معنی درس شکر نعمت با بررسی قلمرو زبانی و ادبی | درس اول فارسی دوازدهم

درس اول کناب فارسی دوازدهم برگزیده ای از دیباچه گلستا سعدی در وصف و ستایش خداوند است. معنی درس شکر نعمت را با آرایه ها و معنی واژه های این درس سطر به سطر بخوانید.

معنی درس اول فارسی دوازدهم

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – دیباچه گلستان سعدی را که با عبارت مشهور منت خدای را عز و جل آغاز می‌شود باید از زیباترین نمونه های نثر مسجّع در ادبیات پارسی دانست. اولین درس کتاب فارسی دوازدهم نیز برگزیده ای از این نثر است. در این مطلب معنی درس شکر نعمت با ذکر معنی کلمات و آرایه های ادبیی ادبی این درس را سطر به سطر می‌خوانید. 

 

معنی درس شکر نعمت

 

معنی درس شکر نعمت

منّت خدای را، عَزَّوَجَلّ، که طاعتش موجبِ قربت است و به شکر اندرش مزیدِ نعمت. هر نَفَسی که فرو می‌رود، مُمِدِّ حیات است و چون بر می‌آید، مُفرِّحِ ذات. پس در هر نَفَسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

سپاس ویژه خداوند است (گرامی و بزرگ) که بندگی اش موجب نزدیکی به اوست و سپاس گزاری اش سبب نعمت. هر نفسی که فرو می رود یاری دهنده زندگی است و هنگامی که بیرون می آید شادی بخش جان ماست. پس در هر نفسی دو نعمت موجود دارد و برای هر نعمتی شکری واجب می‌گردد.

معنی کلمات: منّت: نیکویی، سپاس، شکر، جمع آن: مِنَن / منت خدای را : «را» حرف اضافه در معنی برای / به شکر اندرش: دو حرف اضافه برای یک متمم، «در شکرش»/ عزّ و جلّ: گرامی، بزرگ و بلند مرتبه است؛ بعد از ذکر نام خداوند به کار می‌رود / قربت: نزدیکی (غربت: دوری) / نفس: دم / برمی آید: بالا می آید / فرو می رود، بر می آید: تضاد / ممدّ: یاری رساننده، مدد کننده / حیات: زندگی (حیاط: حیاط خانه) / مفرّح: شادی بخش، فرح انگیز / ذات: سرشت، گوهره

آرایه های ادبی: قربت، نعمت: سجع متوازی (رشته انسانی) / طاعتش موجب قربت است: تلمیح به آیه شریفه «واسجد و اقترب» / مزید: افزونی، زیادی / و به شکر اندرش مزید نعمت: تلمیح به آیه شریفه «لئن شکرتم لازیدنکم» / حیات، ذات: سجع

 

~★~★~★~

 

از دست و زبانِ که بر آید
کز عهدهٔ شکرش به درآید؟

از توانایی و قدرت هیچکس برنمی‌آید که از خداوند آنقدر که شایسته است سپاس‌گزاری کند.

معنی کلمات: از عهده بر آمدن: توانایی کاری را داشتن، از پس کاری برآمدن

آرایه های ادبی: دست، زبان: تناسب / دست: مجاز از کردار / زبان: مجاز از گفتار / برآید، درآید: جناس ناهمسان / از دست و زبان کسی بر آمدن: کنایه از توانایی داشتن / پرسش انکاری / وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (رشته انسانی) 

 

~★~★~★~

 

اعملوا آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور

 ای خاندان داوود. سپاس به جای آرید، اندکی از بندگان من سپاسگزارند.

معنی کلمات:

آرایه های ادبی: تضمین به آیه ۶۳ سوره سبأ

 

~★~★~★~

 

بنده همان بِه که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندی اش
کس نتواند که به جای آورد

همان بهتر که انسان به خاطر گناه و کوتاهی اش از خداوند پوزش بخواهد. وگرنه هیچ کس نمی‌تواند آنگونه که درخور خداوند است از او سپاس گزاری کند.

معنی کلمات:   به: بهتر / تقصیر: کوتاهی، گناه / عذر: پوزش  / ورنه: وگرنه / به جای آوردن: ادا کردن، انجام دادن

آرایه های ادبی: وزن: درگاه: مجاز از خدا/ مفتعلن مفتعلن فاعلن (رشته انسانی)

 

~★~★~★~

 

باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده.

باران رحمت بی شمار خداوند همه را فراگرفته و سفره نعمت‌های بی مضایقه او همه جا گسترده است.

معنی کلمات:  خوان: سفره، سفره فراخ و گشاده / بی دریغ: بی مضایقه

آرایه های ادبی: باران رحمت: اضافه تشبیهی / خوان نعمت: اضافه تشبیهی / رسیده، کشیده: سجع پایانی قرینه‌ها و ترصیع هم دارد (تمام واژه‌ها در قرینه دو به دو با هم سجع دارد) / تلمیح به آیه: ربّکم ذو رحمه واسعه / باران رحمت بی حسابش همه را رسیده: کنایه از بخشندگی یزدان / خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده: کنایه از بخشندگی یزدان

 

~★~★~★~

 

پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد.

آبروی بندگان را با وجود گناه آشکار نمی‌ریزد و روزی ایشان را به خاطر لغزش زشت قطع نمی‌کند.

معنی کلمات:  دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در) / فاحش: آشکار، واضح / وظیفه: وجه معاش، مقرری / منکر: زشت، ناپسند / روزی: رزق

آرایه های ادبی: پرده ناموس: اضافه تشبیهی / پرده دریدن: کنایه از رسوا کردن، فاش کردن راز / ندرد، نبرد: سجع / پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد: اشاره به ستارالعیوبی خداوند / وظیفه روزی به خطای منکر نبرد: صفت رزّاقیت یزدان، هو الرزّاق

 

~★~★~★~

 

فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد.

به باد صبا که مانند فراش است گفته تا سبزه و چمن را بگستراند و به ابر بهاری که مانند دایه است گفته تا گیاهان را که همچون دختران اند در زمین پرورش دهد.

معنی کلمات:  فراش: فرش گستر، گسترنده فرش / دایه: زنی که به جای مادر به کودک شیر می‌دهد یا از او پرستاری می‌کند / بنات: ج بنت، دختر / را: حرف اضافه «به» / نبات: گیاه، رستنی / مهد: گهواره

آرایه های ادبی:  فراش باد صبا، دایه ابر بهاری، بنات نبات، مهد زمین هر چهار مورد اضافه تشبیهی / فرش زمرّدین: استعاره از سبزه و چمن / فراش، فرش،‌ بگسترد: مراعات نظیر / فراش، فرش: هم ریشگی / باد صبا، ابر بهار، نبات، زمین: تناسب / دایه، بنات، مهد، بپرورد: تناسب / کل عبارت آرایه تشخیص دارد./ بگسترد، بپرورد، سجع / مهد زمین: الم نجعل الارض مهادا (تلمیح)

 

~★~★~★~

 

درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده.

خداوند درختان را پربرگ کرده است و برگ‌هایشان مانند قبای سبز رنگ است و شاخه‌ها با آمدن فصل بهار پر از شکوفه شده اند و شکوفه‌هایشان مانند کلاه است.

معنی کلمات:  خلعت: جامگی / قبا: جامه، جامه‌ای که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه به هم پیوندند / ورق: برگ / شاخ: شاخه / قدوم: آمدن، قدم نهادن، فرارسیدن

آرایه های ادبی: جانبخشی در سراسر عبارت /قبای سبز ورق، اطفال شاخ، کلاه شکوفه، اضافه تشبیهی هستند. / اطفال شاخ را: «را» فک اضافه «بر سر اطفال شاخ» / قدوم موسم ربیع: تشخیص / موسم: فصل، هنگام، زمان / ربیع: بهار / خلعت نوروزی، موسم ربیع: مراعات نظیر/ شاخ، درخت، ورق، شکوفه، نوروز، ربیع: مراعات نظیر/ بر: پهلو/ نوروز، خلعت، قبا: مراعات نظیر / اطفال، کلاه، سر: مراعات نظیر / بر،‌ سر: جناس / گرفته، نهاده: سجع

 

~★~★~★~

 

عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته

افشره مو با نیروی ایزدی شیرینی برگزیده شده است و تخم خرمایی با پرورش خداوند خرمابن بلندی گشته است.

معنی کلمات: عصاره: افشره، شیره / تاک: انگوربن، درخت انگور، رز

آرایه های ادبی: فایق، باسق: سجع / شده، گشته: سجع / عصاره تاک، شهد، فایق: تناسب/ شهد: عسل / فایق: برتر، برگزیده (در اینجا «ناب») / شهد فایق: عسل ناب / نخل: خرمابن / باسق: بلند / نخل باسق: «والنخل باسقات» / تخم خرما، نخل باسق: مراعات نظیر، اشاره به صفت قادر بودن خداوند

 

~★~★~★~

 

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

ابر، باد، ماه، خورشید و آسمان در تکاپویند تا تو روزیت را به دست آوری و با ناآگاهی زندگی ات را نگذرانی. همه پدیده‌ها به تو خدمت می‌کنند و از تو فرمانبرداری می‌کنند. منصفانه نیست که تو از خداوند فرمان نبری.

معنی کلمات:  غفلت: ناآگاهی، نادانی / از بهر: برای / سرگشته: حیران، هاج و واج

آرایه های ادبی: ابر و باد و مه و خورشید و فلک: تناسب، مجاز از همه جهان / در کار بودن: کنایه از در تکاپو / نان: مجاز از روزی / به کف آوردن: به دست آوردن، کنایه / تشخیص / تلمیح به آیه شریفه: «و سخرلکم الشمس و القمر دائبین» / کف: مجاز از دست / تو، فرمان: واژه آرایی / فرمان بردار، فرمان نبری: هم ریشگی (رشته انسانی)/ وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رشته انسانی)

 

~★~★~★~

 

در خبر است از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی- (صلّی ا… علیه و آله و سلم)؛ 

در حدیث آمده است از بزرگ موجودات، باعث افتخار هستی، رحمت جهانیان و برگزیده آدمیان و به جای مانده و پایان بخش زمان محمد مصطفا (پایان بخش نبوت)؛

معنی کلمات: خبر: حدیث / سرور: بزرگ، آقا / کاینات: همه موجودات جهان/ مفخر: آن چه بدان فخر کنند / سرور، مفخر: سجع / صفوت: برگزیده / تتمّه: باقی مانده؛ تتمه دور زمان: مایه تمامی و کمال گردش روزگار، مایه تمامی و کمال دور زمان رسالت

آرایه های ادبی: رحمت عالمیان: تلمیح به آیه شریفه: « و ما أرسلناک إلّا رحمه للعالمین» / رحمت، صفوت: سجع / عالمیان، آدمیان: سجع

 

~★~★~★~

 

بلغَ العُلی بِکمالِه، کشفَ الدُّجی بِجمالِه
حسُنَت جَمیعُ خِصاله، صَلُّوا عَلیه و آلِه

به سبب کمالش به بلندی رسید، با روی زیبای خودش تیرگی​ها را زدود، همه​ خوی و رفتارش نکوست، بر او و خاندانش درود باد.

معنی کلمات:

آرایه های ادبی: [آوردن نظم عربی و فارسی در میان نثر. [این بیت و بیت بعدی، جمله‌های معترضه هستند در ستایش پیامبر، قبل از ذکر حدیث پیامبر]

 

~★~★~★~

 

چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان

مردمی که همچون تو پشتیبانی دارند اندوه و غمی ندارند. همانگونه که هر کس کشتیبان او نوح باشد از موج دریا نمی هراسد.

معنی کلمات: باک: ترس / بحر: دریا (همآوا؛ بهر: بهره) / را: حرف اضافه «برای»

آرایه های ادبی: دیوار امّت: اضافه تشبیهی / بحر: تلمیح به ماجرای حضرت نوح (ع) / نوح، بحر، کشتیبان: تناسب / پرسش انکاری / پشتیبان، کشتیبان: جناس

 

~★~★~★~

 

«هر گه که یکی از بندگان گنهکار پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق- جلّ و علا- بردارد، ایزد تعالی در او نظر نکند. بازش بخواند باز اعراض کند بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند حقّ سبحانه و تعالی فرماید: یا ملائکتی قد استحییتُ من عبدی و لیس له غیری فقد غفرتُ له. دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.»

[حدیث:] هر گاه یکی از بندگان گنهکار بدبخت، دستش را به امید برآورده شدن به درگاه خداوند برافرازد، خداوند به او توجه نمی‌کند. بنده دوباره او را می‌خواند. خداوند دوباره روی برمی گرداند. بنده بار دیگر با زاری خداوند را صدا می‌زند. خداوند می‌فرماید: ای فرشتگان از بنده ام شرمنده شدم. او به جز من کسی را ندارد؛ پس او را آمرزیدم. دعایش را برآوردم و امیدش را ناامید نکردم که از دعا و زاری بنده ام شرم دارم.

معنی کلمات: انابت: توبه، بازگشت به خدا، پشیمانی / جلّ و علا: بزرگ و والا است / دست انابت: اضافه اقترانی / ایزد: خداوند / بازش، بار دیگرش: «ش: مفعول»، جهش ضمیر / خواندن: صدا کردن / اعراض: روی برگرداندن از چیزی، روی گردانی، انصراف / تضرّع: زاری، التماس / سبحانه و تعالی: پاک و والاست خداوند / دعوت: دعا / برآوردم: برآورده کردم 

آرایه های ادبی: پریشان روزگار: کنایه از بدبخت / انابت، اجابت: جناس / باز، بار: جناس / تضمین به حدیث قدسی: «یا ملائکتی ……….»/ به سجع‌های نزدیک به هم «تضمین المزدوج» می‌گویند (رشته انسانی).

 

~★~★~★~

 

کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار

بزرگواری و لطف خداوندگار را ببین که گناه را بنده کرده است و خداوند شرمسار است.

معنی کلمات: کرم: بخشش / او: مرجع ضمیر خداوندگار / شرمسار: شرمنده

آرایه های ادبی: خداوندگار، ‌بنده: مراعات نظیر / کرم، لطف: تناسب / شرمسار: شرمنده / واج آرایی«ن» / تلمیح به حدیث «یا ملائکتی قد استحییتُ من عبدی …..»

 

~★~★~★~

 

عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ماعبدناک حق عبادتک و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک.

اعتکاف کنندگان در کعبه بزرگی اش اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کرده اند و می‌گویند که: حق بندگی تو را ادا نکرده ایم و وصف کنندگان زیور زیبایی اش سرگشته اند که تو را آنگونه که شایسته‌ای نشناخته ایم.

معنی کلمات:  عاکف: اعتکاف کننده، کسانی که در مدت معین در مسجد بمانند و به عبادت پردازند؛ مسجدنشین / جلال: / تقصیر: / معترف: / واصف: وصف کننده / حلیه: زیور، زینت / جمال: زیبایی / تحیّر: سرگشتگی / منسوب: نسبت داده شده (منصوب: نصب شده)

آرایه های ادبی: کعبه جلال، حلیه جمال: اضافه تشبیهی / سجع / عاکف، کعبه، عبادت: تناسب / جلال، جمال: تناسب، جناس / ما عبدناک حق عبادتک، ما عرفناک حق معرفتک: تضمین

 

~★~★~★~

 

گر کسی وصف او ز من پرسد
بیدل از بی نشان چه گوید باز؟

عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز

اگر کسی وصف خداوند را از من بخواهد، نمی‌توانم سخنی بگویم؛ زیرا من عاشق هستم و خداوند بی نشان است. عاشقان به دست معشوقشان کشته می‌شوند و از کشته صدایی شنیده نمی‌شود.

معنی کلمات: مرجع او: خداوند / بیدل: عاشق (در اینجا خود سعدی) / بی نشان: منظور خداوند بی نشان است / پرسش انکاری: چه بازگوید = نمی‌تواند بگوید / 

آرایه های ادبی: تلمیح به حدیث «إنّ الله لا یوصف و لا یدرک»: (خداوند غیر قابل توصیف و غیر قابل درک است.) / بیت دوم تلمیح به حدیث «من عرف الله کلّ لسانه» کسی که خدا را شناخت، زبانش کند می شود و نمی تواند چیزی بگوید. / کشتگان: تکرار، واژه آرایی / عاشق، معشوق: هم ریشگی (رشته انسانی)

 

~★~★~★~

 

یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده آن گه که از این معاملت بازآمد، یکی از یاران به طریق انبساط گفت: از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟

یکی از عارفان که در حال مراقبت بود و در کشف حقایق عرفانی غرق شده بود آن گاه که از این این حالت بازگشت، یکی از دوستانش از روی شادی و خودمانی شدن به او گفت: از این حالت عرفانی که بودی، به ما چه سوغاتی پیشکش می‌کنی؟

معنی کلمات: صاحبدلان: عارف، دل آگاه / جیب: گریبان، یقه / مکاشفت: کشف کردن و آشکار ساختن، در اصطلاح عرفانی پی بردن به حقایق است/ مستغرق: غرق شده/ معاملت: اعمال عبادی، احکام و عبادات شرعی، در متن درس مقصود همان کار مراقبت و مکاشفت است / بازآمد: بازگشت / انبساط: حالتی که در آن احساس بیگانگی و ملاحظه و رودربایستی نباشد؛ خودمانی شدن / «را» در ما را: حرف اضافه =«برای ما» / تحفه: هدیه، ارمغان / کرامت کردن: عطا کردن، بخشیدن

آرایه های ادبی: سر به جیب فروبردن: کنایه از گوشه نشینی / جیب مراقبت: اضافه اقترانی / بحر مکاشفت: اضافه تشبیهی / بوستان: استعاره از معرفت الهی یا همان حالت خوش عرفانی که عارف داشته / بحر، مستغرق: تناسب / مراقبت، مکاشفت، معاملت، کرامت: سجع 

 

~★~★~★~

 

گفتم به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!

گفتم به یاد داشتم که هنگامی که به درخت گل می‌رسم، به عنوان هدیه برای دوستانم دامنم را از گل پر کنم. چون به بوستان حقایق رسیدم بوی گل چنان مرا مست کرد که سرگشته و بی خود شدم.

معنی کلمات:  بوی گلم: جهش ضمیر / هدیه اصحاب را: را به معنای«برای» حرف اضافه / اصحاب: ج صحابه، یاران

آرایه های ادبی: درخت گل: استعاره از معارف و حقایق الهی، مشاهده جمال حق، حالت عرفانی حاصل از مراقبه و مکاشفه  / درخت: بوته /  درخت گل، بوی گل: تناسب / بوی گل: استعاره از جلوه جمال حق /  دامن از دست رفتن: کنایه از اختیار از دست دادن، از خود بی خود شدن، در اینجا فنای کامل / بوی گلم چنان مست کرد: استعاره مکنیه/ مست، دست: جناس / واج آرایی « س».

 

~★~★~★~

 

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کان را که خبر شد خبری باز نیامد

ای مرغ سحر، عشق و عاشقی را از پروانه یاد بگیر؛ زیرا پروانه سوخته جان درگذشت؛ اما سخنی نگفت. (کنایه از اینکه عاشق راستین جانش را برای دلبرش می‌دهد و هیچ سخن و اعتراضی نمی‌کند.) این ادعا کنندگان هیچ آگاهی از خدا و عرفان ندارند؛ زیرا هر کس در راه عرفان به مقصود راستینش برسد، هیچ گاه سخنی نمی‌گوید.

معنی کلمات: کان: که آن /  شد: رفت، نابود شد / را: فک اضافه (جان آن سوخته) / آواز: صدا / طلب: خواست، اولین وادی عرفان / مدعی: ادعا کنند، لاف زننده 

آرایه های ادبی:  ای مرغ: جانبخشی / مرغ سحر: بلبل نماد عاشق ظاهری / پروانه: نماد عاشق راستین / جان، عشق، مرغ، سحر، پروانه: تناسب / مرغ و پروانه: تشخیص / خبر: واژه آرایی / تلمیح به حدیث: «مَن عرف الله کلّ لسانه» (هر که خدا را شناخت زبانش کند شد.)

 

همراهان عزیز؛ برای درک بهتر نثر مسجه، پیشنهاد می‌کنیم مقاله سجع در ادبیات چگونه آرایه ای است و چه ویژگی‌هایی دارد؟ را در ستاره بخوانید. نظرات و پرسش‌های خود را با کارشناسان ستاره در میان بگذارید و در کوتاهترین زمان منتظر پاسخ باشید. 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

  • محسن امیریان

    سلام
    خیلی خوب بود ولی متاسفانه یه قسمت جا افتاده و معنی نشده…
    شفیع و مطاع و نبی و کریم
    قسیم و جسیم و نسیم و سیم
    لطفامعنی کنید… باتشکر

نظر خود را بنویسید