اسم پسر با ش؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف ش شروع می‌شود

فهرست کامل نام‌ و اسم پسر که با حرف ش (شین) شروع می‌شود (اسم پسر با ش) به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی، کردی، ترکی، عبری و …).

اسم پسر با ش

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم عزیز در راهتان است. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف ش آغاز می‌شوند (اسم پسر با ش) را جمع آوری کرده‌ایم.

 

اسم پسر با ش - اسم پسر از ش - اسم پسر جدید و امروزی از ش

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ش:

شادمهر | شادیار | شاهرخ | شاهین | شاهکار | شایان | شایگان | شهاب | شهراد | شهنام | شهیاد | شانیا

 

اسم پسر با ش فارسی

شابرزین /šābarzin/

معنی: شاه برزین


شابهار /šābahār/

معنی: نام دشتی در نواحی کابل


شادبه /šādbeh/

معنی: بهترین شادی


شادروز /šād-ruz/

معنی: نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شادفر /šād-far/

معنی: شکوه شادی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: از نام‌های دوره‌ی هخامنشیان.


شادکان /šādkān/

معنی: کامیاب، کامروا، خوشحال، شادمان، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی بنا به روایتی


شادگار /šādgār/

معنی: خشنود و شادمان


شادگان /šādgān/

معنی: نام باغی در داستان خسرو و شیرین، بخشی از شهرستان خرمشهر


شادمان /šād(e)mān/

معنی: ۱- شاد، خوشحال و مسرور؛ ۲- (در حالت قیدی) با شادی و خوشحالی، شادمانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۶۹


شادملک /šādmalek/

معنی: پادشاه شاد و خوشحال، نام خلیل سلطان تیموری


شادمهر /šād-mehr/

معنی: مجاز از ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۴۸
پیشینه تاریخی: ۱) شهر یا جایگاهی در نیشابور؛ ۲) نام روستایی در تربت حیدریه.


شادیاب /šādyāb/

معنی: کسی که از شادی نصیب و بهره دارد


شادیار /šādyār/

معنی: شاد و خوشحال


شادیان /šādiyān/

معنی: از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شادیور /šādivar/

معنی: شادی+ ور (پسوند برای دارندگی)، دارای حالت شادی و شادمانی، خوشحال.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شامیر /šāmir/

معنی: طرف ریسمان، شهری در کوهستان یهودا در جنوب شرقی نابلس


شاه آفرین /šāhāfarin/

معنی: درخور آفرین شاه


شاه برزین /šāhbarzin/

معنی: نام شخصی در وندیدا (بخشی از اوستا)


شاه پر /šāhpar/

معنی: شهپر


شاها /šāhā/

معنی: نام قلعه‌ای که هولاکوخان اموال و خزاین خود را آنجا گذاشته بود


شاهان /šāhān/

معنی: منسوب به شاه


شاهباز /šāhbāz/

معنی: شهباز، پرنده ای شکاری


شاهبوی /šāhbuy/

معنی: بوی مشک و عنبر


شاهپور /šāhpur/

معنی: شاپور
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۹۷


شاهدیس /šāhdis/

معنی: مانند شاه


شاهرخ /šāh rox/

معنی: ۱- دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما؛ ۲- در شطرنج حرکت اسب هنگامی که به شاه حریف کیش دهد و رخ او را نیز به خطر اندازد
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۸۱۶
پیشینه تاریخی: ۱) (= شاهرخ میرزا) نام دو تن از شاهان ایران. شاهرخ افشار: شاه ایران [۱۱۶۱-۱۲۱۰ قمری] از سلسله‌ی افشار و نوه‌ی نادرشاه، که به وسیله هواداران شاه سلیمان دوم صفوی دستگیر و کور شد [۱۱۶۳ هجری]، ولی به زودی از زندان نجات یافت و در خراسان به حکومت خود ادامه داد، در حالی که باقی ایران در دست شاهان زند و سپس آقا محمّدخان بود. سرانجام آقا محمّدخان او را دستگیر و شکنجه کرد و او را در راه تبعید به مازندران درگذشت؛ شاهرخ تیموری: شاه ایران [۸۰۷-۸۵۰ قمری] پسر و جانشین امیر تیمور گورکانی، که در هرات به سلطنت نشست و پس از چندی تمام ایران و ماوراء النهر را زیر سلطه‌ی خود گرفت.


شاهرود /šāhrud/

معنی: شاه = جزء پیشین بعضی از کلمه‌های مرکب به معنی «اصلی» و «مهم» + رود = فرزند به ویژه پسر)، ۱- مجاز از فرزند پسر عزیز و گرامی؛ ۲- رودخانه‌ی اصلی و بزرگ
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۹
پیشینه تاریخی: ۱) رودی در شمال غربی ایران به طول ۲۰۵ کیلومتر، که از پیوستن طالقان رود الموت رود در حوالی رودبار تشکیل می‌شود و پس از گذشتن از لوشان و منجیل به سفیدرود می‌ریزد؛ ۲) نام رودی در شهرستان خلخال به طول ۶۶ کیلومتر که از کوه‌های طالش سرچشمه می‌گیرد و در جنوب خلخال به قزل اوزن می‌ریزد؛ ۳) نام شهرستانی در شمال شرقی استان سمنان.


شاهک /šāhak/

معنی: شاه کوچک، نوعی برنج


شاهکار /šāhkār/

معنی: کار شاهانه، برجسته، ممتاز


شاهمراد /šāhmorād/

معنی: آرزوی شاه


شاهمیر /šāhmir/

معنی: شاه + امیر، برادر میرک بیک وزیرشاه اسماعیل


شاهندل /šāhandel/

معنی: ۱- دارای دلِ صالح و نیک؛ ۲- مجاز از تقوا و پرهیزگار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شاهنده /šāhande/

معنی: متقی و پرهیزگار و صالح و نیکوکار، نیکوکار، صالح.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شاهو /šāhu/

معنی: ۱- مروارید شاهوار و نفیس؛ ۲- کوتاه شده ی شاهوار
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۰۸
پیشینه تاریخی: نام کوهی در استان کرمانشاه که بخشی از رشته کوه زاگرس است.


شاهورد /šāhvard/

معنی: هاله و خرمن ماه


شاهیده /šāhide/

معنی: نیکوکار و صالح، شاهنده، متقی، پرهیزکار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شاهین /šāhin/

معنی: ۱- نوعی پرنده‌ی شکاری از خانواده‌ی باز؛ ۲- در قدیم و در درگاه شماری به معنی برج میزان؛ ۳- در قدیم و در علم نجوم سه ستاره در امتداد خط مستقیم در صورت فلکیِ نسر طایر؛ ۴- در موسیقی از آلات بادیِ موسیقی که در اوایل عهد اسلامی رایج بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۰۴۷


شاور /šāvor/

معنی: صورت دیگری از کلمه‌ی شاپور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شاوران /šāvarān/

معنی: شاور = شاپور + ان (پسوند نسبت) ۱- منسوب به شاپور؛ ۲- مجاز از بزرگ و بلند مرتبه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شاورد /šāvard/

معنی: هاله، خرمن ماه، شادورد


شاوگ /šāvag/

معنی: نام یکی از پادشاهان کوشانی است که وستهم در دوره‌ی حکومت بر خراسان او را به فرمان خویش درآورد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شاوور /šāvor/

معنی: شاهزاده


شایان /šāyān/

معنی: اسم فاعل از شایستن، ۱- شایسته، سزاوار، در خور؛ ۲- مجاز از بسیار، فراوان.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۵۴۶


شایراد /šāyrād/

معنی: هاله و خرمن ماه.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۲


شایگان /šāy(e)gān/

معنی: ارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۴


شبان /šabān/

معنی: چوپان، گله بان


شرار /šarār/

معنی: شراره، لهیب آتش


شرزین /šarzin/

معنی: شرز = شرزه به معنی قوی، نیرومند مجاز از شجاع، دلاور + ین (نسبت)، ۱- روی هم به معنی نیرومند و قوی؛ ۲- مجاز از شجاع و دلاور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شروان /šarvān/

معنی: درخت سرو
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۱
پیشینه تاریخی: شیروان، ناحیه و ولایت قدیم، کنار دریای خزر، جنوب شرقی کوههای قفقاز، که امروز بخشی از جمهوری آذربایجان است.


شروین /šarvin/

معنی: ۱) نام قلعه‌ی شروان؛ ۲) نام انوشیروان دادگر؛ ۳) نام دو تن از پادشاهان سلسله‌ی طبرستان؛ ۴) نام باستانی ناحیه‌ی سوادکوه در مازندران.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۵۰


شکوهمند /šokuhmand/

معنی: باشکوه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شکیب /ša(e)kib/

معنی: تحمل، بردباری، صبر
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۷


شمن /šaman/

معنی: راهب بودایی، بت پرست


شمیران /šamirān/

معنی: جای سرد، ناحیه ای در جنوب البرز


شهام /šehām/

معنی: تیز خاطر، چالاک
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۷


شهباز /šahbāz/

معنی: شاهباز، نوعی باز سفید رنگ با چشمان زرد و پنجه و منقار قوی که در قدیم آن را برای شکار تربیت میکردند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴۱۵


شهبال /šahbāl/

معنی: شاه بال، بال بزرگ، بزرگترین پر از پرهای بال مرغ، شهپر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شهبان /šahbān/

معنی: شهاب


شهبد /šahbod/

معنی: شه= شاه + بد/-bod/ (پسوند محافظ و مسئول)، ۱- نگهبان شاه؛ ۲- مجاز از بلند مرتبه.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۳


شهداد /šahdād/

معنی: شاه داد [شاه (در عرفان) = خداوند + داد = داده، آفریده]، ۱- آفریده‌ی خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۳۵
پیشینه تاریخی: بخشی از شهرستان کرمان


شهراد /šah rād/

معنی: پادشاهِ جوانمرد
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۷۶


شهرام /šahrām/

معنی: ۱- مطیع شاه، رام شاه؛ ۲- آرام شاه، موجب آرامش شاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۲۹۳۵


شهران /šahrān/

معنی: شهر + ان (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به شهر، شهری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از نجبای ایران که در زمان یزدگرد سوم نزد ماهوی بود


شهرآگیم /šahrāgim/

معنی: حاکم شهر، شراگیم


شهربراز /šahrborāz/

معنی: زینت و آراستگی شهر، نام یکی از سرداران خسروپرویز


شهرخ /šah rox/

معنی: شاهرخ
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵


شهرداد /šahr dād/

معنی: شهر + داد = داده، آفریده، زاده‌ی شهر، شهری.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۶


شهروان /šahravān/

معنی: شهربان، نگهبان شهر


شهروز /šah ruz/

معنی: نام وزیر شاهپور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴۵۱


شهروین /šahrvin/

معنی: شهنام، از نام های باستانی


شهسان /šahsān/

معنی: شه = شاه + سان (پسوند شباهت) ۱- مانند شاه، شاهوار؛ ۲- مجاز از دارای جلال و شکوه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۳


شهسوار /šah savār/

معنی: شاه سوار، ۱- ماهر در سوارکاری؛ ۲- در قدیم مجاز از شخص بسیار برجسته و ممتاز؛ شوالیه.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۳۴


شهمرد /šahmard/

معنی: بزرگمرد


شهمردان /šahmardān/

معنی: مخفف شاه مردان، بزرگ مردان


شهمیر /šahmir/

معنی: شه = شاه + میر = امیر، ۱- مخفف شاه امیر؛ ۲- مقلوب شده ی امیرشاه
فراوانی در ثبت احوال: ۴۵۱
پیشینه تاریخی: ۱) شهمیرزاد نام شهری در شهرستان سمنان؛ ۲) شهمیرسرا و علی آباد شهمیر نام روستاهایی در شهرستان های رشت و نیشابور.


شهنام /šah nām/

معنی: ۱- بزرگ نام و دارنده‌ی نامِ شاهانه؛ ۲- مجاز از نیکنام، نکونام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۴


شهند /šahand/

معنی: بهبودی، نیکی


شهنور /šah nur/

معنی: شه= شاه؛ (در تصوف) خداوند، الله + نور روی هم به معنی نور شاه و به تعبیری نور خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۲


شهوار /šahvār/

معنی: لایق و سزاوار شاه، گرانبها


شهیاد /šahyād/

معنی: مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)


شهیار /šah yār/

معنی: شه = شاه +یار (در قدیم) همدم، همنشین، مونس، نظیر، همتا + یار ۱- روی هم به معنی همدم، همنشین و مونس شاه؛ ۲- نظیر و همتای شاه؛ ۳- مجاز از بلند مرتبه.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۶


شیانا /šiānā/

معنی: پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان (جزا و پاداش) + الف فاعلی


شیدور /šidvar/

معنی: شید = خورشید + ور (پسوند دارندگی)؛ رخشنده و درخشان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شیراوژن /širo(w)žan/

معنی: ۱- در قدیم به معنی شیر افکن، شکار کننده و افکنده شیر؛ ۲- مجاز از بسیار شجاع و قدرتمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شیرخدا /širxodā/

معنی: اسدالله، از القاب حضرت علی


شیرعلی /širali/

معنی: مرکب از شیر + علی


شیرک /širak/

معنی: شیر بچه، روستایی در بخش قائن


شیرنگ /širang/

معنی: مانند شیر قوی و دلاور


شیروار /šir vār/

معنی: شیر + وار (پسوند شباهت)، مثل شیر، چون شیر، آنکه مانند شیر شجاع و دلیر باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

اسم پسر با ش
اسم پسر با ش

 

اسم پسر با ش اوستایی

شابهرام /šābahrām/

معنی: نام بهرام گور پادشاه ساسانی


شاخه /šāxe/

معنی: بخشی از گیاه و درخت


شادکام /šād-kām/

معنی: خوشحال و سعادتمند، شاد و خوشبخت، با حالت شادکامی و خوشحالی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲


شاه بهرام /šāhbahrām/

معنی: نام زرتشتیان امروزی، نام بهرام گور


شاهروز /šāhruz/

معنی: نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمیر


شباروز /šabāruz/

معنی: همه گاه، شبانه روز


شتاب /šetāb/

معنی: چالاکی و سرعت


شتابان /šetābān/

معنی: پرسرعت


شهروی /šahruy/

معنی: چهره شاهانه، از موبدان ساسانی


شیان /šiyān/

معنی: درختی بلند، خون سیاووشان


شیراک /širāk/

معنی: نام پدر هرمزد، کنده کار کتیبه کعبه زرتشت
پیشینه تاریخی: نام پدر هرمزد، کنده کار کتیبه کعبه زرتشت


شیردل /šir del/

معنی: مجاز از دلیر، شجاع.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۹۳


شیرمرد /širmard/

معنی: کنایه از دلیر و شجاع


شیروان /širvān/

معنی: نگهبان و محافظ شیر، نام یکی از دهستان های ششگانه بخش چرداول شهرستان ایلام
پیشینه تاریخی: از شاهان شیروانی ایران


شیروش /širvaš/

معنی: همانند شیر


شیشم /šišam/

معنی: از ابزار خنیانگری

 

اسم پسر با ش در شاهنامه

شاپور /šāpur/

معنی: پسر شاه، شاه زاده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۳۹۲
پیشینه تاریخی: ۱) (در شاهنامه) نام چند پهلوان ایرانی. شاپور: پسر نستوه و نوه‌ی گودرز، که در جنگ نوذر با افراسیاب کشته شد؛ شاپور: از پهلوانان روزگار قباد ساسانی، معروف به شاپور رازی ؛ شاپور: از سرداران خسرو پرویز در جنگ با بهرام چوبین؛ ۲) شاپور نام سه تن از شاهان ساسانی. شاپور اول: [۲۴۱-۲۷۲ میلادی]، پسر اردشیر بابکان، که با رومیان جنگید و والرین امپراتور روم را با گروهی از سپاهیانش اسیر کرد و به ایران آورد. مانی در زمان او ظهور کرد؛ شاپور دوم معروف به شاپور ذوالکتاف: شاه ایران [۳۱۰-۳۷۹ میلادی] پسر هرمز دوم. در زمان او جنگ با روم و با ترکان آسیای مرکزی ادامه یافت و سختگیری نسبت به غیر زرتشتیان بیشتر شد؛ شاپور سوم: شاه ایران [۳۸۳-۳۸۸ میلادی]، پسر شاپور ذوالکتاف. در زمان او ارمنستان میان ایران و روم تقسیم شد. او به دست اشراف کشته شد؛ ۳) شاپور: (= شاهپور) نام بخشی از رود هلّه در مسیر عبور از کازرون؛ ۴) شاپور: (= شاهور، شاوور) رودی در استان خوزستان به طول ۱۳۰ کیلومتر، که از رودخانه‌ی کرخه جدا می‌شود و پس از گذشتن از شهرستان دزفول و شهرهای شوش و اهواز به رود کارون می‌ریزد؛ ۵) شاپور ابن سهل: [قرن ۳هجری] پزشک مسیحی بیمارستان جندیشاپور، مؤلف چند کتاب پزشکی، از جمله: قرابادین.


شادان برزین /šadan barzin/

معنی: بالابلند و شادمان
پیشینه تاریخی: نام موبدی است


شاهوی /šahvi/

معنی: مربوط به شاه، منسوب به شاه
پیشینه تاریخی: پسر هفتواد


شغاد /šoqād/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زال و برادر رستم پهلوان شاهنامه که رستم را با حیله و نیرنگ به قتل رساند، مباح و حلال و هر چیز که در مذهب و دین روا باشد
پیشینه تاریخی: برادر ناتنی رستم


شم /šam/

معنی: خوف، ترس، بیم
پیشینه تاریخی: پسر تورگ – نام پادشاه کابلی که نیای گرشاسب بود.


شماخ /šamāx/

معنی: شامخ، بلند، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه سوریان و از دلاوران ایران در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
پیشینه تاریخی: از سرداران ایران


شماساس /šamāsās/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام سالاری بزرگ و برگزیده در سپاه توران زمان افراسیاب پادشاه تورانی
پیشینه تاریخی: از سرداران توران


شنگل /šangol/

معنی: شوخ، شنگول، عیار و راهزن
پیشینه تاریخی: از سران توران


شهرگیر /šahrgir/

معنی: فاتح شهر
پیشینه تاریخی: از سرداران اسکندر – از سرداران اردشیر


شهریار /šahr(i)yār/

معنی: ۱- پادشاه، شاه؛ ۲- (در قدیم) حاکم، فرمانروا
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۱۸۲
پیشینه تاریخی: ۱) پسر خسرو پرویز از شیرین و پدر یزدگرد سوم ساسانی؛ ۲) (در شاهنامه) پسر برزو، نواده‌ی رستم؛ ۳) محمّدحسین شهریار [۱۲۸۵-۱۳۶۷ شمسی] شاعر ایرانی، از مردم آذربایجان، سراینده‌ی شعر به فارسی و ترکی آذری، از جمله منظومه‌ی ترکی به نام سلام به حیدربابا و دیوان شعر فارسی؛ ۴) عنوان ترجمه‌ی فارسی کتابی از ماکیاولی درباره‌ی اصول سیاسی و آیین کشورداری؛ ۵) نام شهرستانی در جنوب استان تهران


شید /šid/

معنی: خورشید، آفتاب، روشنایی
پیشینه تاریخی: از سرداران توران


شیدسب /šidasb/

معنی: دارنده اسب درخشان چون خورشید
پیشینه تاریخی: از سرداران ایران


شیدوش /šidvaš/

معنی: شید = خورشید + وش (پسوند شباهت)، مثل آفتاب، چون خورشید، درخشان، نورانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: در شاهنامه، پهلوان ایرانی پسر گودرز که از سران سپاه ایران در پادشاهی فریدون و نوذر و کیکاوس و کیخسرو و جنگهای آنان با تورانیان است.


شیرزاد /šir zād/

معنی: ۱- زاده شیر؛ ۲- مجاز از دلیر و شجاع؛ ۳- نام گیاهی که برروی تنه درختان می‌روید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۳۳۱
پیشینه تاریخی: شیرزاد: شاه غزنوی [قرن۵ و۶ هجری]، که پس از مدت کوتاهی به دست برادرش ارسلان کشته شد.


شیرزیل /širzil/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان خسرو پرویز پادشاه ساسانی
پیشینه تاریخی: از سران سپاه خسروپرویز


شیرو /širu/

معنی: شیر+ او/uـ/ = (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به شیر؛ ۲- مجاز از دلیر و شجاع
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۸
پیشینه تاریخی: ۱) پسر گشتاسب، که همراه برادرانش، در جنگ با ارجاسپ تورانی کشته شد. ۲) پهلوان تورانی، که در جنگ منوچهر با سلم و تور، به دست گرشاسپ پهلوان ایرانی کشته شد. ۳) پهلوان ایرانی که همراه با قارِن پسر کاوه‌ی آهنگر، بر دژ آلانان دست یافتند و آن را ویران کردند.


شیروی /širuy/

معنی: منسوب به شیر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: قباد – پسر خسروپرویز و مریم رومی – چهل و چهارمین شاه ایران


شیرویه /širuye/

معنی: در شاهنامه: ۱) پهلوان ایرانی، پسر بیژن، که با چند پهلوان دیگر برای آوردن گشتاسپ به حلب رفتند. ۲) قباد دوم، معروف به شیرویه: شاه [۶۲۸ میلادی]، که پدرش خسرو پرویز را همراه با ۱۷ تن از برادران خودش کشت و پس از ۶ ماه سلطنت براثر مسمومیت کشته شد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۶۵

 

اسم پسر با ش عربی

شافع /šāfe/

معنی: شفاعت کننده، خواهشگر


شاکر /šāker/

معنی: شکر کننده، سپاسگزار، در حال شکرگزاری
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۲۳


شان /šān/

معنی: شأن، ۱- مقام و مرتبه، درجه؛ ۲- ارزش، اعتبار؛ شکوه، جلال و عظمت؛ ۳- کار مهم، رسم، قاعده، آیین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شاهد /šāhed/

معنی: ۱- گواه، حاضر، مرد خوبروی؛ ۲- مجاز از محبوب، خدای تعالی؛ ۳- در تصوف به معنی خداوند به اعتبار ظهور و حضور در قلب سالک؛ ۴- در قدیم مجاز از عالی، خوب، دلپذیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸۹


شائق /šā’eq/

معنی: شایق، کسی که شخص به دیدن او مشتاق باشد، راغب، مشتاق، آرزومند، خاطرخواه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شباب /šabāb/

معنی: ۱- جوانی، مرد جوان؛ ۲- در موسیقی ایرانی نام پرده‌ای.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شبر /šabar/

معنی: بخشش، خیر، نیکی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶


شبلی /šebli/

معنی: منسوب به شهر شبله، ادیب و دانشمند هندی


شبیب /šabib/

معنی: با ارزش و جوانمرد
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۳
پیشینه تاریخی: ۱) نام یکی از بزرگترین انقلابی‌ها که بر بنی امیه شورید؛ ۲) نام شیخ‌المشایخ جبل عامل (الماستد).


شبیر /šobayr/

معنی: تصغیر شبر، به معنی شیر کوچک
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۸۱
پیشینه تاریخی: پیامبر اسلام(ص) امام حسین(ع) را در کودکی به این نام (شُبَیر) خوانده است.


شجاع /šojāe/

معنی: آن که از چیزی یا کسی نمی‌ترسد، پردل و جرئت، دلیر
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۹۳
پیشینه تاریخی: یکی از صورت‌های فلکیِ نیم کُره‌ی جنوبی آسمان، که ستاره‌ی درخشان فَرد در آن قرار دارد.


شجاعالدین /šojāeoddin/

معنی: شجاع و دلیر در راه دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹۲
پیشینه تاریخی: ۱) شجاع‌الدین خورشید لر: نخستین اتابک [حدود ۵۸۰-۶۲۰ قمری] و بنیانگذار سلسله‌ی اتابکان لر کوچک موسوم به خورشیدیان یا عباسیان؛ ۲) شجاع‌الدین محمود لر: اتابک لر کوچک [۷۳۰-۷۵۰ قمری].


شرف الدین /šarafoddin/

معنی: موجب آبروی و اعتبار دین و آیین
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۳
پیشینه تاریخی: ۱) محمودشاه اینجو: [قرن ۸ هجری] امیر فارسی و بنیانگذار سلسله‌ی اینجو، ملقب به شرف‌الدین، که به فرمان آرپاخان مغول کشته شد؛ ۲) شرف‌الدین طوسی، مظفرابن محمّد: [قرن ۵ و۶ هجری] ریاضیدان و اخترشناس ایرانی، مخترع اسطرلاب خطی معروف به عصای موسی و مؤلف کتابهایی در اسطرلاب و جبر؛ ۳) شرف‌الدین رامی: [قرن ۸ هجری] مشهور به حسین ابن محمّد تبریزی، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، مؤلف انیس‌العشاق و حدایق الحقایق، هر دو به فارسی؛ ۴) وصاف: [۶۶۳-۷۳۰ قمری] مشهور به شرف‌الدین عبدالله شیرازی، ادیب و مورخ ایرانی، مؤلف تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار، معروف به تاریخ وصاف، به زبان فارسی؛ ۵) شرف‌الدین علی یزدی: [قرن ۹ هجری] شاعر، نویسنده و مورخ ایرانی، مؤلف ظفرنامه، در تاریخ امیر تیمور و جانشینانش، حُلَل مُطَرّز، در باب معما، کتابی درباره‌ی انگشت شماری و مربع های وفقی و مجموعه‌ای از منشآت؛ ۶) شرف‌الدین فض الله قزوینی: [حدود ۶۶۰- حدود ۷۴۰ قمری] ادیب و شاعر ایرانی، مؤلف المعجم فی تاریخ ملوک عجم، معروف به تاریخ عجم، که یکی از نمونه‌های نثر فارسی مغلق است؛ ۷) شرف‌الدین مظفر: [قرن ۷ و۸ هجری] حاکم میبد یزد و بنیانگذار سلسله‌ی آل مظفر.


شریف /šarif/

معنی: ۱- دارای شرف، ارجمند، بزرگوار، دارای ارزش و اعتبار، ارزشمند، خوب، عالی؛ ۲- در قدیم به معنی از نسل امامان شیعه، سید.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۶۲۳


شریف الدین /šārifoddin/

معنی: موجب شرف، ارجمندی و اعتبار دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شعاع /šoeāe/

معنی: مجاز از فاصله؛ پرتو، نور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شعاعالدین /šoeāeoddin/

معنی: دلیر و شجاع در راه دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شعبانعلی /šabanali/

معنی: مرکب از شعبان + علی


شفاءالدین /šafāoddin/

معنی: شفا و درمان دین


شفیع /šafie/

معنی: آن که تقاضای عفو و بخشش گناه کسی را از دیگری می کند، شفاعت کننده، شفاعتگر
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۱۹


شقیق /šaqiq/

معنی: نام یکی از سرداران علی (ع)


شکرالله /šokrollāh/

معنی: ستایش خدا
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۴۲۹


شکران /šokrān/

معنی: سپاسگزاری، شکرگزاری


شکرعلی /šokrali/

معنی: مرکب از شکر (سپاس) + علی (بلندمرتبه)


شکور /šakur/

معنی: ۱- شکرکننده سپاسگزار؛ ۲- پاداش دهنده‌ی بندگان؛ ۳- از نام‌های خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۵۲


شکیل /šakil/

معنی: زیبا، پسر خوش چهره


شمس /šams/

معنی: خورشید
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۶
پیشینه تاریخی: ۱) سوره‌ی نود و یکم از قرآن کریم دارای پانزده آیه؛ ۲) شمس تبریزی: (شمس‌الدین محمّدابن علی) [حدود ۵۸۲- حدود ۶۴۵ قمری] صوفی و عارف ایرانی، که دیدارش در مولوی [۶۴۲ هجری] تأثیر شگرفی داشت و مولوی دیوان شمس را به نام او سروده است؛ ۳) شمس فخری: [قرن ۸ هجری] دایرة‌ المعارف نویس و ادیب ایرانی، مؤلف معیار جمالی؛ ۴) شمس قیس رازی: (شمس الدین محمّدابن قیس [زنده در ۶۴۳ هجری]، ادیب ایرانی، که از ۶۲۳ هجری در شیراز می‌زیست. مؤلف المعجم فی معاییر اشعارالعجم، درباره‌ی شعر فارسی؛ ۵) شمس مغربی (محمّد شیرین) [قرن ۷ و۸ هجری]، عارف و شاعر ایرانی از مردم تبریز، مؤلف کتابهایی در عرفان.


شمس الدین /šamsoddin/

معنی: آفتاب دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳۴۸
پیشینه تاریخی: ۱) شمس‌الدین آلب ارغو: (= آلب ارغوان) ششمین اتابک [۶۵۶-۶۷۲ قمری] از سلسله‌ی اتابکان لر بزرگ و جانشین برادرش تکلة ابن هزار اسب؛ ۲) شمس‌الدین قراسنقر: [قرن ۷و ۸ هجری] از شاهان سلسله‌ی ممالیک مصر، که به مراغه تبعید شد و در همانجا درگذشت؛ ۳) شمس‌الدین محمّد کرت. نام دو تن از فرمانروایان آل‌کرت. اول شاه و بنیانگذار سلسله‌ی آل‌کرت [۶۴۳-۶۷۷ قمری] در شمال افغانستان، که در تبریز وفات یافت؛ دوم شاه [۷۲۹-۷۳۰ قمری] پسر و جانشین غیاث‌الدین کرت؛ ۴) شمس‌الدین میرک: (میرک بخارایی) [قرن ۸ هجری] فیلسوف و اخترشناس مسلمان، که بر برخی کتابهای علمی پیشینیان شرح نوشت، مانند شرح هدایت الحکمه‌ی اثیرالدین ابهری. شرح حکمت العین. ‌


شمس الضحی /šamsozzohā/

معنی: شمس الضحا، آفتاب صبح گاهی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شمس الله /šamsollāh/

معنی: ۱- آفتاب خدا؛ ۲- مجاز از کسی که منور شده است به نور دین خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۵۰۲


شمس المعالی /šamsolmaeāli/

معنی: آفتاب بلندی‌ها
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: شمس‌المعالی قابوس ابن وشمگیر: امیر [۳۳۶-۳۷۱؛ ۳۸۸-۴۰۳ قمری] سلسله‌ی زیاریان در شمال ایران، که بر اثر شکست از سپاهیان آل بویه به سامانیان پناه برد و ۱۷ سال را در تبعید گذراند تا دوباره سلطنتش را به دست آورد. سرانجام به دست سپاهیانش کشته شد.


شمسان /šamsān/

معنی: منسوب به شمس


شمسعلی /šamsali/

معنی: مرکب از شمس + علی = خورشید بلند


شمیل /šomayl/

معنی: باد شمال، جمعیت کم


شهاب /ša(e)hāb/

معنی: در نجوم پدیده‌ای است به شکل خطی درخشان که به علت برخورد سنگ آسمانی با جو زمین و سوختن سریع آن به طور ناگهانی در آسمان دیده می‌شود
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۹۲۳
پیشینه تاریخی: شهاب ترشیزی: [قرن ۱۲و ۱۳ هجری] شاعر، مورخ و خوشنویس ایرانی. از آثار اوست: مراد نامه در تاریخ وقایع زمان علی مرادخان زند، تذکرة الوزار و منظومه های بهرام نامه، درة التاج و یوسف و زلیخا.


شهاب الدین /ša(e)hāboddin/

معنی: نورِ دین، آن که وجودش برای دین تابناک است
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۶۴
پیشینه تاریخی: ۱) شهاب‌‌الدین عبدالله کرمانی: [قرن ۸ و۹ هجری] خوشنویس، شاعر و ادیب و موسیقیدان ایرانی، جانشین علیشیر نوایی در وزارت سلطان حسینی بایقرا؛ ۲) شهاب‌‌الدین عمرابن محمّد: (شهاب‌‌الدین سهروردی) [۵۳۹-۶۳۲ قمری] صوفی ایرانی، از پیشوایان فرقه‌ی سهروردیه، مؤلف عوارف المعارف به عربی؛ ۳) شهاب‌‌الدین همدانی: [قرن ۸ هجری] صوفی و روحانی ایرانی مقیم هند، مؤلف ذخیرة الملوک؛ ۴) شهاب‌‌الدین یحیی بن حبش: (= شیخ اشراق) [حدود ۵۵۰-۵۸۷ قمری] فیلسوف ایرانی بنیانگذار فلسفه‌ی اشراق. در حلب از سوی فقیهان به الحاد متهم شد و به فرمان صلاح‌‌الدین ایوبی او را کشتند. از آثار اوست: حکمت اشراق. تلویحات، مَشارع و مطارحات و هیاکِل نور. همه به عربی و داستانهای عرفانی به فارسی از جمله: آواز پر جبرئیل، روزی با جماعت صوفیان، عقل سرخ و لغت موران.


شهامت /šahāmat/

معنی: بی باکی، دلیری، حالت ترس نداشتن از چیزی یا کسی در انجام کاری یا گفتن مطلبی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۵


شهدر /šahdar/

معنی: مرد دولتمند و صاحب رفاه


شهیر /šahir/

معنی: معروف، نام آور، نامدار

 

اسم پسر با ش فارسی – عربی

شاندیز /šāndiz/

معنی: شان = شأن = شکوه، جلال و عظمت + دیز = دیس (پسوند شباهت)، ۱- شکوهمند و دارای عظمت و جلال؛ ۲- شاهان دژ
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام شهری در شهرستان مشهد، در استان خراسان رضوی.


شاویس /šāvis/

معنی: شا (فارسی) + ویس (عربی) مرکب از شاه + اویس (نام شخصی پارسا که از تابعین بوده است)


شوقی /šo(w)qi/

معنی: شوق + ی (پسوند نسبت) ۱- ویژگی کسی که دارای میل و رغبت فراوان به چیزی دارد، کسی که دارای اشتیاق است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۶
پیشینه تاریخی: احمد شوقی [۱۸۶۸-۱۹۳۲ میلادی] شاعر مصری، ملقب به امیرالشعرا، تحصیلات خود را در قاهره به پایان رسانده و در سال ۱۸۸۷ میلادی به فرانسه رفت. در فرانسه به تحصیل حقوق پرداخت و بعدها به قاهره بازگشت. از آثار او دیوان اشعار به نام الشوقیات، نمایش نامه های منظوم قتلگاه کلئوپاترا و مجنون لیلی است.


شیدالله /šidollāh/

معنی: خورشید خدا، نور خدا
فراوانی در ثبت احوال: ۷۶۸

 

اسم پسر با ش در سایر ریشه ها

شارل /šārl/

معنی: گرفته شده از کارل آلمانی
ریشه: فرانسوی


شاملو /šāmlu/

معنی: نام قبلیه ای از ترکان قزلباش
ریشه: ترکی


شانیا /šāniā/

معنی: کسی که در تصمیم و نظر خود پابرجاست، مصمم
ریشه: هندی


شاهارا /šāhārā/

معنی: حافظ شب های روزه داران
ریشه: آشوری


شاهسون /šāhsavan/

معنی: شاه دوست، نام چند طایفه از طوایف ترک در ایران
ریشه: ترکی


شاهقلی /šahqoli/

معنی: غلام شاه
ریشه: فارسی – ترکی
پیشینه تاریخی: نام نقاش معروف ایرانی در زمان صفویه


شایرایا /šāyrāyā/

معنی: ستاره ناهید
ریشه: آشوری


شائول /šāol/

معنی: شاعول، مطلوب، موردپسند، اولین پادشاه بنی اسرائیل
ریشه: عبری


شبنا /šabnā/

معنی: جوان
ریشه: عبری
پیشینه تاریخی: نام یکی وکلای قصر حزقیا پادشاه یهودا


شراگیم /šerāgiym/

معنی: ۱- حاکمِ شهر؛ ۲- نام یکی از اسپهدان مازندرانی.
ریشه: مازندرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۹


شعیا /šaeiyā/

معنی: نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل که به او اشعیا هم می‌گفتند و نسبتش به سلیمان می‌رسد.
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


شعیب /šoeayb/

معنی: پیامبری که بر اساس قرآن پس از هود و صالح در شهر مَدیَن می زیسته و احتمالاً پدر زن حضرت موسی (ع) بوده است.
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱۴۷


شفیع محمد /šafie-mohammad/

معنی: مرکب از نام‌های شفیع و محمّد.
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۸۵


شفیعا /šafieā/

معنی: شفیع + ا (پسوند نسبت)، منسوب به شفیع
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام نوعی خط فارسی (شکسته نویسی) منسوب به شفیعا (خوشنویسِ معروف عهد صفوی).


شفیق /šafiq/

معنی: مهربان، دلسوز
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۴


شمعون /šam’un/

معنی: شنونده، نام یکی از برادران یوسف (ع)
ریشه: عبری


شمینه /šamine/

معنی: حاصلخیز، برکت یافته
ریشه: آشوری


شنتیا /šantiyā/

معنی: نام حضرت علی (ع) در زبور داوود، پیروز
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۸۵


شهرتاش /šahrtāš/

معنی: همسایه و همشهری
ریشه: ترکی


شیث /šeys/

معنی: پسر سوم حضرت آدم (ع) به روایت تورات. می‌گویند او مخترع حروف هجائیه بوده است.
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۱


شیذر /šizar/

معنی: شیذیر؛ یکی از نام‌های خدا؛ ظاهراً مصحف و مخفف (هوشیدر) نخستین موعود زرتشتیان می‌باشد.
ریشه: قرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

ممکن است در کنار جستجوی خود در مقاله اسم پسر با ش به دنبال بهترین اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر، لیست کاملی از این اسامی را به ترتیب حروف الفبا برای شما آماده کرده‌ایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردی یا سایر چیدمان‌‌های اسامی پسرانه مانند اسم پسر سه حرفی یا اسم پسر چهار حرفی و… هستید، می‌توانید آن‌ها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید