همین ترتیب لنگه چپ را نیز گرفته و به پا کرد. لنگه چپ من نیز به راستی برازنده و سایز پای او بود.

او قدمی مقابل آینه مغازه کفش فروشی زده و به گام‎های خود در آینه نگریست. از نگاهش مشخص بود که از شمایل و ترکیب من در پاهای خود، راضی است و مورد پسندش قرار گرفته‌ام. او بی آن که چانه‌ای بزند، قیمت من را پرداخت کرده و کفش‌های قدیمی‌اش را در کیسه‌ای گذاشته و از مغازه خارج شد. احساس فوق العاده ای داشتم. زن جوان با احتیاط و با نرمش گام برمی‌داشت و گویی در قدم‌هایش آهنگ موزونی جریان داشت. با هم به مغازه کیف فروشی رفتیم و در آن جا نیز کیفی ست و هماهنگ با رنگ و ساختار من خریداری کرد. من بسیار هیجان‌زده بودم و در تمام طول مسیر نیم نگاهی به کیف دستی‌اش داشتم که در هماهنگی با من خریداری شده بود.

 

انشا جانشین سازی کفش

 

بند نتیجه گیری

دوران خوش گذرانی من همراه با رفت و آمدها و گردش‌های زن جوان، چندان دیر نپایید. او خیلی زود از من دلزده شده و جایی در جاکفشی برایم پیدا کرد! هر روز که قصد بیرون رفتن از خانه را داشت، آرزو می‌کردم که من را از میان کفش‌هایش انتخاب کند تا با هم به گردش برویم، اما او دیگر من را نمی‌دید. یاد اوضاع سابقم در ویترین مغازه افتادم، اما اینجا به راستی تلخ‌تر و بدتر بود. دوران حضورم در ویترین مغازه، امیدی به فروش رفتن همراه داشتم و هر روز با ده‌ها چشم مشتاق و جستجوگر روبرو می‌شدم. اما اینجا، داخل این جاکفشی تنگ و تاریک، نه امیدی همراهی‌ام می‌کند و نه سرگرمی با دیدن مردم دارم. همه جا تاریک و دنیا سرد و بی‌روح به نظر می‌رسد.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید