اسم پسر با ن؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف ن شروع می‌شود

اسم پسر با ن؛ فهرست کامل نام‌ و اسم پسر که با حرف ن (نون) شروع می‌شود به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی، کردی، عبری، ترکی و…).

اسم پسر با ن

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم هستند. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف ن آغاز می‌شوند (اسم پسر با ن ) را جمع آوری کرده‌ایم.

 

اسم پسر با ن

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ن:

نامی | نریمان | نورهان | نوید | نهاد | نیکان | نیما | نادر | ناصر | ندیم | نصیر | نیوان | نویان

 

اسم پسر با ن فارسی

ناردان /nārdān/

معنی: دانه انار ترش


ناروان /nārvān/

معنی: درختی زیبا و چتری، درخت انار، گلنار


ناروند /nārvand/

معنی: درختی زیبا و چتری، درخت انار، گلنار


نامبد /nāmbo(a)d/

معنی: نام+ بد/ bod-/ یا/ bad-/ (پسوند محافظ یا مسئول)، مجاز از صاحب نام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نامجو /nām ju/

معنی: ۱- مجاز از نامدار، مشهور؛ ۲- در قدیم به معنی جویای آوازه و شهرت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲


نامدار /nām dār/

معنی: ۱- مجاز از دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور، معروف؛ ۲- در قدیم مجاز از بزرگ، بزرگوار، پهلوان؛ ۳- در قدیم مجاز از نفیس، قیمتی؛ ۴- گزیده، گزین، بسیار خوب.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۱۷


نامور /nāmvar/

معنی: نام آور ۱- مجاز از دارای آوازه و شهرت، معروف، مشهور؛ ۲- در قدیم مجاز از با ارزش، نفیس، گران بها؛ ۳- در قدیم نام داده شده، مسما.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نامی /nāmi/

معنی: منسوب به نام، ۱- مجاز از مشهور، معروف؛ ۲- در قدیم به معنی محبوب، گرامی؛ ۳- در عربی اسم فاعل از نموّ و نَماء به معنی نمو کننده، بالنده، روینده.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۴


نامین /nāmin/

معنی: نامی، مشهور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نبرزین /nabarzin/

معنی: اسم فرماندار گرگان در دوره داریوش پادشاه هخامنشی


نستهن /nastahan/

معنی: پهلوان تورانی، پسر ویسه و برادر پیران.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نستهین /nastahin/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی


نستود /nastud/

معنی: نستور،‏ اسم از شخصیت‌های شاهنامه فردوسی، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی


نستوه /nastuh/

معنی: ۱- خستگی ناپذیر؛ ۲- ‌در قدیم ویژگی آن که از جنگ و ستیز روی بر نمی‌گردانَد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: (در شاهنامه) ۱) پهلوان ایرانی، فرزند گودرز و از سران سپاه ایران در جنگ نوذر با افراسیاب؛ ۲) پهلوان ایرانی و از یاران خسرو پرویز در جنگ با بهرام چوبین.


نستیهن /nastihan/

معنی: نام یکی از پهلوان توران


نشواد /našvād/

معنی: نام پهلوانی تورانی است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نمکین /namakin/

معنی: با نمک، ملیح


نهاد /na(e)hād/

معنی: ۱- سرشت، طبیعت؛ ۲- ضمیر، دل؛ ۳- بنیاد، اساس؛ ۴-در قدیم به معنی روش، طریقه؛ ۵- آئین، آداب، قاعده؛ ۶- مقام، جایگاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۴


نوبهر /nobahr/

معنی: دارای بهره و نصیب تازه


نوذر /no(w)zar/

معنی: در شاهنامه نام پسر منوچهر یکی از پادشاهان کیانی که پس از او به سلطنت رسید و به دست افراسیاب گرفتار شد و با بیشتر سران لشکر کشته شد.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۴۸


نوراهان /nurāahan/

معنی: نورهان، تحفه، سوغات، ارمغان


نوربخش /nurbaxš/

معنی: نور دهنده، پرتو افکن


نوروز /no(w) ruz/

معنی: ۱- بزرگترین جشن ملی اقوام ایرانی که از نخستین لحظات سال نو آغاز می‌شود؛ ۲- نام گلی (گل نوروز)؛ ۳- در قدیم مجاز از بهار؛ ۴- در قدیم و در موسیقی ایرانی یکی از از الحان قدیم ایرانی است.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۰۲۸


نوژن /nužan/

معنی: نوعی کاج، صنوبر.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۲


نوش آور /nušāvar/

معنی: گلبرگی که دارای نوش و شهد است


نوشاب /nušāb/

معنی: آب گوارا، آب زندگی، شربت مطبوع، آب حیات


نوشاد /nušād/

معنی: مجاز از جوان نورسته‌ی شاداب
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۱۶
پیشینه تاریخی: نام شهر یا موضعی که خوبرویان در آن بسیار بوده‌اند.


نوشروان /no(w)šervān/

معنی: انوشیروان، انوشروان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نوشفر /nušfar/

معنی: دارای فر و شکوه جاوید


نوشیار /nušyār/

معنی: یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه


نوید /na(o)vid/

معنی: ۱- خبر خوش، مژده؛ وعده‌ی نیک و خوش، سخن امیدوار کننده؛ ۲- در قدیم به معنی وعده‌ی دعوت به مهمانی، مقابلِ خرام.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۶۲۶


نویدا /navidā/

معنی: نوید + الف بزرگداشت، حرکت کرده، جنبیده


نوین /novin/

معنی: دارای حالت یا کیفیت نو، جدید.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۸


نیا /niā/

معنی: جد بزرگ


نیاتور /niyātor/

معنی: نیاطوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی


نیاسان /niyāsān/

معنی: نیا + سان (پسوند شباهت)، شبیه به نیاکان، مانند اجداد، همانند نیاکان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیاک /niāk/

معنی: پسری که خلق و خوی او مانند اجداد و نیاکانشان است


نیاوش /niyāvaš/

معنی: نیا + وش (پسوند شباهت)، نیاسان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۵


نیاوند /niyāvand/

معنی: نیا + وند (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به نیا؛ ۲- مجاز از از نژاد نیاکان، از نسل اجداد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیرم /ne(a)yram/

معنی: پهلوان، دلیر، مخفف نریمان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیرو /niru/

معنی: ۱- عاملی که می‌توان به وسیله‌ی آن کاری را انجام داد یا در کسی یا در چیزی اثر گذاشت، قدرت، توانایی، قوه، قدرت بدنی، زور؛ ۲- مجاز از افراد دارای توانایی؛ ۳- در قدیم به معنی کمک، یاری؛ ۴- استعداد، قابلیت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیروان /nirvān/

معنی: نام رودخانه‌ای در شهرستان سقز که از مجموع دو رودخانه‌ی سلیمان بیک و بوین تشکیل می‌شود.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۲


نیرومند /nirumand/

معنی: دارای نیرو، قوی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰


نیشام /nišām/

معنی: نام فرشته نگهبان آذرخش


نیک /nik/

معنی: ۱- خوب، نیکو؛ ۲- در حالت قیدی به معنی به خوبی؛ ۳- آدم خوب، شخص صالح؛ ۴- در قدیم به معنی مفید، سودمند؛ ۵- شایسته، کامل؛ ۶- خوبی، نیکی؛ ۷- خوشی، سعادت؛ ۸- (در نجوم) دارای اثر فرخنده، سعد.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۷


نیک آرا /nik-ārā/

معنی: ۱- آراینده‌ نیکی و خوبی؛ ۲- مجاز از آراسته به نیکی و خوبی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک آهنگ /nik-āhang/

معنی: دارای نیت و قصد نیک، خوش نیت، نیکو ضمیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک آیین /nik-āyin/

معنی: نیک روش، نیک منش، نیکو رفتار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷


نیک بد /nik-bod/

معنی: نیک = خوب، نیکو، خوبی، نیکی، خوشی، سعادت + بُد /-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول) ۱- نگهبانِ خوب و نیکو؛ ۲- نگهبانِ خوبی و نیکی؛ ۳- نگهبانِ خوشی و سعادت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک بین /nik-bin/

معنی: مجاز از آنکه یا آنچه خوبیها را می‌بیند، خوش‌بین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک پی /nik-pey/

معنی: خوشقدم؛ خجسته پی، با سعادت، مبارک قدم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک جو /nik-ju/

معنی: نیکخواه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک خو /nik-xu/

معنی: خوش اخلاق، مهربان، خوش خوی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک داد /nik-dād/

معنی: نیک + داد = داده، داده‌ی نیک، داده‌ی خوب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک راد /nik-rād/

معنی: جوانمرد نیک، جوانمردی که دارای صفاتی خوبی، نیکی و بخشش است، جوانمرد صالح و شایسته.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۲


نیک رای /nikray/

معنی: دارای اندیشه نیک مرکب از نیک و رأی


نیک روز /nik-ruz/

معنی: مجاز از خوشبخت، سعادتمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۶


نیک زاد /nik-zād/

معنی: پاک نژاد، پاک سرشت، پاک گوهر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱۰


نیک فام /nik-fām/

معنی: نیک + نام (پسوند برای رنگ) ۱- دارای آب و رنگ خوب و نیک؛ ۲- مجاز از آراسته به خوبی و نیکی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک فر /nik-far/

معنی: ۱- دارای شأن و شکوه نیکی و خوبی؛ ۲- مجاز از آراسته به خوبی و نیکی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک مهر /nik-mehr/

معنی: ۱- ویژگی شخصی که مهربان و نیکوست؛ ۲- دارای مهر و محبت خوب و نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیک نام /nik-nām/

معنی: دارای آبرو و اعتبار اجتماعی، خوشنام.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۳۵


نیکان /nikān/

معنی: نیک + ان (پسوند نسبت، علامت جمع)، منسوب به نیک، ن نیک؛ ۲- نیکها (اشخاص نیک).
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۹۰


نیکو راد /niku-rād/

معنی: نیکراد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیکو مهر /niku-mehr/

معنی: نیکمهر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیکو نام /niku-nām/

معنی: نیکنام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیکوش /nikvaš/

معنی: نیک + وش (پسوند شباهت)، شبیه به نیک، مانند نیک
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیکیار /nikiyār/

معنی: نیک + یار (پسوند دارندگی)، دارای صفات خوبی و نیکی، صالح و شایسته، خوب و نیکو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲


نیما /nimā/

معنی: نام کوهی است حوالی نور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲۵۷۹
پیشینه تاریخی: ۱) نام یکی از اسپهبدان تبرستان؛ ۲) تخلص شعری علی اسفندیاری (نیما یوشیج) [۱۲۷۴-۱۳۳۸ شمسی] شاعر ایرانی و بنیانگذار شعر نو فارسی. دیوان شعر، مقاله ها و یادداشتها و نامه هایش چاپ شده است.


نیو /niv/

معنی: دلیر، شجاع.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نیوان /nivān/

معنی: پهلوان و دلیر و شجاع، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۰


نیوتش /nivtaš/

معنی: با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت، بر وزن پیشکش


نیوزاد /nivzād/

معنی: بر وزن دیو، به معنی پهلوان زاده

 

اسم پسر با ن اوستایی

ناشا /nāšā/

معنی: دادگر


ناورز /nāvarz/

معنی: سرباز دریایی، از نام های دوران هخامنشی


نرسی /nersi/

معنی: ۱- این نام شاید «جلوه مرد» یا «جلوه‌ی مردمان» باشد؛ ۲- در اوستا و پارسی میانه فرشته و ایزدی است نظیر جبرئیل حامل وحی و او پیک اهورا مزدا است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳
پیشینه تاریخی: نِرسی: شاه ایران [۲۹۲-۳۰۲ میلادی] از سلسله‌ی ساسانی، که امپراتور روم را شکست داد. به سود پسرش هرمز دوم از سلطنت کناره گرفت و در سال ۳۰۳ میلادی در گذشت.


نریمان /narimān/

معنی: نیرم ۱- به معنی نر منش، مرد سرشت و دلیر و پهلوان؛ ۲- در اوستا (= نیرمانا) به معنی نر منش و مرد سرشت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۰۱۹
پیشینه تاریخی: در شاهنامه پهلوان ایرانی پسر گرشاسب و پدر سام.


نمایان /namāyān – nemāyān/

معنی: آشکار، هویدا


نوبخت /no(w) baxt/

معنی: جوان بخت
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۹
پیشینه تاریخی: ۱) از نام‌های دوران ساسانی؛ ۲) نوبخت اهوازی نام ستاره شناس و مهندس نامور ایرانی در دربار منصور خلیفه‌ی عباسی، که در طراحی و نظارت بر ساختمان شهر بغداد شرکت داشت. او دو کتاب ریاضی را از زمان پهلوی به عربی برگردانید.


نوتریکا /nutrikā/

معنی: نام سومین برادر اشوزرتشت


نوش /nuš/

معنی: شهد، عسل، انگبین


نوشی /nuši/

معنی: نوشیروان


نیکاو /nikāv/

معنی: مرکب از نیک به معنای خوب بعلاوه آو که همان تلفظ آب در فارسی باستان است، آب شفاف و گوارا نام دختر ایرانی


نیکدل /nikdel/

معنی: خوش قلب، خوش فطرت، کریم النفس، مهربان، خیرخواه


نیوتیش /nivtiš/

معنی: نیوتش، با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت، نام کوچکترین برادر اشوزرتشت
پیشینه تاریخی: نام کوچکترین برادر اشوزرتشت

 

اسم پسر با ن در شاهنامه

نستار /nastār/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام چوپان قیصر روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پیشینه تاریخی: نام چوپان قیصر روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


نستور /nastur/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
پیشینه تاریخی: نام پسر زریر و برادرزاده گشتاسب


نوشیروان /nuširavān/

معنی: انوشیروان، دارای روان جاوید،
پیشینه تاریخی: پسر قباد – کسرا – چهل و یکمین شاه ایران – مدت پادشاهی وی هشت سال بود.


نوشین روان /nušinravān/

معنی: جان شیرین، دارای روان شیرین
پیشینه تاریخی: پسر قباد


نیاطوس /niyātus/

معنی: نیاتور، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: برادر قیصر – فرمانده سپاه روم


نیوزار /nivzār/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسرگشتاسپ پادشاه کیانی
پیشینه تاریخی: پسر گشتاسپ

 

اسم پسر با ن عربی

ناجی /nāji/

معنی: ۱- نجات دهنده، منجی؛ ۲- نجات یابنده و ۳- مجاز از رستگار.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۰۹


نادر /nāder/

معنی: ۱- آنچه به ندرت یافت شود، کمیاب؛ آن که در نوع خود بی نظیر باشد، بی‌همتا؛ عجیب، شگفت‌آور؛ ۲-در حالت قیدی به معنی به ندرت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۸۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) نادر شاه افشار: شاه ایران [۱۱۴۸-۱۱۶۰ قمری]، بنیانگذار سلسله‌ی افشار، ملقب به شهاب قلی خان. نیروهای اشغالگر را از ایران بیرون کرد، پادشاه هند را شکست داد و غنیمت زیادی به چنگ آورد. سرانجام به دست سرداران خودش کشته شد؛ ۲) نادر نادرپور: [۱۳۰۸-۱۳۷۸ شمسی] شاعر ایرانی، که پس از انقلاب ایران به فرانسه و سپس به آمریکا رفت. از او مجموعه‌های شعر چشمها و دستها، از آسمان تا ریسمان، گیاه و سنگ، نه آتش، دختر جام، سرمه‌ی خورشید، شام بازپسین، شعر انگور، در ایران و سه مجموعه هم در آمریکا چاپ شده است


ناصح /nāseh/

معنی: ۱- نصیحت کننده، پند دهنده؛ ۲- در قدیم به معنی دلسوز، خیرخواه.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۳۰


ناصر /nāser/

معنی: نصرت دهنده، یاری کننده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۸۲۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) ناصرخسرو: [۳۹۴-۴۸۱ قمری] حکیم، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، متولد قبادیان بلخ. پیشوای اسماعیلیان خراسان، مؤلف سفرنامه، که گزارش سفر هفت ساله‌ی او به سرزمینهای اسلامی است، جامعُ‌الحکمتین، خوانُ‌الاخوان، گشایش و رهایش، زادُالمسافرین، وجه دین. ۲) ناصر: لقب ابوالعباس احمد، خلیفه‌ی عباسی [۵۷۵-۶۲۲ قمری]، معاصر با محمّد خوارزمشاه و چنگیزخان مغول.


ناصرالدین /nāseroddin/

معنی: یاری کننده‌ دین
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۳
پیشینه تاریخی: ۱) ناصرالدین شاه: شاه ایران [۱۲۶۴-۱۳۱۳ قمری] از سلسله‌ی قاجار، که در ۱۷ سالگی شاه شد. وزیرش امیرکبیر را پس از سه سال عزل کرد و کشت. استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. سه بار به اروپا سفر کرد. به دست میرزا رضا کرمانی کشته شد. در زمان او نخستین مؤسسه‌های آموزش عالی جدید تأسیس شد، تلگراف، تلفن و برق به ایران راه یافت. چاپ و نشر روزنامه و کتاب رواج یافت؛ ۲) ناصرالدین لقب محمودابن ملکشاه سلجوقی: [۴۸۵-۴۸۷ قمری]


ناطق /nāteq/

معنی: ۱- سخنران؛ گوینده، سخن‌گو؛ دارای توانایی سخن گفتن، گویا؛ ۲- در قدیم به معنی آشکارا، واضح، بیّن؛ ۳-در قدیم به معنی آشکار کننده، بازگو کننده؛ ۴- در نزد شیعه‌ی اسماعیلی، پیامبر اسلام (ص).
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۷


ناظر /nāzer/

معنی: نظر کننده، مباشر، کارگزار


ناظم /nāzem/

معنی: نظم دهنده، آراینده، شاعر


نافع /nāfee/

معنی: ۱- سود رساننده، سودمند، مفید؛ ۲- از صفات و نام‌های خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۰


ناهور /nāhur/

معنی: ابر سحاب


نایب /nāyeb/

معنی: ۱- آن که در غیاب کسی عهده‌دار مقام و مسئولیت اوست، جانشین، نماینده؛ ۲- در ادیان در شیعه‌ی دوازده امامی هر یک از علمای دینی که در زمان غیبت حضرت مهدی (ع) ولایت امور مسلمین بر عهده‌ی اوست؛ ۳- عنوان دولتی و دیوانی که در دوره‌ی قاجار، افشاریه، غزنوی و سلجوقی به اشخاص بخاطر نیابت، تصدی شهر یا ولایت و سرپرستی امور داده‌اند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۲۷


نایف /nāyef/

معنی: مرتفع
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۸
پیشینه تاریخی: نام یکی از دلیران مردم نجد از بزرگان و رؤسای بادیه نشین.


نائل /nā’el/

معنی: ویژگی آن که به موقعیتی دست یافته است یا چیزی را دریافت کرده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نبهان /nabhān/

معنی: آگاه، هوشیار
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۸
پیشینه تاریخی: ۱) ابن عمرو، پدر قبیله ای است قبیله های طی در عرب؛ ۲) نام کوهی و جایی در کشور یمن.


نبوت /nabovat/

معنی: رسالت، پیغمبری، مبعوث بودن کسی از سوی خداوند به راهنمایی مردم


نبی /nabi/

معنی: ۱- پیغمبر، رسول؛ ۲- مجاز از حضرت محمّد (ص)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۷۸۹
پیشینه تاریخی: نبی تخلص ملا عبدالنبی فخرالزمانی: [قرن۱۰ هجری] شاعر و نویسنده‌ی ایرانی متخلص به عزتی و نبی، از نوادگان دختری خواجه عبدالله انصاری مدتی در هند سکونت کرد و در آنجا تذکره‌ی میخانه و نیز ساقینامه‌ای نوشت. از دیگر آثار اوست: بحرالنوادر و دستورالفصحا.


نبی الله /nabiyollāh/

معنی: ۱- رسول خدا؛ ۲- در ادیان عنوانی برای پیغمران
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۰۱۷
پیشینه تاریخی: از القاب پیامبر اسلام (ص)


نبیل /nabil/

معنی: ۱- هوشیار، زیرک؛ ۲- نجیب، بزرگ؛ ۳- در قدیم مجاز از عالی.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۵


نجات /nejāt/

معنی: ۱- رهایی از خطر، وضع دشوار یا ناخوشایند؛ ۲- در قدیم مجاز از رستگاری.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۴۹


نجات الله /nejātollāh/

معنی: آن که خدا او را نجات داده است


نجم /najm/

معنی: ۱- سوره ی پنجاه و سوم از قرآن کریم، دارای شصت و دو آیه؛ ۲- در قدیم ستاره؛ ۳- در قدیم قِسط.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲۰


نجم الدین /najmoddin/

معنی: ۱- ستاره دین؛ ۲- آن که در دینداری و آگاهی به اصول و فروع دین چون ستاره‌ای درخشان و نمایان است
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۲۰
پیشینه تاریخی: ۱) نَجم‌الدین دایه (= نجم‌الدین رازی)، ابوبکر عبدالله ابن محمّد رازی: [قرن۷ هجری] عارف و شاعر ایرانی، که از ری به آسیای صغیر و سپس به بغداد رفت. از اثرهای اوست: مِرصادُالعباد، عشق و عقل و بَحرالحقایق، در تفسیر قرآن؛ ۲) نَجم‌الدین ایوب (= ملک صالح): سلطان ایوبی مصر، شام و فلسطین [۶۳۷-۶۴۷ قمری]، که پس از وی لشکر ممالیک او باعث سقوط دولت ایوبیان و بنیانگذار سلسله‌ی ممالیک بحری شد


نجم آرا /najmārā/

معنی: آرایش دهنده، ستاره، زیبارو


نجی /naji/

معنی: در قدیم به معنی نجات یافته
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: لقب حضرت نوح پیغمبر(ع)


نجی الله /najiyollāh/

معنی: نجات یافته از سوی خدا
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۱
پیشینه تاریخی: لقب حضرت نوح نبی(ع)


نجیب /najib/

معنی: ۱- دارای خصلت‌های برجسته و ممتاز اخلاقی؛ ۲- شریف؛ ۳- عفیف، پاکدامن؛ ۴- با اصل و نسب، اصیل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۳۵


نجیب الدین /najiboddin/

معنی: شریف و پارسا در دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نجیب‌الدین سمرقندی: (= محمّدابن علی) [قرن ۶ و۷ هجری] پزشک ایرانی، مؤلف کتاب الاسباب و العلامات، در شناخت بیماری‌ها.


نجیب الله /najibollāh/

معنی: ۱- خصلت های برجسته و ممتاز اخلاقی خداوند؛ ۲- شرافت و نجات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۵۶
پیشینه تاریخی: محمد نجیب‌الله [۱۹۴۷-۱۹۹۶ میلادی] رئیس جمهور افغانستان [۱۹۸۷-۱۹۹۲ میلادی] که با میانجیگری سازمان ملل متحد، برای ایجاد صلح در افغانستان، از سمت خود کناره گرفت. نیروهای طالبان در هنگام اشغال کابل، او را از دفتر سازمان ملل در کابل بیرون کشیده و همراه برادرش کشتند.


ندیم /nadim/

معنی: همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان


نذیر /nazir/

معنی: ترساننده، بیم دهنده، در مقابلِ بَشیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۳
پیشینه تاریخی: از القاب پیامبر اسلام(ص) برگرفته از قرآن کریم


نشید /našid/

معنی: سرود و آواز، آهنگ، شعری که در جمع خوانده شود


نصار /nassār/

معنی: بسیار یاری رسان به دیگران.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۷


نصر /nasr/

معنی: ۱- یاری، مدد؛ ۲- پیروزی، ظفر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۷
پیشینه تاریخی: ۱) سوره‌ی صدو دهم از قرآن کریم دارای سه آیه؛ ۲) نام دو تن از امیران سلسله‌ی سامانی. نصر اول: نخستین امیر سامانی ماوراءالنهر [۲۵۰-۲۷۹ قمری]، که از سوی خلیفه‌ی عباسی منصوب شد. برادر امیر اسماعیل سامانی؛ نصر دوم: امیر سامانی [۳۰۱-۳۳۱ قمری]، که محمّدابن احمد جیهانی و پس از او ابوالفضل بلعمی را وزیر خود کرد. بر اثر شورش سران سپاه ناچار به استعفا شد


نصرالدین /nasroddin/

معنی: موجب پیروزی دین، یاور و مدد کار دین و آئین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷۴
پیشینه تاریخی: نام بسیاری از مشاهیر در تاریخ از جمله ملانصرالدین یا شیخ نصرالدین یا خواجه نصرالدین از مشاهیر ظرفا که در لطیفه‌گویی بی‌نظیر و گفتارهای وی در این باب ضرب المثل است.


نصرالله /nasrollāh/

معنی: یاری خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۵۵۳
پیشینه تاریخی: نصرالله منشی: [قرن۶ هجری] (= ابوالمعالی نصرالله ابن محمّد ابن عبدالحمید) نویسنده‌ی ایرانی، منشی و وزیر دربار غزنوی و مترجم کلیله و دمنه از عربی به فارسی، معروف به کلیله و دمنه بهرامشاهی.


نصرت الدین /nosratoddin/

معنی: ۱- موجب پیروزی دین و آئین؛ ۲- یاور و کمک دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) نصرت‌الدین ابوبکر: از اتابکان آذربایجان [۵۸۷-۶۰۷ قمری]، ملقب به اتابک ابوبکر، که از سپاهیان ملکه‌ی گرجستان شکست خورد و بخشی از قلمروش را از دست داد؛ ۲) نصرت‌الدین احمدلر: اتابک لر بزرگ [۶۹۵-۷۳۰ قمری] معروف به پیر احمد.


نصرت الله /nosratollāh/

معنی: ۱- یاری و کمک خداوند؛ ۲- پیروزی و فتح خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۸۹۴


نصیب /nasib/

معنی: ۱- سهم کسی از چیزی، بهره، حصه؛ ۲- قسمت هرکس از سرنوشت.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۳۵


نصیب الله /nasibollāh/

معنی: بهره و قسمت خدا


نصیر /nasir/

معنی: ۱- یاری دهنده، یاور؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱۴۶
پیشینه تاریخی: نصیر اصفهانی: [قرن ۱۲ هجری] پزشک و شاعر ایرانی، معروف به میرزا نصیر حسینی، سراینده‌ی منظومه‌ی پیر و جوان.


نصیرا /nasirā/

معنی: نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم


نصیرالدین /nasiroddin/

معنی: یاری دهنده و مددکار دین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۴
پیشینه تاریخی: نصیرالدین طوسی (= خواجه نصیر طوسی): [۵۹۷-۶۷۲ قمری] دانشمند ایرانی، وزیر هلاکوخان و بنیانگذار رصدخانه‌ی مراغه. مؤلف اثرهای علمی متعدد در ریاضیات، نجوم، منطق، فلسفه و اخلاق، از جمله: اساسُ‌الاقتباس، اخلاق ناصری، بیست باب، تحریر اصول اقلیدس، تحریر مَجِسطی، تذکره نصیریه، شکل القطاع.


نضیر /nazir/

معنی: شاداب، سرسبز


نظام الدین /nezāmoddin/

معنی: ۱- نظم آورنده و نظام دهنده‌ی دین؛ ۲- موجب آراستگی دین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۶۹
پیشینه تاریخی: ۱) نظام‌الدین اعرج (= حسن ابن محمّد): [قرن ۷و۸ هجری) دانشمند ایرانی، مؤلف شرح تذکره‌ی طوسی، شرح مجسطی و تفسیر قرآن؛ ۲) نظام‌الدین اولیا (= شیخ محمّد دهلوی): [۶۳۳-۷۲۵ قمری] عارف مسلمان هندی، معروف به شاه نظام اولیا، مؤلف راحت القلوب، در ذکر سخنان استادش فریدالدین شکر گنج


نظام الملک /nezāmolmolk/

معنی: باعث نظم و سرزمین، اسم وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجم


نظمی /nazmi/

معنی: منسوب به نظم


نظیف /nazif/

معنی: پاکیزه، تمیز


نعمان /noemān/

معنی: ۱- خون، ۲- مجاز از سرخ
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۴۵
پیشینه تاریخی: ۱) نعمان ابن منذر [۶۰۲-۵۸۰ میلادی] دارای کنیه ی ابوقابوس یا ابوقبیس و مشهور به نعمان سوم، با اینکه مهمترین پادشاه از سلسله ی لخمی نیست امّا به واسطه ی آمدن نامش در مدایح و هجاهای شاعران، مشهورترین حاکم در این سلسله است.


نعمت /neemat/

معنی: ۱- هر چیزی که باعث شادکامی، آسایش زندگی و سعادت انسان می‌شود؛ ۲- در قدیم به معنی مال، ثروت؛ ۳- عطا، بخشش؛ ۴- نیکی، خوبی؛ ۵- محصول؛ ۶- روزی، رزق؛ ۷- هدیه، تحفه؛ ۸- مجاز از غذا.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۸۴۲


نعمت الله /neematollāh/

معنی: احسان و بخشش خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۶۲۸
پیشینه تاریخی: نعمت‌الله کرمانی (= شاه نعمت‌الله ولی): [۷۳۱-۸۳۴ قمری] صوفی و شاعر متولد حلب، بنیانگذار سلسله‌ی درویشان نعمت الهی، مؤلف رساله‌های متعدد به فارسی و عربی و دیوان شعری که چاپ شده است. او پس از سفرهای فراوان، ۲۵ سال پایان عمرش را در ماهان کرمان گذراند.


نعیم /naeim/

معنی: ۱- نعمت؛ ۲- پرنعمت (بهشت)؛ ۳- نرم، لطیف؛ ۴- از نامهای بهشت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۲۸
پیشینه تاریخی: نام چندین تن از افراد مشهور در تاریخ از جمله صحابه.


نعیم الدین /naeemoddin/

معنی: نعمت دین


نعیم رضا /naim-rezā/

معنی: مرکب از نام‌های نعیم و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نفیس /nafis/

معنی: گرانبها، قیمتی، گرانمایه


نقی /naqi/

معنی: ۱- پاکیزه، پاک؛ ۲- برگزیده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۴۴۶
پیشینه تاریخی: لقب ابوالحسن علی ابن محمّد امام دهم شیعیان(ع).


نقی الدین /naghioddin/

معنی: برگزیده در دین


نقیب /naqib/

معنی: ۱- مهتر قوم، سالار، سرپرست گروه؛ ۲- در دوره‌ی صفوی تا قاجار آن که بر نقالان، معرکه‌گیران، مداحان و مانند آنها ریاست داشته است؛ ۳- در دوره‌ی صفوی معاون یا نایب کلانتر؛ ۴- در قدیم به معنی سرپرست و متصدی امور یک گروه خاص اجتماعی یا حکومتی.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۰


نهام /nahām/

معنی: آهنگر، نجار، همچنین راهب دیر نشین


نواب /navvāb/

معنی: در دوره‌ی صفوی و قاجار عنوانی که به شاهزادگان و گاه به شاهان داده می‌شد
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۶۴
پیشینه تاریخی: نواب صفوی (= سید مجتبی): [۱۳۳۴ شمسی] روحانی و فعال سیاسی مسلمان ایرانی، رهبر جمعیت فدائیان اسلام. در سال ۱۳۳۴ همراه با چند تن از یارانش دستگیر و اعدام شد.


نورالحق /nurolhaq/

معنی: نورِ حق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نورالدین /nuroddin/

معنی: نورِ دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۸۵۰
پیشینه تاریخی: ۱) نورالدین (= محمّدابن حسن) رییس اسماعیلیان الموت [۵۶۱-۶۰۷ قمری] که قاتلان پدر را کشت و کار او را دنبال کرد. به دست مخالفانش مسموم شد؛ ۲) نورالدین ارسلانشاه: نام دو تن از اتابکان موصل.


نورالله /nurollāh/

معنی: نور الهی، نور خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۵۹۷


نورالمهدی /nurolmahdi/

معنی: نورِ مهدی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نورعلی /nurali/

معنی: روشنی و روغ علی


نوفل /no(w)fal/

معنی: جوان زیبا، مرد بخشنده و عطا کننده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام چند صحابی

 

اسم پسر با ن فارسی عربی

ناصرخسرو /nāser-xosro(w)/

معنی: مرکب از نام‌های ناصر و خسرو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ناصرخسرو: [۳۹۴-۴۸۱ قمری] حکیم، شاعر و نویسنده ی ایرانی، متولد قبادیان بلخ پیشوای سرزمین های اسلامی، مؤلف سفرنامه، که گزارش سفر هفت ساله ی او به سرزمین های اسلامی است، جامعُ الحکمتین، خوانُ الاخوان، گشایش و رهایش، زادالمسافرین، وجه دین. دیوانش نیز چاپ شده است.


نورافشان /nur afšān/

معنی: ۱- آنچه نور به اطراف خود می‌پراکند، نور پاش؛ ۲- در قدیم به معنی نور افشانی کردن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نورمند /nurmand/

معنی: روشن، پور نور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نوری /nuri/

معنی: نور + ی (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به نور، مربوط به نور؛ ۲- روشن و درخشان؛ ۳- نوعی زردآلوی درشت و کشیده به رنگ زرد؛ ۴- نوعی طوطی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۹۷


نوید حسین /navid-hoseyn/

معنی: مرکب از نام‌های نوید و حسین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


نوید رضا /navid-rezā/

معنی: مرکب از نام‌های نوید و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۹

 

اسم پسر با ن در سایر ریشه ها

ناتان /nātān/

معنی: بخشش، داده شده، نام پیامبری یهودی
ریشه: عبری


نادین /nādin/

معنی: در جریان، پویا و پرتحرک، الهه رودخانه، جاری
ریشه: سانسکریت


نادینوس /nādinus/

معنی: شاه بابل
ریشه: آشوری


ناهیرا /nāhirā/

معنی: روشنایی، نور
ریشه: آشوری


نرمان /normān/

معنی: نورمن، امیدوار، امیدبخش
ریشه: انگلیسی


نوح /nuh/

معنی: در عبری به معنی راحت است
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱۲
پیشینه تاریخی: ۱) سوره‌ی هفتاد و یکم از قرآن کریم دارای بیست و نه آیه؛ ۲) از پیامبران مذکور در عهد عتیق و قرآن، که بنا بر روایات چون مردم آموزشهای او را نپذیرفتند، خداوند به او فرمان داد برای خود کشتی بسازد و پیروانش را همراه با یک جفت از هر جانوری در آن جای دهد. آنگاه توفانی فرستاد که همه‌ی روی زمین را آب فرا گرفت، نوح و همراهانش پس از فروکش کردن توفان به روی زمین فرود آمدند؛ ۳) نوح: نام دو تن از امیران سامانی. نوح اول: امیر سامانی [۳۳۱-۳۴۳ قمری]؛ نوح دوم: امیر سامانی [۳۶۶-۳۸۷ قمری]، که در ۱۳ سالگی بر تخت نشست و تمام دوران او به جنگ با یاغیان گذشت.


نوریک /nurik/

معنی: مرد نوین، تازه، جوان
ریشه: ارمنی


نویان /noviyān/

معنی: نوی /novi/= نو بودن، تازگی، (در قدیم) مجاز از شادابی، تر و تازگی + ان (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به نوی، مربوط به نوی؛ ۲- مجاز از شاداب و تر و تازه؛ ۳- در ترکیِ مغولی به معنی شاهزاده.
ریشه: ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۱۲


نیسان /neysān/

معنی: نام دومین ماه فصل بهار، اردیبهشت، بارانی که در اردیبهشت می بارد، باران بهاری، نی زار، محل روییدن نی
ریشه: سریانی


نیهاد /nihād/

معنی: نهاد، سرشت، طبیعت، ضمیر، دل، بنیاد، آئین، مقام، جایگاه
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳۸

 

جمع بندی

از اینکه با مجموعه کامل اسم پسر با ن همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. ممکن است در کنار جستجوی خود به دنبال بهترین اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر، لیست کاملی از این اسامی را به ترتیب حروف الفبا برای شما آماده کرده‌ایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردی یا سایر چیدمان‌‌های اسامی پسرانه مانند اسم پسر سه حرفی یا اسم پسر چهار حرفی و… هستید، می‌توانید آن‌ها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید