معنی ضرب المثل شکر نعمت نعمتت افزون کند و شعر و داستان آن

معنی ضرب المثل شکر نعمت نعمتت افزون کند سوالی در کتاب نگارش فارسی ششم است. ریشه این ضرب المثل شعری از مثنوی مولوی است که برگرفته از آیه ۷ سوره ابراهیم در قرآن است. معنی این ضرب المثل، شعر و داستان آن را بخوانید.

ضرب المثل بر اساس حروف الفبا
معنی ضرب المثل شکر نعمت نعمتت افزون کند

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – گاهی بعضی ابیات شاعران چنان در بین مردم مشهور می‌شود که به ضرب المثل تبدیل می‌گردد. مثل ضرب المثل از ماست که بر ماست که شعری از ناصر خسرو قبادیانی است. ریشه ضرب المثل شکر نعمت نعمتت افزون کند هم بیتی از مثنوی مولوی است که در واقع از آیه ۷ سوره ابراهیم در قرآن کریم گرفته شده است. خداوند در این آیه فرموده: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»، یعنی: «و یاد کن موقعى که اعلام فرمود پروردگار شما که هرآینه اگر شکر کردید، من براى شما زیاد می‌کنم و هرآینه اگر کفران کردید، محققاً عذاب من شدید و سخت است.»

معنی ضرب المثل شکر نعمت نعمتت افزون کند

یعنی اگر کسی برای نعمت های خدا شاکر باشد خداوند روز به روز الطافش را بر روی آن شخص بیشتر می گشاید. اما اگر کسی برای نعمت هایی که خدا به او داده اعلام نارضایتی کند خداوند همان نعمت اندکی که به او داده را نیز از او خواهد گرفت.

ما با سپاس گذاری عملی (نه تنها زبانی) از خداوند سپاس گذار باشیم! این شکرگزاری برای مثال می‌تواند استفاده درست از نعمت های خداوند باشد که همین امر موجب هدر نرفتن آنها و بیشتر شدنشان می‌شود، یا اینکه با تقسیم برخی از نعمت ها می‌توانیم رضایت خداوند را جلب کرده و به هم‌نوعان خود نیز کمک کرده و اینگونه نعمت را بیشتر کنیم.

 ما با شکر نعمت های خداوند، عملی زیبا یعنی سپاسگزاری را یاد می‌گیریم که خود این عمل زیبا یک نعمت است و اینگونه از فضیلت های اخلاقی نیز بهره مند می‌شویم.

شعر شکر نعمت نعمتت افزون کند از مثنوی مولوی

شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند

شکر تنها گفتن الحمد نیست
شرح این مطلب بیانی گفتنیست

شکر نعمت بذل آن نعمت بود
شکر عزت رافت و رحمت بود

چیست دانی مر تو را شکر زبان
ذکر قرآن و نماز ای خوش لسان

شکر چشمت دیدن هر دیدنی است
شکر گوش امساک از نشنیدنی است

داستان شکر نعمت نعمتت افزون کند؛ حکایتی از امام صادق (ع)

يکى از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام حکايت کند:

روزى در مِنى و عرفات در حضور آن حضرت مشغول خوردن انگور بوديم، که فقيرى آمد و تقاضاى کمک کرد. حضرت يک خوشه انگور به آن فقير داد، فقير گفت: انگور نمى‌خواهم، چنانچه درهم و دينارى داريد، کمک نمائيد؟ امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند به تو کمک نمايد. و فقير مقدارى راه رفت و سپس بازگشت و همان مقدار انگور را درخواست کرد، ولى حضرت چيزى به او نداد و فقط فرمود: خدا به تو کمک نمايد.

بعد از آن، فقيرى ديگر آمد و درخواست کمک کرد؟ حضرت چند دانه انگور به او داد، فقير آن چند دانه انگور را گرفت و گفت: «الحمد للّه ربّ العالمين» که خداوند مهربان مرا روزى داد؛ و چون که خواست برود امام عليه السلام به او فرمود: صبر کن؛ و دو دست مبارک خود را پر از انگور کرد و تحويل او داد.

فقير بار ديگر خداى تعالى را شکر و سپاس گفت؛ و خواست حرکت کند که برود، حضرت فرمود: چقدر پول همراه دارى؟ فقير پول هاى خود را که حدود بيست درهم بود نشان داد و حضرت نيز به همان مقدار درهم به او کمک نمود. هنگامى که فقير پول ها را از آن حضرت گرفت، شکر و سپاس خداى را به جا آورد. و حرکت کرد تا برود، حضرت فرمود: صبر کن و سپس پيراهن خود را درآورد و تحويل آن فقير داد و فرمود: آن را بپوش، فقير پيراهن را گرفت و پس از شکر خدا، نيز از آن حضرت سپاس، به جاى آورد؛ و دعاى خيرى در حقّ حضرت کرد و رفت.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید