اسم پسر با ع؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف ع شروع می شود

فهرست کامل نام‌ و اسم پسر با ع (حرف عین) به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (اکثرا دارای ریشه عربی می‌باشند). در ادامه لیست کاملی از اسم پسر با ع ایرانی اصیل و اسم پسر ترکی با ع را خواهید خواند.

اسم پسر با ع

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

اگر به دنبال مجموعه اسم پسر با ع می‌گردید ما در این مطلب گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف ع آغاز می‌شوند را جمع آوری کرده‌ایم که به شما در نامگذاری فرزند کمک می‌کند. نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم هستند. در نظر داشته باشید که بیشتر اسامی پسرانه با ع ریشه عربی دارند و اسم های فارسی با این حرف محدود هستند.

 

اسم پسر با ع

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ع:

عادل | عارف | عامر | عباس | عرشیا | عرفان | عروج | علی | علیرضا | عماد | عیسی

 

اسم پسر با ع فارسی – عربی

عارف پاشا /ārefpāšā/

معنی: عارف (عربی) + پاشا (فارسی)، پادشاه دانا و آگاه


عرشیا /aršiyā/

معنی: عرش + ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز)، منسوب به عرش
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۲۸۳


عرشیان /aršiyān/

معنی: در ادیان به معنی ساکنان آسمان، ملائکه، فرشتگان.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۴


علامیر /alāmir/

معنی: امیر بزرگ و شریف


علی ارشیا /ali-aršiyā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و اَرشیا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی آریا /ali-āriyā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و آریا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی آرین /ali-āriyan/

معنی: مرکب از نام‌های علی و آرین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی پارسا /ali-pārsā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و پارسا.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۳


علی پویا /ali-puyā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و پویا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی سا /ali-sā/

معنی: علی + سا (پسوند شباهت)، مانند علی، علی وار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷۸


علی سالار /ali-sālār/

معنی: مرکب از نام‌های علی و سالار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲


علی سام /ali-sām/

معنی: مرکب از نام‌های علی و سام.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۵


علی سان /ali-sān/

معنی: علی + سان (پسوند شباهت)، مانند علی، علی وار.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۰۴۹


علی سینا /ali-sinā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و سینا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۷۸


علی عرشیا /ali-aršiyā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و عرشیا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۴


علی کیا /ali-kiyā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و کیا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی ماهان /ali-māhān/

معنی: مرکب از نام‌های علی و ماهان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی مهراد /ali-mehrād/

معنی: مرکب از نام‌های علی و مِهراد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی مهزیار /ali-mahziyār/

معنی: مرکب از نام‌های علی و مهزیار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

 

اسم پسر با ع
اسم پسر با ع

 

اسم پسر با ع عربی

عابد /ābed/

معنی: آن که بیشترین اوقات زندگی‌اش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او می‌گذرانَد، عبادت کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹۸۲


عابدین /ābedin/

معنی: جمع عابد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰۷۲


عابس /ābes/

معنی: ۱- عبوس، اخمو، ترشروی؛ ۲- مجاز از شجاع و بی باک
فراوانی در ثبت احوال: ۹۶۱
پیشینه تاریخی: ۱) عابس مرادی [۶۸ میلادی] از سرداران عصر اموی. در سال ۴۹ به ریاست شرطة بصره رسید، سپس به جنگ دریایی گسیل شد و باز در سال ۵۷ به مقام پیشین بازگشت و چندی نیز حاکم فُسطاط و قاضی و رئیس شرطة بصره بود تا درگذشت؛ ۲) عابس ابن ابی شبیب، یکی از یاران نامی امام حسین(ع). او از مردان برجسته و برازنده ی شیعه و مردی دلیر، سخنور و پارسا از بنی شاکر بوده است.


عادل /ādel/

معنی: آن که اعمال و رفتارش مطابق با عدالت، انصاف و قانون است، دادگر.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۸۵۹


عارف /āref/

معنی: ۱- در تصوف به معنی آن که از راه ریاضت و تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می‌یابد؛ ۲- آن که نسبت به چیزی آگاهی دارد، شناسنده؛ ۳- دانا، آگاه، دانشمند
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۹۳۳
پیشینه تاریخی: [۱۲۶۱-۱۳۱۲ قمری] تخلّص ابوالقاسم قزوینی، شاعر و موسیقیدان ایرانی، سازنده‌ی نخستین تصنیف‌های سیاسی و ملی. ده سال پایان عمرش را در همدان به حال تبعید گذراند. در جوار مقبره ابن سینا دفن شده است.


عارف حسین /āref-hoseyn/

معنی: مرکب از نام‌های عارف و حسین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عاشق /ašeq/

معنی: دلباخته، دلداده، نام شاعر ایرانی قرن دوازدهم، عاشق اصفهانی


عاشور /āšur/

معنی: ۱- عاشورا ۲- روز دهم ماه محرم که روز شهادت امام حسین(ع) است.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۱۶


عاصف /āsef/

معنی: ۱- در قدیم به معنی تند، سخت، شدید؛ ۲- باد تند و شدید، تندباد.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۲۹


عاصم /āsem/

معنی: در قدیم به معنی نگه‌دارنده، محافظ؛ بازدارنده (از خطا)، منع کننده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰۷
پیشینه تاریخی: ۱) یکی از قُراء سبعه‌ی [قاریان هفت گانه] قرآن؛ ۲) نام یکی از یاران امام کاظم(ع).


عاضد /āzed/

معنی: یاری دهنده، پشتیبان


عاطف /ātef/

معنی: ۱- مهربان؛ ۲- برگرداننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۶


عاقل /āqel/

معنی: ۱- آن که از سلامت عقل برخوردار است؛ ۲- آن که عقلش خوب کار میکند؛ ۳- دارای بهره‌ی هوشی بالا؛ ۴- خردمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۷


عاکف /ākef/

معنی: ۱- آن که در جایی مقدس برای عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف؛ ۲- به گونه‌ای احترام آمیز به معنی حاضر و مقیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۵


عالم افروز /ālamafruz/

معنی: روشن کننده جهان


عالم‌گیر /ālamgir/

معنی: جهانگیر


عالی /āli/

معنی: ۱- بسیار خوب، دارای ارزش و اهمیت بسیار، مهم، والا، بزرگ؛ ۲- در قدیم به معنی بلند، رفیع، مرتفع؛ ۳-شاهانه، بزرگوارانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۲۴


عامر /āmer/

معنی: ۱- آباد کننده، معمور، آبادان؛ ۲- بسیار عمر کننده [تفألاً فرزندان خود را به این نام موسوم می‌نمودند].
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۱۵


عاموس /āmus/

معنی: یار، نام شبانی که به نبوت رسید


عباد /ebād/

معنی: جمع عَبد، بندگان. اگر عَباد / abbad/ تلفظ شود به معنی بسیار عبادت کننده می‌باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۷۸


عبادالله /ebādollāh/

معنی: بندگان خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۵۹۴


عباس /abbās/

معنی: عبوس و خشمگین، شیر بیشه که شیران از او بگریزند، مجاز از بسیار شجاع و دلیر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵۶۷۸
پیشینه تاریخی: لقب برادر امام حسین علمدار شجاع صحرای کربلا


عباس علی /abbās-ali/

معنی: مرکب از نام‌های عباس و علی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵۶۷۸


عباس مهدی /abbās-mahdi/

معنی: مرکب از نام‌های عباس و مهدی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عبد /abd/

معنی: بنده، غلام


عبدالاحد /abdolahad/

معنی: بنده خداوند یگانه
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۱۴


عبدالباسط /abdolbāset/

معنی: بنده‌ی خدای بسط دهنده و گسترش دهنده، باسط از نام های خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹۹۳


عبدالباقی /abdolbāqi/

معنی: بنده‌ی خدای جاوید
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۵۹
پیشینه تاریخی: عبدالباقی تبریزی خوشنویس معروف قرن ۱۱ هجری.


عبدالجبار /abodoljabbār/

معنی: بنده‌ی خدای قاهر
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۷۸
پیشینه تاریخی: عبدالجبار علوی محمودی (زینبی علوی) از شاعران عهد محمود و مسعود غزنوی.


عبدالجلیل /abodoljalil/

معنی: بنده‌ی خدای بزرگوار
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۵۴
پیشینه تاریخی: عبدالجلیل نصیرالدین ابوالرشید رازی دانشمند شیعه در قرن ۶ هجری.


عبدالحسین /abdolhoseyn/

معنی: ۱- بنده‌ی حسین؛ ۲- مجاز از دوستدار و ارادتمندِ امام حسین(ع)؛ [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام حسین(ع) انتخاب می‌شود
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۳۹۴
پیشینه تاریخی: عبدالحسین شرف الدین ابن یوسف عاملی موسوی دانشمند و متکلم شیعه در قرن ۱۳و ۱۴ هجری.


عبدالحفیظ /abdolhafiz/

معنی: بنده خدای نگهبان


عبدالحق /abdolhaq(q)/

معنی: بنده‌ی خدای راست.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۳۶


عبدالحکیم /abdolhakim/

معنی: بنده خدای دانا


عبدالحلیم /abdol-halim/

معنی: بنده‌ی خدای بردبار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۸۸


عبدالحمید /abdolhamid/

معنی: بنده‌ی خدای ستوده
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۵۶۱
پیشینه تاریخی: نام دو تن از شاهان عثمانی. ۱) عبدالحمید اول: سلطان عثمانی [۱۱۸۷-۱۲۰۳ قمری] که علیرغم انعقاد پیمان صلح با روسیه، نتوانست مانع زیاده طلبی آن شود و بار دگر جنگ آغاز شد؛ ۲) عبدالحمید دوم: سلطان عثمانی [۱۲۹۳-۱۳۲۶ قمری]، که به یاری ترکهای جوان بر سرکار آمد و نظام پارلمانی را پذیرفت ولی سال بعد آن را تعطیل کرد. در جنگ با روسها شکست خورد. امپراتوری عثمانی تجزیه شد و بخشهای زیادی از آن استقلال یافت. کشتار ارمنیان [۱۳۱۱-۱۳۱۳ قمری] در زمان او صورت گرفت. بر اثر انقلاب برکنار شد.


عبدالحی /abdolhay/

معنی: ۱- بنده‌ی حی، که حی نامی است از نام‌های خدای تعالی (هوالحی الذی لایموت)، بنده‌ی خدای زنده؛ ۲- در عرفان به معنی آن که مظهر و مجلای حیات سرمدیه حق و زنده به حیات ابدی حق باشد، که در حقیقت باقی به بقاءالله است و این مرتبه‌ی بقاء بعد از فناست.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۸


عبدالرافع /abdorrāfee/

معنی: بنده‌ی خدای برپا دارنده و بلند کننده. رافع از نام‌ها و صفات خداوند است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۴


عبدالرحمان /abdolrahmān/

معنی: بنده‌ی خدای بخشاینده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۸۷۶
پیشینه تاریخی: ۱) عبدالرحمان ابن عوف: [سال ۴۴ پیش از هجرت -۳۱ هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص) و از نخستین مسلمانان؛ ۲) عبدالرحمان شیرازی: [زنده در ۵۶۶ هجری] پزشک مقیم حلب، مؤلف کتابهایی به عربی در باب تعبیر خواب و اسرار نکاح؛ ۳) عبدالرحمان صوفی: [۲۹۱-۳۷۶ قمری] اخترشناس ایرانی، از مردم ری، مؤلف کتاب صُورالکواکب و رساله‌ی اسطرلاب (هر دو ترجمه) به عربی؛ ۴) عبدالرحمان غافقی: [قرن۲ هجری] حاکم مسلمان آندلس [۱۱۱-۱۱۴ قمری]، که در نبرد پواتیه (بلاط الشهدا) از شارل مازنل، شاه فرانکها شکست خورد و به قتل رسید؛ ۵) نام پنج تن از فرمانروایان اموی آندلس.


عبدالرحیم /abdolrahim/

معنی: بنده‌ی خدای مهربان
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۹۵۵
پیشینه تاریخی: نام چند تن از شخصیت های ادبی و سیاسی در تاریخ.


عبدالرزاق /abdolrazzāq/

معنی: بنده‌ی خدای روزی دهنده
فراوانی در ثبت احوال: ۸۲۰۵
پیشینه تاریخی: ۱) عبدالرزاق باشتینی: نخستین امیر سربداران [۷۳۷-۷۳۸ قمری] از مردم باشتین، که به دست برادرش مسعود سربداری کشته شد؛ ۲) عبدالرزاق دنبلی: متخلّص به مفتون [۱۱۷۶-۱۲۴۲ قمری] شاعر، ادیب و مورخ ایرانی از مردم خوی، مؤلف مآثر سلطانی، در تاریخ قاجار و اثرهای متعدد دیگر؛ ۳) عبدالرزاق سمرقندی: [۸۱۶-۸۸۲ قمری] مورخ ایرانی، مؤلف تاریخ فارسی مطلع السعدین، در تاریخ تیموریان؛ ۴) عبدالرزاق کاشانی: [قرن ۸ هجری] عارف ایرانی و مؤلف کتابهایی در تصوف. از آثار اوست: اصطلاحات صوفیه، شرح فصوص الحکم، شرح منازل‌السایرین و لطایف الاعلام.


عبدالرشید /abdolraŝid/

معنی: بنده‌ی خدای هادی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۴۴
پیشینه تاریخی: عبدالرشید غزنوی: شاه سلسله‌ی غزنوی [۴۴۱-۴۴۴ قمری] پسر سلطان محمود. او پس از وفات برادر زاده اش مودود (پسر مسعود غزنوی) از زندان نجات یافت و به سلطنت نشست. پس از دو سال و نیم به دست یکی از سردارانش کشته شد.


عبدالرضا /abdorrezā/

معنی: ۱- بنده‌ی رضا؛ ۲- مجاز از دوستدار و ارادتمندِ امام رضا(ع)؛ [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام رضا(ع) انتخاب می‌شود].
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۹۱۴


عبدالزهرا /abdozahrā/

معنی: بنده زهرا


عبدالسادات /abdosādāt/

معنی: بنده سادات


عبدالسلام /abdossalām/

معنی: ۱- بنده‌ی خدای مبرا از نقص و فنا. [سلام از نام‌های خداوند]
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۷۵
پیشینه تاریخی: [۱۹۲۶-۱۹۹۶ میلادی] فیزیکدان پاکستانی، بنیانگذار و رئیس مرکز بین المللی فیزیک نظری در تریست [۱۹۶۴ میلادی]. برنده‌ی بخشی از جایزه نوبل فیزیک سال ۱۹۷۹، به خاطر ارائه نظریه ای درباره‌ی نیروی هسته ای ضعیف و بر همکنش الکترومغناطیسی میان ذره های بنیادی.


عبدالسمیع /abdolsamie/

معنی: بنده‌ی خدای شنوا. (سمیع از نام های خداوند).
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۴


عبدالصاحب /abdolsāheb/

معنی: بنده‌ی صاحب، بنده ی دارنده و مالک
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۰۸
پیشینه تاریخی: ۱) عبدالصاحب دُجیلی (= ابن عمران) [۱۳۳۱-۱۳۶۲ قمری] ادیب و مورخ عراقی، اهل نجف. از آثار او: اَعلام العرب فی العلوم والفنون، شُعراء العُصُور، شُعراالعراق، الشُّعُربیَّة و شُعرائها، که همه چاپ شده است؛ ۲) عبدالصاحب نجفی [۱۳۰۰-۱۳۵۳ قمری] فقیه امامی، اهل نجف، از آثار او: الجوهرة فی شرح التَّبصرة، شرح المَبسوط، کَنزالفرائد، نهایة الدّرایة، در اصول.


عبدالصمد /abdolsamad/

معنی: بنده‌ی خدای بی نیاز
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۵۵۵
پیشینه تاریخی: ۱) عبدالصمد بن ابراهیم، ابواحمد فارسی حُصری [۷۶۲-۷۶۵ میلادی] محدث. مُقری، معروف به قاریُ الحدیث اهل تبریز. وی در مکه دانش آموخت و در بغداد سکونت گزید و در همین شهر درگذشت. آثار او: اسباب العجائب، مختصر حِرز الاَمانی، ازشاطبی، الاکسیر فی التَّفسیر، اربعون حدیثاً، مختصر تفسیر الرّسعَنی؛ ۲) عبدالصمد شیرازی [۹۲-۱۰۰۰] ملقب به شیرین قلم، نقاش ایرانی و از پدید آورندگان مکتب هندو ایرانی،پس از یادگیری نقاشی در شیراز به جمع هنرمندان تبریز ملحق شد و رابطه ی نزدیکی با میر سیدعلی برقرار کرد و به درخواست همایون شاه با جمعی از هنرمندان به هند مهاجرت کرد. در آنجا با همکاری میر سیدعلی و هنرمندان هندی کارگاه هنری همایون شاه را در دهلی دایر کرد و شاگردانی را تربیت کرد. در تصویرگری کتاب بزرگ حمزه نامه که شامل ۱۴۰۰ تصویر روی پارچه است شرکت داشت، از آثار اوست: مرد عمامه به سر سوار بر اسب، مجنون در میان وحوش، و دستگیری ابوالمعالی؛ ۳) عبدالصمد بن عبدالله علوی، شمس الدین [زنده ۹۷۶ قمری] متکلم از آثار او: الجوهرةالخالصة عن الشّوائب فِی العقائدُ المتقدّمة علی جمیع المذاهب؛ ۴) عبدالصمد بن فقیه [زنده ۱۱۷۵] ادیب و صوفی مؤلف کتاب اَنیس المُتَّقین در تصوف؛ ۵) عبدالصمد قُرطُبی [۴۳۳-۴۹۵ قمری] محدث و فقیه و قاضی مالک اندلسی از آثار او: مختصر فی الشروط والاحکام؛ ۶) عبدالصمد مصری [۱۰۲۸ قمری] محدث، مؤلف الجواهرالسَّنِیَّة فی النسیة و الکرامات الاحمدیّة؛ ۷) عبدالصمد همدانی [۱۲۱۶ میلادی] فقیه امامی، عابد و زاهد. مجاور کربلای معلّی و مقتول در همان شهر در سال ۱۲۱۶ از آثار او: تجرالمعارف، به فارسی در لغت.


عبدالطاهر /abdotāher/

معنی: بنده خدای پاک


عبدالعباس /abdolabbās/

معنی: بنده عباس


عبدالعزیز /abdolaziz/

معنی: بنده‌ی خدای گرامی؛ [عزیز از صفات و نام‌های خداوند تعالی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۶۷۴
پیشینه تاریخی: ۱) سلطان عثمانی: [۱۲۷۷-۱۲۸۲ قمری]، که در زمان او شورش و استقلال خواهی در بسیاری از سرزمینهای تابع گسترش یافت. سرانجام صدر اعظم مدحت پاشا، او را وادار به استعفا کرد؛ ۲) عبدالعزیز: سلطان مراکش [۱۳۱۱-۱۳۲۵ قمری] که بر اثر شورش مردم ناچار به استعفا شد؛ ۳) عبدالعزیز ابن محمّد (= ابن مسعود): بنیانگذار دولت عربستان سعودی [۱۳۴۰ هجری] و نخستین شاه آن [۱۳۵۲-۱۳۷۳ قمری]؛ ۴) عبدالعزیز ابن منصور مشهور و متخلّص به عسجدی: [زنده در ۴۳۲ هجری]، شاعر ایرانی دربار سلطان محمود غزنوی و فرزندانش.


عبدالعظیم /abdolazim/

معنی: بنده‌ی خدای بزرگ
فراوانی در ثبت احوال: ۹۸۰۵
پیشینه تاریخی: عبدالله ابن علی ابن حسین ابن زید ابن حسن ابن علی ابن ابی‌طالب از بزرگان آل علی معاصر امام محمّد تقی(ع) [قرن ۲ هجری] معروف به حضرت عبدالعظیم یا شاه عبدالعظیم.


عبدالعلی /abdolali/

معنی: ۱- بنده‌ی علی؛ ۲- مجاز از دوستدار و ارادتمندِ امام علی(ع). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام علی(ع) انتخاب می‌شود].
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۲۸۰


عبدالعلیم /abdolalim/

معنی: بنده‌ی خدای دانا و آگاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۷


عبدالغفار /abdolqffār/

معنی: بنده‌ی خدای بسیار آمرزنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۳۶


عبدالغفور /abdolqafar/

معنی: بنده‌ی خدای آمرزنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۳۷


عبدالفتاح /abdolfttāh/

معنی: بنده‌ی خدای گشاینده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۴


عبدالقادر /abdolqāder/

معنی: بنده‌ی خدای توانا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸۴۷
پیشینه تاریخی: ۱) عبدالقادر جزایری: [۱۲۲۳-۱۳۰۵ قمری] میهن پرست و رهبر الجزایری، که از سال ۱۲۴۸ تا ۱۲۶۴ با اشغالگران فرانسوی جنگید ولی سرانجام شکست خورد و تسلیم شد. او را به فرانسه بردند؛ ۲) عبدالقادر گیلانی: [۴۷۰-۵۶۱ قمری] صوفی و زاهد ایرانی، بنیانگذار سلسله‌ی درویشان قادری معروف به قادریه؛ ۳) عبدالقادر مراغی [قرن ۸ و۹ هجری] موسیقیدان ایرانی، از مردم مراغه، که در خدمت سلطان حسین جلایری، امیر تیمور، شاهرخ و مراد، سلطان عثمانی بود. کتابهای متعددی در موسیقی نوشت از جمله: مقاصد الالحان، کنزالالحان، شرح ادوار و جامع الالحان.


عبدالقاسم /abdolqāsem/

معنی: بنده خدای قسمت کننده روزی


عبدالقاهر /abdolqāher/

معنی: بنده‌ی خدای چیره شونده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عبدالکاظم /abdolkāzem/

معنی: بنده خداوند فرو برنده خشم


عبدالکریم /abdolkarim/

معنی: ۱- بنده‌ی خدای بزرگوار
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۵۴۰
پیشینه تاریخی: عبدالکریم ریفی: [۱۸۸۲-۱۹۶۲ میلادی] میهن پرست و رهبر مراکشی، که با سلطه‌ی خارجیان بر مراکش مبارزه کرد [۱۹۱۴-۱۹۲۶ میلادی]. سرانجام بوسیله نیروهای متحد فرانسه و اسپانیا شکست خورد و تبعید شد.


عبداللطیف /abdollatif/

معنی: بنده‌ی خدای نیکویی کننده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۸۸
پیشینه تاریخی: عبداللطیف: شاه [۸۵۳-۸۵۴ قمری] سلسله‌ی تیموریان، که پدرش الغ بیگ را کشت و جانشین او شد، ولی به زودی خود کشته شد.


عبدالله /abdollāh/

معنی: ۱- بنده‌ی خدا؛ ۲- در تصوف به معنی انسان کامل است
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۱۲۰۵
پیشینه تاریخی: ۱) عبدالله ابن عبدالمطلب: [حدود ۵۵۴-۵۷۹ میلادی] پدر حضرت محمّد(ص) پیامبر اسلام، که اندکی پیش از تولد وی بر اثر بیماری در مدینه وفات یافت؛ ۲) عبدالله ابن جحش: [قرن اول هجری] صحابی و پسر عمه‌ی پیامبر اسلام(ص) و از مهاجران به حبشه، در جنگ احد کشته شد؛ ۳) عبدالله ابن عمر: [۱۰ پیش از هجرت – ۷۳ قمری] صحابی پیامبر اسلام(ص) و پسر عمر خلیفه. که در همه‌ی جنگهای پیامبر و بسیاری فتوحات اسلام شرکت داشت؛ ۴) عبدالله ابن طاهر: سومین امیر [۲۱۳-۲۳۰ قمری] سلسله‌ی طارهیان در خراسان، از حامیان ادبیات و هنر؛ ۵) عبدالله تیموری: شاه [۸۵۴-۸۵۵ قمری] سلسله‌ی تیموری که پس از کشته شدن عبداللطیف در ماوراءالنهر بر تخت نشست و در جنگ با ابوسعید گورکانی کشته شد؛ ۶) عبدالله ازبک: امیر [۹۹۱-۱۰۰۶ قمری] سلسله‌ی شیبانیان در ماوراءالنهر و ترکستان که بر بخارا، بلخ، سمرقند، تاشکند، فرغانه، بدخشان، خوارزم و خراسان دست یافت و دولت نیرومندی تأسیس کرد.


عبدالماجد /abdolmājed/

معنی: بنده‌ی خدای بزرگوار، بنده ی خدای دارای مجد و بزرگی.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۲۸


عبدالمتین /abdolmatin/

معنی: بنده‌ی خدای خردمند و با وقار، بنده ی خدای دارای متانت. متین از نام های خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸۲


عبدالمجید /abdolmajid/

معنی: بنده‌ی خدای دارای قدر و مرتبه‌ی عالی و گرامی. [مجید از نام‌ها و صفات خداوند]
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۸۵۹
پیشینه تاریخی: ۱) نام دو تن از شاهان عثمانی. عبدالمجید اول: شاه [۱۲۵۵-۱۲۷۷ قمری] که در زمان او فرمان خط شریف گلخانه برای تأمین آزادیهای مدنی اتباع عثمانی صادر شد [۱۲۵۵ هجری]؛ عبدالمجید دوم: آخرین شاه عثمانی [۱۹۲۲-۱۹۲۴ میلادی]، که تنها عنوان خلافت داشت و با اعلام جمهوری و لغو خلافت به پاریس رفت و در آنجا درگذشت؛ ۲) عبدالمجید طالقانی: (درویش عبدالمجید) [قرن۱۲ هجری] خوشنویس ایرانی، مقیم اصفهان، از استادان خط شکسته‌ی نستعلیق.


عبدالمحسن /abdolmohsen/

معنی: بنده خدای نیکوکار


عبدالمحمد /abdolmohammad/

معنی: ۱- بنده‌ی محمّد؛ ۲- مجاز از دوستدار و ارادتمندِ حضرت محمّد(ص). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با پیامبر اسلام(ص) انتخاب می‌شود].
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸۶۶


عبدالمطلب /abdolmotalleb/

معنی: نده‌ی مُطَلِب
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۱۱
پیشینه تاریخی: عبدالمطلِّب بن هاشم، ابوحارث [حدود ۱۲۷-۴۵ قبل از هجرت] نیای پیامبر اسلام(ص) و رئیس قریش در جاهلیت، متولد مدینه، پرورده در مکّه. صاحب مناصب سِقایَه و رفادَه. وی نزدیک به ۶۰ سال رئیس و فرمانروای مکّه بود و آن شهر را از غارت حبشیان محفوظ داشت. گفته اند نام او شَیبَه و لقب او عبدالمطلّب بوده است و او نخستین کسی از عرب بود که خضاب سیاه را معمول کرد. سن او را هنگام وفات ۸۰ سال و بیشتر نیز گفته اند.


عبدالمعز /abdolmo’ez(z)/

معنی: بنده‌ی خدای گرامی دارنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۷


عبدالمعید /abdolmoeid/

معنی: بنده خدای بازگشت دهنده، بنده خدای بازگرداننده
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۷


عبدالمعین /abdolmoein/

معنی: بنده‌ی یاریگر و کمک کننده، بندهی یاور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عبدالملک /abdolmalek/

معنی: بنده‌ی مَلِک (پادشاه). [مَلِک از نام‌های خداوند]
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۳۶
پیشینه تاریخی: ۱) نام دو تن از امیران سامانی. عبدالملک اول: ششمین امیر سامانی [۳۴۳-۳۵۰ قمری]، پسر نوح اول؛ عبدالملک دوم: آخرین امیر سامانی [۳۹۹ هجری]، پسر نوح دوم، که سلطان محمود خراسان را از او گرفت و سردارانش به او خیانت کردند و او را به ایلک خان تسلیم کردند؛ ۲) عبدالملک ابن علی: نخستین فرمانروا [۵۳۷-۵۵۸ قمری] و بنیانگذار سلسله‌ی موحدون، که سلسله‌ی مرابطون را برانداخت و تونس و مراکش را فتح کرد؛ ۳) عبدالملک ابن مروان: خلیفه‌ی اموی [۶۵-۸۶ قمری] که شورش عبدالله ابن زبیر را به دست حجاج ابن یوسف فرو نشاند و به حجاج اختیارات وسیعی داد. در زمان او دفترهای دولتی از پهلوی به عربی برگردانده شد و نخستین سکه‌ی طلای اسلامی ضرب شد؛ ۴) عبدالملک نیشابوری: (= امام الحرمین) [۴۲۰-۴۷۹ قمری] فقیه شافعی و نخستین مدرس مدرسه‌ی نظامیه‌ی نیشابور.


عبدالمنان /abdolmanān/

معنی: بنده‌ی خدای نیکی کننده و نعمت دهنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۳۶


عبدالمهدی /abdolmahdi/

معنی: ۱- بنده‌ی هدایت شده؛ ۲- بنده ی مهدی؛ ۳-مجاز از دوستدار و ارادتمند امام زمان(ع). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام مهدی (ع) انتخاب می‌شود].
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۲۳


عبدالمومن /abdolmomen/

معنی: بنده مومن و با ایمان


عبدالنور /abdolnur/

معنی: بنده‌ی نور. (نور از نام های خداوند).
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۲


عبدالهادی /abdolhādi/

معنی: بنده‌ی خدای هدایت کننده، بنده ی خدای راهنما
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) حاج ملاهادی بن مهدی، حکیم سبزواری [۱۲۱۲-۱۲۸۹ قمری] از مشاهیر فلاسفه و حکما و متألهین اسلامی اواخر قرن سیزدهم، اهل سبزوار، دانش آموخته ی مشهد و اصفهان معروف به حاجی ملا و حاجی سبزواری و در شعر متخلص به اسرار. وی با سادگی و زهد تمام می زیست و به ملوک و اُمرا اعتنایی نداشت و هنگامی که ناصرالدین شاه در سبزوار به خانه ی او رفت او را بر همان حصیری که خود و دیگران می نشستند نشانید. حالات و کرامات بسیار به او نسبت داده اند. از آثار اوست: اسرارالحکم، اسرارالعبادة، الجَبر والاختیار، شرح الاسماء الحسنی، غُرَر الفوائد، الّلاَلی المنتظمة، النّبِراس؛ ۲) عبدالهادی بن عبدالله عبدالهادی سِجِلماسی [۱۲۷۲ میلادی] محدث مراکشی، ساکن شهر فارس، از آثار اوست: شرح تَیسیر الوصول الی جامع الأصول، از ابن دَیبع شیبانی؛ ۳) عبدالهادی بن عبدالله بن علی ابومحمد [۱۰۵۶ میلادی] ادیب و محدث فاضل مراکشی، دانش آموخته ی فاس، متوفی در مکه یا مدینه از آثار اوست: منظومة لامیّة فی مُصطَلَح الحدیث، فلک السعادة فی فصل الجهاد و الشهادة؛ ۴) عبدالهادی شَلیلَه [۱۲۷۷-۱۳۳۱ قمری] فقیه اصولی امامی و محدث رجالی، از آل شلیله. متولد در نجف، متوفی در همدان، مدفون در نجف، بیست کتاب دارد از جمله: منتقی الشیعة فی احکام الشّریعة، منتهی المیزان، غایة المأمول فی الفقه والاصول؛ ۵) عبدالهادی بن اسماعیل شیرازی [۱۳۰۵-۱۳۸۲ قمری] فقیه امامی، ادیب و شاعر، اهل نجف، از آثار اوست: وَسیلة النجاة، توضیح المسائل، حاشیة عُروة الوثقی؛ ۶) عبدالهادی بن ابراهیم، جمال الدین الوزیر صَنعانی [۸۲۲ میلادی] ادیب و مورخ زیدی یمنی. از آثار اوست: طراز العَلَمین فی فضائل الحَرَمین المحترمَین، کفایة القانع فی معرفة الصّانع، هدایة الرّاغِبین الی مذهب اهل البَیت الطاهرین.


عبدالواحد /abdolvāhed/

معنی: بنده‌ی خدای یکتا و یگانه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۹۰
پیشینه تاریخی: نام بسیاری از اشخاص (سیاسی، علمی، ادبی و دینی) در تاریخ.


عبدالواسع /abdolvāsee/

معنی: بنده‌ی خدای گشاینده و عطاکننده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۱
پیشینه تاریخی: شاعر ایرانی [قرن ۶ هجری] که در خدمت سنجر سلجوقی و بهرامشاه غزنوی بود.


عبدالوحید /abdolvahid/

معنی: بنده یگانه و بی همتا


عبدالوهاب /abdolvahhāb/

معنی: بنده‌ی خدای بسیار بخشنده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹۳۸
پیشینه تاریخی: ۱) عبدالوهاب البیاتی [۱۹۲۶-۱۹۹۹ میلادی] شاعر، ادیب و نویسنده ی عراقی و مشهورترین شاعر معاصر عرب، از پیشگامان شعر امروز به شمار می رود. در رشته ی زبان و ادبیات عرب تحصیل کرد سپس به نویسندگی و تدریس پرداخت ولی به خاطر فعالیتهای سیاسی از کار اخراج و بازداشت شد. از آن پس تمام عمرش در سفر به کشورهای مختلف گذشت. مدتی در دانشگاه مسکو به تدریس در انستیتوی ملل آسیا و پژوهش پرداخت. شاعر و مبارزی آزاده بود که علاوه بر تبعید و آوارگی دائم، دو بار از او سلب تابعیت شد. ابتدا سبک واقع گرایان سوسیالیستی داشت سپس مشرب اومانیسم و عرفان را برگزید. اشعار او به زبان های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، روسی و اسپانیایی ترجمه شده است. شاید شعر هیچ شاعر معاصر عربی به اندازه ی او مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفته است. از آثار اوست: فرشتگان و شیطان ها، ابریق های شکسته، افتخار کودکان و زیتون راست، و ماه شیراز؛ ۲) عبدالوهاب شعرانی[۸۹۸-۹۷۳ قمری] صوفی، فقیه و محدث. در طریقت پیرو شاذلیه (فرقه ای از صوفیه، منسوب به تاج الدین شاذلی) بود و خودش طریقت شعراویه را به وجود آورد. از آثار اوست: الیواقیت والجواهر والمیزان الشعرانیه؛ ۳) عبدالوهاب قزوینی [قرن ۱۳ و۱۴ قمری] عالم ایرانی، در مدرسه ی دوست علی خان معیرالممالک تهران تحصیلات دینی و ادبی اش را به پایان برد. پس از تأسیس دارالتألیف در حدود سال ۱۲۹۴ قمری تحت نظارت اعتضادالسلطنه جزء مؤلفان چهارگانه ی نامه ی دانشوران درآمد. پدر علامه محمد قزوینی است.


عبدی /abdi/

معنی: منسوب به عبد


عبرت /ebrat/

معنی: پند گرفتن، سنجیدن


عبود /abud/

معنی: بسیار بندگی کننده


عبید /abid/

معنی: بنده‌، فرمانبردار، مطیع.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۵۲


عبید /obeyd/

معنی: بنده، فرمانبردار، مطیع


عبیدالله /obeydollāh/

معنی: بنده‌ی کوچک خدا، بنده‌ی خدا
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۲۵
پیشینه تاریخی: ۱) عبیدالله ابن فاطمی: ملقب به مهدی، نخستین خلیفه [۲۹۷-۳۲۲ قمری] و بنیانگذار دولت فاطمی در مغرب آفریقا؛ ۲) عبیدالله ازبک: فرمانروای ازبک [۹۳۰-۹۴۴ قمری]، که در زمان شاه تهماسب شش بار به خراسان تاخت و خرابی زیادی به بار آورد، ولی کاری از پیش نبرد؛ ۳) عبیدالله مهدی: [۲۵۹-۳۲۲ قمری] جدّ خلفای فاطمی و اولین خلیفه‌ی فاطمی مصر [۲۹۷-۳۲۲ قمری]، مؤسس دولت علویان در مغرب. او خود را از نسل اسماعیل پسر امام جعفر صادق(ع) می‌دانست.


عثمان /osmān/

معنی: جوجه هوبره، بچه مار، بچه اژدها
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۳۶۶
پیشینه تاریخی: ۱) عثمان ابن عفان [قرن اول هجری] سومین خلیفه‌ی مسلمانان [۲۳-۳۵ قمری]، صحابی و داماد پیامبر اسلام(ص). در زمان او قرآن گردآوری شد. سرانجام در جریان یک شورش کشته شد. ۲) عثمان نام سه تن از شاهان عثمانی. عثمان اول: بنیانگذار و نخستین شاه [۶۹۹-۷۲۶ قمری] از سلسله‌ی شاهان عثمانی؛ عثمان دوم: [۱۰۲۷-۱۰۳۱ قمری] که با برکنار کردن عمویش سلطنت را تصاحب کرد. در صدد برانداختن چهریها برآمد، ولی آنان پیشدستی کردند و او را از میان بردند؛ عثمان سوم: [۱۱۶۸-۱۱۷۱ قمری] شاه از سلسله‌ی شاهان عثمانی. ۳) عثمان ابن سعید عمری [زنده در سال۲۶۰ هجری] نخستین نایب از نایبهای چهارگانه‌ی امام دوازدهم شیعیان.


عدنان /adnān/

معنی: نام یکی از اجداد پیامبر اسلام (ص) است که به فصاحت شهرت داشته.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۸۴۵


عدی /oday/

معنی: جاهای بلند، جاهای مرتفع.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۰


عدیل /adil/

معنی: همتا، مثل و مانند، نظیر


عرش /arš/

معنی: ۱- در ادیان نامی که در روایات دینیِ آسمانی ورای همه‌ی آسمانها، جسم محیط به همه‌ی عالم، فلکالافلاک، تختی از یاقوت سرخ یا مانند آنها دانسته شده است؛ آسمان؛ ۲- تخت، کرسی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عرفات /arafāt/

معنی: عرفه، دشتی در حدود ۲۱ کیلومتری شرق مکه، در جنوب کوهی به همین نام، که حاجیان از ظهر تا غروب روز ۹ ذیحجه را در آن می‌گرانند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۲


عرفان /erfān/

معنی: در تصوف به مکتبی گفته می‌شود که وصول به حقیقت معرفت خداوند را از طریق ریاضت و تهذیب نفس و تأمل جستجو میکند؛ یکی از مراحل سلوک، معرفت؛ شناخت بر مبنای اصول مکتب تصوف
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۰۹۲۴
پیشینه تاریخی: شناخت، آشنایی


عروج /oruj/

معنی: بالا رفتن، پیشرفت کردن، ترقی


عروه /orve/

معنی: دستاویز، مستمشک، آنچه به آن اعتماد دارند


عزالدین /ez(z)oddin/

معنی: موجب کرامندی کیش و آیین، سبب عزت و ارجمندی دین
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۷
پیشینه تاریخی: ۱) دومین سلطان مصر [۶۴۸-۶۵۵ قمری] از سلسله‌ی ممالیک بحری، همسر شجرةالدّر، که توسط غلامان همسرش کشته شد؛ ۲) عزالدین حسین لر: نام دو تن از اتابکان لر کوچک. عزالدین حسین اول: اتابک [۶۷۷-۶۲۹ قمری]؛ عزالدین حسین دوم: اتابک [۷۱۶-۷۳۰ قمری]؛ ۳) عزالدین محمّد لر (= محمّدلر): نام دو تن از اتابکان لر کوچک؛ عزالدین محمّد اول: اتابک [۶۹۵-۷۱۶ قمری]،که از سوی غازان خان حکومت یافت و پس از مرگ او مدتی همسرش دولت خاتون جانشین وی شد؛ عزالدین محمّد دوم: اتابک [۷۵۰-۷۹۵ قمری] که پس از حمله‌ی تیمور به بروجرد متواری شد، تا در سال ۸۰۶ هجری سرش را نزد تیمور بردند؛ ۴) عزالدین مسعود: نام دو تن از اتابکان موصل و از امرای آل زنگی؛ عزالدین مسعود اول: اتابک موصل [۵۷۷-۵۸۹ قمری]، پسر قطب‌الدین مودود. صلاح‌الدین ایوبی دو بار به قلمرو او لشکر کشید و بخشی از قلمرو موصل را گرفت؛ عزالدین مسعود دوم: معروف به ملک قاهر، اتابک موصل [۶۰۷-۶۱۵ قمری]، پسر نورالدین ارسلانشاه دوم.


عزت الله /ezzatollāh/

معنی: عزت خدا، ارجمندی خداوندی.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۶۲۳


عزیز /aziz/

معنی: ۱- آن که او را بسیار دوست بدارند یا برای او ارزش و احترام زیادی قائل باشند، گرامی، محبوب، دارای رفاه، عزت و احترام در مقابلِ ذلیل؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند؛ ۳- دارای عظمت و احترام؛ ۴- در تصوف به معنی مرشد، پیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۴۲۱


عزیزالله /azizollāh/

معنی: گرامی و محبوب در نزد خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۱۹۱


عسکر /askar/

معنی: عسکر: در لغت به معنای لشکر، حصار و پناهنگاه آمده است « عسکر» در عرف عرفان و اخلاق اسلامی به کسی گفته میشود که در پناه و حوزه الهی باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵۲۴
پیشینه تاریخی: عسکر یکی از القاب امام حسن بن علی الزکی العسکری (ع) امام یازدهم شیعیان است. امام حسن بن عسکری (ع) به این صفت متعین بوده اند و همه خوبیها و فضائل اخلاقی در زندگی او موج می زد و « زکی » از القاب آن بزرگوار به معنی ظهور پاکی ها و خوبی ها آمده است


عشقعلی /ešqali/

معنی: عشق و محبت علی


عشیر /ašir/

معنی: ۱- خویش نزدیک؛ ۲- معاشِر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عشیق /ašiq/

معنی: عاشق، محبوب، دوست


عصار /asār/

معنی: روغنگر


عصام /esām/

معنی: ۱- بند، ریسمان، طناب؛ ۲- مجاز از حفظ، نگه داری؛ ۳- مجاز از شرافت و شخصیت اکتسابی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۰


عصام الدین /esāmoddin/

معنی: بندِ دین، موجب شرافت دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۵
پیشینه تاریخی: لقب برخی از اشخاص در تاریخ.


عصمت الدین /esmatoddin/

معنی: پاکدامن در دین


عضد /azod/

معنی: بازو، یار و یاور


عضدالملک /azodolmolk/

معنی: یار و یاور سلطتنت یا مملکت، نام یکی از رجال اواخر دوره قاجاریه


عطا /atā/

معنی: بخشیدن چیزی به کسی، بخشش، دهش، انعام؛ هدیه یا هر چیزی که به کسی بخشیده می‌شود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۶۳۸
پیشینه تاریخی: عطا ابن یعقوب: (= عطایی رازی) [قرن ۵ هجری] شاعر ایرانی دربار غزنوی، سراینده‌ی دو منظومه‌ی حماسی برزونامه و بیژن نامه.


عطا حسین /atā-hoseyn/

معنی: مرکب از نام‌های عطا و حسین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عطا محمد /atā-mohammad/

معنی: مرکب از نام‌های عطا و محمّد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۱۹


عطاءالله /atā’ollāh/

معنی: ۱- بخشش و هدیه‌ی خدا؛ ۲- در اصطلاح عبارت است از چیزی است که از ناحیه حق بر بندگان فائض شود.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶۷۳


عطارد /atārod/

معنی: نام نزدیکترین سیاره به خورشید در منظومه شمسی که نماد نویسندگی و سخن سرایی است


عظیم /azim/

معنی: ۱- بزرگ، کلان؛ ۲- بسیار، فراوان؛ ۳- با اهمیت، مهم؛ ۴- از صفات و نام‌های خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۳۳۵


عفیف /afif/

معنی: دارای عفت؛ پای‌بند به اصول اخلاقی، پارسا و پرهیزکار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عفیف الدین /afifoddin/

معنی: پارسا و پرهیزکار در دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عقاب /oqāb/

معنی: پرنده بزرگ شکاری


عقیل /aqil/

معنی: خردمند و بزرگوار، عاقل و گرامی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۵۴۸
پیشینه تاریخی: [قرن اول هجری] فرزند ابوطالب و فاطمه‌ی بنت اسد و برادر امیرالمؤمنین علی(ع).


علا /alā/

معنی: بلندی مقام و مرتبه، بزرگی، رفعت.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۳


علاءالدوله /alāodole/

معنی: بزرگوار در دولت


علاءالدین /alā’oddin/

معنی: موجب بلندی آیین و کیش
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۹۲
پیشینه تاریخی: ۱) قهرمان یکی از افسانه‌های هزار و یک شب، پسر فقیری که به چراغ جادو دست می‌یابد و به کمک غول چراغ به آرزوهایش می‌رسد؛ ۲) علاءالدین بهمن شاه: لقب حسن گانگو، شاه هند [۷۴۸-۷۵۹ قمری] و بنیانگذار سلسله‌ی بهمنی دکن در هند که پایتختش گلبرگه بود؛ ۳) علاءالدین تبریزی [قرن۱۱ هجری] خوشنویس تبریزی، معروف به علابیگ؛ ۴) علاءالدین تکش: شاه [۵۶۸-۵۹۶ قمری] سلسله‌ی خوارزمشاه در خوارزم و خراسان. آخرین شاه سلجوقی عراق را کشت و اصفهان را نیز تصرف کرد؛ ۵) علاءالدین جهانسوز: مشهور به علاءالدین حسین غوری، شاه [۵۴۴-۵۵۶ قمری] سلسله‌ی آل شَنسَب در شمال افغانستان، که غزنین را گرفت و آتش زد [۵۴۵ هجری]. در جنگ با سنجر اسیر شد و مدتی زندانی او بود؛ ۶) علاءالدین خلجی: شاه دهلی [۶۹۵-۷۱۵ قمری]، که پس از کشتن عمویش فیروزشاه بر تخت نشست. از پیشروی مغول در هند جلوگیری کرد و در دکن و راجستان پیروزی‌هایی به دست آورد؛ ۷) علاءالدین علی ابن مخلص: [۶۷۰-۷۳۲ قمری] متخلص به عاشق پاشا، شاعر ترک، سراینده‌ی یکی از منظومه‌های ترکی موجود به نام غریب نامه یا معرف نامه، در تصوف؛ ۸) علاءالدین محمّد خوارزمشاه: شاه سلسله‌ی خوارزمشاهیان [۵۹۶-۶۱۷ قمری] پسر علاءالدین تکش، که در زمان او چنگیز خان به ایران لشکر کشید و او به جزیره‌ی آبسکون گریخت.


علم الهدی /alamolhodā/

معنی: درفش هدایت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: لقب سید مرتضی، علی ابن حسین [۳۵۵-۴۳۶ قمری] از پیشوایان شیعه در زمان خود، نویسنده، شاعر و فقیه عرب، مؤلف کتاب اَمالی، انتصار و تنزیه الانبیا.


علوان /alvān/

معنی: بزرگان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۵۹
پیشینه تاریخی: ۱) نام پدر ضحاک که عجم ها به آن مرداس می گفتند. وی از پادشاهان عرب و برادر شداد ابن عماد بود؛ ۲) علوان ابن حسین، دارای کنیه ی ابوالیسیر از محدثین؛ ۳) علوان قیصر ابن یوسف جبران (کشیش) [متولد ۱۲۸۷ قمری] صاحب کتاب های تاریخ کتاب مقدس، خلاصة الصرف والنحو، فوائد المجانی لصفی الخطابة والمعانی، المثال لصحیح لکاهن المسیح، مرجز بحث المطلب؛ ۴) علوان یوسف لعازاری (کشیش). وی تا پیش از سال ۱۳۲۸ قمری زنده بود. از جمله آثار اوست: ارج الوطنیة فی حیاة الطوباویة جان دارک الباسلة الفرنسیة، که در سال ۱۹۱۰ میلادی در بیروت چاپ شده است. مرقاة المترجم الصفوف العالیة فی الغتین الفرنسیة والعربیة.


علی /ali/

معنی: علی: از نام های خداوند متعال است « وهو العلی العظیم» به معنای بلند قدر و شریف است و نیز به معنای شدید، محکم و ارجمند بکار رفته است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۱۲۷۴۰
پیشینه تاریخی: نام اولین امام شیعیان است و کنیه او ابوالحسن و ابوتراب و ملقب به مرتضی، حیدر کرار و امیرالمومنین می باشد. مولا علی (ع) پسر عمو و داماد پیامبر اکرم (ص) در دوران حکومت ۵ ساله خود الگوی کاملی از حکومت و مدیریت اسلامی را از خود به یادگار نهاد که در نهج البلاغه اثر گرانبهای آن بزرگواری جمع آوری شده است.


علی ابراهیم /ali-ebrāhim/

معنی: مرکب از نام‌های علی و ابراهیم
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۹
پیشینه تاریخی: علی ابراهیم [۱۱۲۶-۱۲۰۸ قمری] امین الدوله عزیزالملک خان بهادر نصیر جنگ علی ابراهیم خان، محقق هندی، نخست در شیخ پوره، سپس بعد از سفری به ایران در عظیم آباد سکونت داشت. از آثار اوست: تذکره ی صحف ابراهیم، خلاصة الکلام و گلزار ابراهیم.


علی احسان /ali-ehsān/

معنی: مرکب از نام‌های علی و احسان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۴۸


علی اصغر /ali-asqar/

معنی: علیِ اصغر به اضافه کسره، علیِ کوچک
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۲۹۷۳
پیشینه تاریخی: فرزند حسین ابن علی ابن ابی‌طالب، فرزند شیرخواره‌ی امام حسین(ع) که در واقعه‌ی کربلا شهید شد. [۶۱ هجری].


علی اکبر /ali-akbar/

معنی: علیِ اکبر به اضافه کسره، علی بزرگتر
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۵۱۹۰
پیشینه تاریخی: فرزند حسین ابن علی ابن ابی‌طالب، پسر جوان امام حسین(ع) که در واقعه‌ی کربلا [۶۱ هجری] در جنگ با سپاهیان یزید شهید شد.


علی امین /ali-amin/

معنی: مرکب از نام‌های علی و امین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی جواد /ali-javād/

معنی: مرکب از نام‌های علی و جواد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲


علی حسام /ali-hesām/

معنی: مرکب از نام‌های علی و حسام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲


علی حسن /ali-hasan/

معنی: مرکب از نام‌های علی و حسن.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۳۰۴


علی حسین /ali-hoseyn/

معنی: مرکب از نام‌های علی و حسین.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۲۷۱


علی سجاد /ali-sajjād/

معنی: مرکب از نام‌های علی و سجّاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی صالح /ali-sāleh/

معنی: مرکب از نام‌های علی و صالح.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹۴


علی صدرا /ali-sadrā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و صدرا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۴


علی طاها (علیطه) /ali-tāhā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و طاها (طه).
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۶


علی عادل /ali-ādel/

معنی: مرکب از نام‌های علی و عادل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی عرفان /ali-erfān/

معنی: مرکب از نام‌های علی و عرفان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی عطا /ali-atā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و عطا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۰


علی فؤاد /ali-fo’ād/

معنی: مرکب از نام‌های علی و فؤاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی محمد /ali-mohammad/

معنی: مرکب از نام‌های علی و محمّد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴۴۹۷


علی مرتضی /ali- mortezā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و مرتضی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۹


علی مهدی /ali-mahdi/

معنی: مرکب از نام‌های علی و مهدی.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۴


علی مهر /ali-mehr/

معنی: مرکب از نام‌های علی و مهر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی نقی /ali-naqi/

معنی: مرکب از نام‌های علی و نقی.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۸۸۳


علی هادی /ali-hādi/

معنی: مرکب از نام‌های علی و هادی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی واهب /ali-vāheb/

معنی: مرکب از نام‌های علی و واهِب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


علی یار /aliyār/

معنی: یار و مددکار علی


علیرضا /ali-rezā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۳۰۷۴


علیشیر /ališir/

معنی: علی + شیر


علیقلی /aliqoli/

معنی: بنده علی


علیم /alim/

معنی: ۱- دانا، آگاه، آن‌ که عملش محیط بر جمیع اشیاء باشد؛ ۲- یکی از نام‌های باری تعالی.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۹


علیمراد /alimorād/

معنی: علی + مراد


علیمردان /alimardān/

معنی: علی + مردان


عماد /emād/

معنی: ۱- ستون؛ ۲- مجاز از آن که بتوان بر او تکیه کرد، نگاه دارنده، تکیه گاه
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۹۶۴
پیشینه تاریخی: عماد خراسانی: [عمادالدین حسن برقعی] متخلص به عماد از بهترین غزل سرایان معاصر.


عماد حسین /emād-hoseyn/

معنی: مرکب از نام‌های عماد و حسین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴


عماد رضا /emād-rezā/

معنی: مرکب از نام‌های عماد و رضا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۸۶


عماد علی /emād-ali/

معنی: مرکب از نام‌های عماد و علی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عماد محمد /emād-mohammad/

معنی: مرکب از نام‌های عماد و محمد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عمادالدین /emādoddin/

معنی: تکیه گاه کیش و آیین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۲۲
پیشینه تاریخی: ۱) عمادالدین باکالیجار: شاه [۴۱۵-۴۴۰ قمری] دیلمی فارس، که کرمان و بغداد را هم تصرف کرد. با طغرل صلح کرد و دختر خود را به او داد؛ ۲) عمادالدین پهلوان: اتابک لر بزرگ [۶۲۶-۶۴۶ قمری]؛ ۳) عمادالدین دینار: (= ملک دینار) فرمانروای کرمان [۵۸۳-۵۹۱ قمری] از فرماندهان ترکان غز، که قدرت را از دست سلجوقیان کرمان بیرون آورد؛ ۴) عمادالدین زنگی: اتابک موصل، [۵۲۱-۵۴۱ قمری] و بنیانگذار سلسله‌ی اتابکان موصل، که شمال عراق و شام را متصرف شد. به دست غلامان خود کشته شد. فرمانروایان آل زنگی از اولاد و نوادگان او بودند؛ ۵) عمادالدین علی کرمانی: (= عماد فقیه) شاعر فارسی گوی ایرانی مقیم شیراز و از معاصران حافظ. مؤلف چندین مثنوی، از جمله: صفانامه، صحبت نامه، طریقت نامه، کتاب‌المعارف، محبت نامه؛ ۶) عمادالدین محمّد اصفهانی: (= عماد کاتب) [۵۱۹-۵۹۷ قمری] ادیب و نویسنده‌ی ایرانی، که در شام اقامت گزید. از آثار اوست: خریدةالقَصر، در شرح حال شاعران عربی زبان قرن ۶ هجری، نصرةالفِتره، در تاریخ سلجوقیان عراق و برق‌الشامی، در تاریخ شام، همه به عربی.


عمار /ammār/

معنی: مرد با ایمان، ثابت و استوار، صاحب حلم و وقار
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۰۷
پیشینه تاریخی: ۱) عمار یاسر: یکی از یاران پیامبر اسلام(ص)؛ ۲) عمار موصلی: [قرن ۵ هجری] چشم پزشک عراقی، مؤلف کتابی در عربی به نام المنتخب، در بیماریها، درمان و جراحی چشم، که مورد استفاده‌ی مؤلفان و پزشکان بعدی قرار گرفت.


عمر /omar/

معنی: آباد کننده، آباد، معدول کلمه عامر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۶۵۸
پیشینه تاریخی: ۱) عمر ابن خطاب: [قرن اول هجری] دومین خلیفه‌ی مسلمانان [۱۳-۲۳ قمری] و صحابی پیامبر اسلام(ص)، که در زمان او ایران، شام، فلسطین و مصر به تصرف مسلمانان درآمد؛ ۲) عمر ابن سهلان: [قرن ۶ هجری] دانشمند و فیلسوف ایرانی، مؤلف شرح رسالةالطیر ابن سینا (ترجمه)، رسالةالسنجریه، به فارسی و بصایر نصیریه، در منطق به عربی؛ ۳) عمرابن عبدالعزیز: هشتمین خلیفه‌ی اموی [۹۹-۱۰۱ قمری]، که به پرهیزکاری و پیروی از سنت شهرت داشت، به اصلاح امور مالی پرداخت و نسبت به شیعیان بردباری در پیش گرفت؛ ۴) عمر ابن فرحان: [قرن ۱ و۲ هجری] اخترشناس، معمار و مترجم ایرانی، از مردم طبرستان، ساکن بغداد، از طراحان شهر بغداد و مترجم کتابهای پهلوی به عربی.


عمران /emrān/

معنی: ۱) نام پدر حضرت موسی(ع) به روایت تورات؛ ۲) نام پدر حضرت مریم به روایت قرآن.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۵۸۴


عمید /amid/

معنی: عاشق و بی قرار، همچنین بزرگ قوم، سرور و تکیه گاه طایفه ۱- آن که منصب یا مقامی بزرگ دارد، رئیس، حاکم؛ ۲- عنوانی برای مقامات حکومتی در دوره‌ی سامانیان و بعد از آن.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۰


عمید مهدی /amid-mahdi/

معنی: مرکب از نام‌های عَمید و مهدی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عمیدالدین /amidoddin/

معنی: آن که در دین دارای مقام و منصب بزرگ است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


عنایت /enāyat/

معنی: ۱- توجه به کسی همراه با مهربانی، مهربانی، لطف؛ ۲- نیکی، احسان؛ ۳- کمک، یاری؛ ۴- در تصوف به معنی توجه خاص خداوند به سالک؛ ۵- در فلسفه‌ی قدیم به معنی علم خداوند به نظام خیر کلی یا مصالح امور بندگان.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۲۸


عنایت الله /enāyatollāh/

معنی: لطف و نیکی و احسان خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸۷۸


عوضعلی /avazali/

معنی: احسان و پاداش علی


عوید /oveyd/

معنی: فایده دهنده، سود بخش


عیار /ayār/

معنی: بسیار رفت و آمد کننده، حیله گر، جوانمرد


عیدان /idān/

معنی: چوبها


عیسی /isā/

معنی: به معنی نجات دهنده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲۴۴۴
پیشینه تاریخی: [حدود ۶ پیش از میلاد-۳۰ میلادی] عیسی(ع) فرزند حضرت مریم ملقب به مسیح و از پیغمبران اولوالعزم، پیامبر یهودی نژاد، که دین مسیحیت به او منسوب است. بنابر انجیلها، او در بیت لحم زاده شد، در ناصره بزرگ شد، شاگردانی گرد آورد (۱۲ حواری)، در جلیل به تعلیم مردم پرداخت، به اورشلیم (بیت المقدس) رفت و در آنجا صرافان را از معبد بیرون کرد و باز به موعظه پرداخت. با مخالفت بزرگان یهود و اشراف روبرو شد. بر اثر خیانت یکی از شاگردانش [یهودای اسخریوطی] دستگیر شد و او را پس از محاکمه به صلیب کشیدند.


عین الدین /eynoddin/

معنی: چشم دین، عزیز در دین


عین الزمان /eynozamān/

معنی: چشم زمان


عین الله /eynollāh/

معنی: ۱- چشم خدا؛ ۲- در عرفان به معنی عین‌الله و عین‌العالم انسان کامل را گویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۸۶۳


عیوق /ayuq/

معنی: ستاره ای روشن و سرخرنگ

 

اسم پسر با ع در سایر ریشه ها

عاد /ād/

معنی: نام قومی که هود (ع) به پیامبری آنان برگزیده شد
ریشه: عبری


عباسقلی /abāsqoli/

معنی: بنده و غلام عباس
ریشه: ترکی


علی پاشا /ali-pāšā/

معنی: مرکب از نام‌های علی و پاشا.
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۱۹


عیسو /isu/

معنی: دارای گیسوی پر پشت، نام برادر یعقوب پیامبر
ریشه: عبری


عیمانوئل /imānuel/

معنی: خدا با ماست، امانوئل، مانوئل
ریشه: عبری

 

ممکن است در کنار جستجوی خود برای اسم پسر با ع، به دنبال بهترین اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر، لیست کاملی از این اسامی را به ترتیب حروف الفبا برای شما آماده کرده‌ایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردی یا سایر چیدمان‌‌های اسامی پسرانه مانند اسم پسر سه حرفی یا اسم پسر چهار حرفی و… هستید، می‌توانید آن‌ها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید