اسم پسر با الف | فهرست کامل اسم پسر با حرف الف

در این مقاله مجموعه کاملی از اسم پسر با الف در ریشه‌های مختلف از جمله اسم پسر با الف فارسی، اسم پسر با الف ترکی، کردی، عربی، اوستایی، پهلوی، عبری، یونانی و ارمنی به همراه معنی اسم آن ها را خواهید خواند.

اسم پسر با الف

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم پسر است. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف الف آغاز می‌شوند را جمع آوری کرده‌ایم.

 

اسم پسر با الف
اسم پسر با الف

 

پیشنهاد ستاره برای انتخاب اسم پسر با الف:

ارشیا | اروند | اشکان | ارمیا | الیا | ایلیا | احسان | ادیب | ارشاد | افشار | امین | اوستا | اهورا

 

اسم پسر با الف فارسی

ابرسام /abar sām/

معنی: نام وزیر اردشیر بابکان که بلعمی او را هرجند بن سام می‌خواند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اترک /atrak/

معنی: نام رود مرزی ایران در شرق که به دریای خزر می‌ریزد


اخشاد /axšād/

معنی: نام پادشاه فرغانه


اخشید /axšid/

معنی: شاه شاهان، نام دلاور و راد مردی از طبرستان (از نامهای ; مازندرانی در قرون گذشته)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ادب /adab/

معنی: ۱- دانش، فضل، معرفت؛ ۲- هنر، حسن معاشرت، آزرم، حرمت، پاس.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ادیان /adyān/

معنی: کنایه از مرد درشت هیکل و قوی، مرکب تندرو و فربه


اراسب /arāsb/

معنی: همان آراسپ (دارنده اسب تندرو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از سرداران کوروش از ماد که از کودکی دوست وی (کوروش) بود.


ارباد /arbād/

معنی: نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی


ارتا آریا /arta āria/

معنی: مرکب از آرتا (راستی و درستی) + آریا، آریایی درستکار، نام پسر خشایار پادشاه هخامنشی


ارتافرن /artā feren/

معنی: ۱- یکی از فرزندان مهرداد ششم پادشاه پنت؛ ۲- برادر صلبی داریوش بزرگ که از طرف وی والی ایالت لیدیه گردیده و مقر او سادر بود.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارتافرین /artāfarin/

معنی: نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی


ارجان /arjān/

معنی: ارگان، آریاگان، محل سکونت آریاها
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۱
پیشینه تاریخی: نام قدیم بهبهان که آریاگان و ارگان بوده است.


ارجمند /arjmand/

معنی: گرامی و عزیز، دارای قدر و منزلت، محترم، بزرگوار، شریف، قیمتی، گرانبها، مهم، بااهمیت، عالی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۹


ارد /orod/

معنی: نام دو تن از شاهان اشکانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۷
پیشینه تاریخی: ۱) اُرُد اول [۵۷-۳۶ پیش از میلاد] که در زمان او نخستین جنگ ایران و روم درگرفت. او پدر و برادرش را کشت و خود به دست پسرش کشته شد. ۲) اُرُد دوم [۴-۷ میلادی] که در جریان شورش مردم کشته شد.


اردوان /ardavān/

معنی: نگهبان درستکاران، نام پنج تن از شاهان ایرانی از سلسله‌ی اشکانی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۷۳


ارژن /aržan/

معنی: درختچه‌ی بادام کوهی از خانواده‌ی گل سرخ که در نواحی کوهستانی و خشک می‌رویَد و میوه‌ی تلخ و چوب سخت و راست دارد؛ ارچن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارسامن /arsā men/

معنی: والی بزرگ ایران در زمان داریوش سوم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارسان /arsān/

معنی: والی منسوب از طرف داریوش سوم که حاکم ناحیه‌ی دربند کیلیکیه بود.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۰


ارسن /arsan/

معنی: ۱- انجمن، مجلس، محفل، مجمع، مجلس بزم؛ ۲- در زبان پهلوی (آرسن، ārasan) به معنای انجمن، مجمع.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸


ارشاک /aršāk/

معنی: در بعضی از منابع دلیر مرد و مبارز، نام مؤسس سلسله‌ی اشکانی که به اشک اول مشهور است.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۰


ارشام /aršām/

معنی: پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران اول، نخستین شاه از شاخه‌ی دوم سلسله‌ی اشکانیان
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۷


ارشان /aršān/

معنی: دلیر، دلاور، درست
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۱۵
پیشینه تاریخی: ۱) نام پسر اردشیر دوم؛ ۲) نام پسر ارته باز که یونانیان وی را «آرسنیس» نوشته اند.


ارشانوش /aršānuš/

معنی: مقدسِ جاوید، از نامهای باستانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارشک /arašk/

معنی: پسر و جانشین اردشیر سوم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۸


ارشیا /aršiyā/

معنی: تخت و اورنگ شاهان، گاه، تخت
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۷۷۷


ارشیز /aršiz/

معنی: ارشز، نام سردار اشکانی


ارغوا /arqavā/

معنی: ابن شانخ بن فالخ بن عامر (هود نبی) وی جد ابراهیم خلیل (ع) است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارمانک /armānak/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، یکی از دو شاهزاده پارسایی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی از دو جوانی را که هر روز برای غذای ماران ضحاک کشته می‌شدند، برهانند


ارمند /armand/

معنی: آرام گرفته، آرمنده، آرامیده


اروین /arvin/

معنی: هم معنی اسم آروین
فراوانی در ثبت احوال: ۷۳۳


اسپیتمن /espitman/

معنی: یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی


استاسیس /estāsis/

معنی: از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی


استانس /ostānes/

معنی: پسر داریوش دوم و برادر اردشیر دوم هخامنشی. [داریوش سوم نبیره‌ی اُستانِس بود].
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اشکبوس /aškbus/

معنی: در شاهنامه پهلوان افسانهای سپاه توران، که در جنگ با رستم کشته شد
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۶


اشنا /ašnā/

معنی: ۱- گوهر گران بها، گوهر گرانمایه؛ ۲- شنا، شناگری، آب‌ورزی؛ ۳- شنا کننده، آب ورز، شناگر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اشو /ašu/

معنی: به معنی مقدس


افراشته /afrāšte/

معنی: بالا برده، بلند کرده، برافراشته
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


افرند /afrand/

معنی: صورت کهنه‌ی پرند به معنی ابریشم – فر و شکوه، حشمت، جمال
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


افرود /afrud/

معنی: فرود، از شخصیت های شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی


افسا /afsā/

معنی: افسونگر، جادوگر، ساحر


افسان /afsān/

معنی: مخفف افسانه، آهن یا سنگی که با آن، کارد و شمشیر تیز می کنند


افشک /afšak/

معنی: شبنم، ژاله


افشنگ /afšang/

معنی: افشک، شبنم


افشید /afšid/

معنی: روشنایی، نور، پرتو


افشین /afšin/

معنی: لقب پادشاهان اسروشنه، نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۰۳۹
پیشینه تاریخی: ۱) خِیذرابن کاووس [۲۲۶ هجری] آخرین امیر اشروسنه، که این مقام را به خاطر خیانت به پدر و آیین خود و راهنمایی خلیفه‌ی عباسی به فتح سرزمین مادری خویش به دست آورد. بعدها در مقام سردار خلیفه، بابک خرم دین را فریفت و دستگیر کرد. با این همه، سرانجام به توطئه بر ضد معتصم متهم و به فرمان او کشته شد؛ ۲) لقب پادشاهان اِسروشنه.


اماوند /amāvand/

معنی: نیرومند، دلیر


امید /omid/

معنی: آرزو، انتظار، رجا، توقع، چشمداشت، اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۴۴۴۳


امید بخش /omid-baxš/

معنی: ۱- امیدوار کننده، امید بخشنده، کسی یا چیزی که امیدواری کند؛ ۲- کنایه از حق سبحانه و تعالی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امین پارسا /amin-pārsā/

معنی: زاهد و پرهیزگار، دیندار و درستکار و متدین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اندرز /andarz/

معنی: نصیحت، پند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اندیان /andiyān/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه و بنا به بعضی از نسخه‌های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی


اندیش /andiš/

معنی: ۱- اندیشیدن، استفاده کردنِ آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به هم؛ ۲- جزء پسین بعضی از کلمه‌های مرکب به معنی «اندیشنده »؛ ۳- (در مقوله‌ی اسم) اندیشه، اندیشمند، اندیشناک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


انوش /anuš/

معنی: بی‌مرگ و جاویدان.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۸۷


انیران /anirān/

معنی: روشنایی بی پایان، روز سی ام هر ماه شمسی


اوراز /o(w)rāz/

معنی: قله، فراز، بالا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲


اورامن /o(w)rāman/

معنی: ۱- در موسیقی ایرانی لحنی که معمولاً دو بیتی‌ها را با آن می‌خوانده‌اند؛ ۲- نوعی از خوانندگی و گویندگی پارسیان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اورمان /orāmān/

معنی: ۱- اشکال و زحمت و رنج؛ ۲- جنگل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹
پیشینه تاریخی: نام منطقه‌ای از کردستان ایران که از طرف شرق متصل است به مریوان و از غرب به شمال به شهرزور و از جنوب به جوانرود


اورمز /ormaz/

معنی: سیاره مشتری، اهورامزدا، خدای ایرانیان باستان


اورند /o(w)rand/

معنی: تخت پادشاهی، تخت، اورنگ – شأن، شکوه، شوکت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از پسران کی پیشین پسر کیقباد و پدر لهراسب.


اورنگ /o(w)rang/

معنی: ۱- تخت و سریر (پادشاهی)؛ ۲- مجاز از فر، شأن، شکوه.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۸۲


اوژن /ožan/

معنی: در قدیم اوژندن، افکندن؛ اوژننده، افکننده، اندازنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۶


اوشهنگ /ošahang/

معنی: هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران


ایاز /ayāz/

معنی: هوای خنک متحرک، نسیم
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۵۱


ایرانشهر /iranšahr/

معنی: شهر نیشابور را گویند، نام شهری در سیستان و بلوچستان


ایرانفر /iranfar/

معنی: دارای فر و شکوه ایران


ایرانیار /iranyār/

معنی: یار ایران


ایرمان /irmān/

معنی: موبد، پیشوای دینی، مهمان یا مهمان ناخوانده، مجاز از دنیا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۷


ایزدبخش /izad baxš/

معنی: بخشیده شده از سوی خدا، کسی که ایزد او را بخشیده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایزدبد /izadbad/

معنی: نام یکی از سرداران زمان هخامنشی


ایزدپناه /izadpanah/

معنی: آن که خداوند پناه و حامی اوست، نام یکی از سرداران هخامنشی


ایزدداد /izad dād/

معنی: عطا و بخشش ایزد، داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایزدراد /izad rād/

معنی: آنکه صفات جوانمردی، آزادگی، بخشندگی و سخاوتمندی را از خدا گرفته است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایزدگشسب /izadgošasb/

معنی: دارنده اسب نر ایزدی، از امرای بهرام چوبینه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) یکی از دانشمندان دربار خسرو انوشیروان ۲) از سرداران بهرام چوبینه در جنگ با خسرو پرویز.


ایزدمهر /izad mehr/

معنی: دارای مهر و محبت ایزدی، دارای محبت و درستی خدایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایزدوند /izadvand/

معنی: منسوب به ایزد، منتسب به خدا، ایزدی، خدایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایزدیار /izad yār/

معنی: کسی که همدم و مونسش خدا است، کسی که یار و معشوق او خدا است، دوست و رفیق خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایلکا /ilkā/

معنی: آویزان، معلق

 

اسم پسر با الف عربی

اباذر /abāzar/

معنی: نام یکی از صحابه رسول اکرم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱۸۴
پیشینه تاریخی: ابوذر غفاری، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)


اباصلت /abāsalt/

معنی: پدر صلت (صلت: چیز آشکار و هموار و نرم)


ابتهاج /ebtehāj/

معنی: ۱- شادن شدن، خوش و خرم؛ ۲- (در قدیم) شادمانی، خوشی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۹


ابتهاش /ebtehāš/

معنی: به معنی ابتها (ابتها: انس گرفتن به، الفت گرفتن با)


ابد /abad/

معنی: همیشگی، ابدی، دائمی، جاودانه


ابرار /abrār/

معنی: ۱- نیکان و نیکوکاران؛ ۲- در تصوف عده‌ای از مردان خدا که در مرتبه‌ی بالاتر از ابدال قرار دارند. [عده‌ی آنها را اغلب هفت تن گفته‌اند].
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ابراهیم طاها (ابراهیم طه) //ebrāhim-tāhā/

معنی: مرکب از نام‌های ابراهیم و طاها (طه)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ابوالحسن /abolhasan/

معنی: پدر حسن
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۸۲۳


ابوالحسین /abolhosein/

معنی: پدر حسین


ابوالعلا /abolalā/

معنی: پدر علا، کنیه پرستو


ابوالفتح /abolfath/

معنی: پدرِ فتح
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۲۱
پیشینه تاریخی: ابوالفتح خان زند: شاه ایران [۱۱۶۹-۱۱۹۴ قمری] از سلسله‌ی زند، پسرِ کریمخان زند.


ابوالفضل /abolfazl/

معنی: صاحب بخشش و فضل
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۷۴۷۴


ابوالقاسم /abolqāsem/

معنی: پدر قاسم – کنیه‌ی پیامبر اسلام(ص)
فراوانی در ثبت احوال: ۹۵۴۰۲


ابوالمحسن /abol-mohsen/

معنی: پدر نیکوکار


ابوبکر /abu bakr/

معنی: پدر بَکر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۲۳۵
پیشینه تاریخی: ۱) ابوبکر: (= عبدالله ابن ابی قحافه) [قرن اول هجری] نخستین خلیفه از خلفای راشدین [۱۱-۱۳ قمری] و از یاران نزدیک پیامبر اسلام(ص)، ملقب به صدّیق؛ ۲) ابوبکر: سومین اتابک لر کوچک [اوایل قرن ۷ هجری]؛ ۳) ابوبکر ابن سعد: ششمین اتابک [۶۲۳-۶۵۸ قمری] از اتابکان زنگی فارس، پسر سعد ابن زنگی که سعدی گلستان و بوستان را به نام او تألیف کرده است؛ ۴) ابوبکر سیف الدین: (= ملک عادل دوم) شاه ایوبی مصر [۶۳۵-۶۳۷ قمری]، که برادرش ملک صالح بر او شورید و او را خلع کرد؛ ۵) ابوبکر عبدالله ابن عمر بلخی: [زنده در ۶۱۰ قمری] واعظ اهل بلخ، مؤلف کتابی عربی به نام فضایل بلخ، درباره‌ی ویژگیهای بلخ همراه با زندگینامه‌ی عده‌ای از بزرگان و فضلای بلخ تا قرن ۷هجری؛ ۶) ابوبکر عبدالله ابن محمّد رازی: (= نجم الدین دایه)، ی نجم الدین. ۳- ۱) ؛۷) ابوبکر محمّدابن عبدالکریم: (؟) از جانشینان شیخ مرشد، صوفی ایرانی، مؤلف کتاب عربی در شرح حال او که بعدها محمود ابن عثمان فردوس المرشدیه را با اقتباس از آن تألیف کرد؛ ۸) ابوبکر محیی الدین محمّد: (= ابن عربی)، ا محیی الدین. ۲- ۲)


ابوتراب /abu torāb/

معنی: پدرِ خاک، از کنیه‌های حضرت علی(ع)، امام اول شیعیان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۸۳


ابوذر /abu zar/

معنی: یکی از مشهورترین صحابه پیامبر اسلام (ص)
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۷۰۰


ابوسعید /abusaeid/

معنی: پدر نیکبخت، ابو سعید ابی الخیر شاعر قرن پنجم هجری


ابوطالب /abu tāleb/

معنی: پدرِ طالب
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۳۲۵
پیشینه تاریخی: ابوطالب: عَبد مَناف ابن عبدالمطلب [قرن اول هجری] عمو، مرّبی و حامی پیامبر اسلام(ص) و پدر حضرت علی(ع).


ابوعزیز /abuaziz/

معنی: پدر عزیز


ابوعلی /abuali/

معنی: پدر علی، ابو علی سینا دانشمند قرن چهار هجری


ابونصر /abunasr/

معنی: پدر نصر، کنایه از پیروزمند


اثیر /asir/

معنی: شریف، کریم


اجلال /ejlāl/

معنی: ۱- بزرگ داشتن، تجلیل؛ ۲- شوکت و جلال، بلندی مقام؛ ۳- کبریا و عظمت پروردگار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۳


احتشام /ehtešām/

معنی: جلال، بزرگی، شکوه، عظمت، بزرگداشت، تکریم، غرور
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۵


احد /ahad/

معنی: یگانه، یکتا، بی مانند، یکی از نام‌های خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۶۷۸


احد رضا /ahad-rezā/

معنی: مرکب از نام‌های احد و رضا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


احرار /ahrār/

معنی: آزادگان، مردمان کریم و جوانمرد و برگزیده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


احسان /ehsān/

معنی: ۱- خوبی، نیکی، نیکویی؛ ۲- مجاز از بخشش، انعام، نیکویی کردن؛ ۳- (در تصوف) نیکی کردن در مقابل بدی دیگران.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۸۳۰۱


احسان الله /ehsānollāh/

معنی: بخشش خدا، آن که خداوند به او نیکوئی مرحمت کرده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۵۴


احمد /ahmad/

معنی: احمد، صفت تفضیلی از «حمد» به معنای کسی که کارش به ستایش رسیده است. همچنین «احمد» به معنای ستوده تر. از نام‌های پیغمبر (ص)
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۳۸۱۴


احمد حسن /ahmad-hasan/

معنی: مرکب از نام‌های احمد و حسن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


احمد حسین /ahmadhosein/

معنی: از نامهای مرکب، از احمد و حسین.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۹


احمد رضا /ahmadrezā/

معنی: از نامهای مرکب، کسی که به اوصاف خشنودی و ستوده متصف است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۲۹۴


احمد صادق /ahmad-sādeq/

معنی: مرکب از نام‌های احمد و صادق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


احمد طاها (احمدطه) /ahmad-tāhā/

معنی: مرکب از نام‌های احمد و طاها (طه)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۰


احمد علی /ahmadali/

معنی: نامی مرکب از احمد و علی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۶۱۹


احمد هادی /ahmad-hādi/

معنی: مرکب از نام‌های احمد و هادی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


احمد یاسین /ahmad-yāsin/

معنی: مرکب از نام‌های احمد و یاسین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳


احنف /ahnaf/

معنی: کسی که در دین پایدارتر است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: احنف ابن قیس: [قرن اول هجری] از سرداران عرب که در فتح بخشهایی از ایران شرکت داشت. در جنگ صفّین از حضرت علی(ع) هواداری کرد.


احور /ahvar/

معنی: سیاه چشم مانند آهو


احیا /ahyā/

معنی: ۱- زندگان؛ ۲- زندگی؛ ۳- زندگی از نو؛ ۴-خاندان‌ها، قبیله‌ها.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۲۵


اختیار /extiyār/

معنی: برگزیدن، انتخاب کردن، تسلط داشتن


اختیارالدین /extiāroddin/

معنی: آن که دین او را انتخاب کرده است.


ادریس /edris/

معنی: درس خوانده، پیامبری که نام او دو بار در قرآن آمده و او را با خَنوع و هِرمِس یکی می‌دانند؛ همچنین طبق روایات حیات جاودانه یافته است، [از این جهت او را ادریس می‌گفتند که بسیار درس می‌گفته و بیش از هر چیز به درس دادن اشتغال داشته، در تورات ادریس همان «اخنوخ»و «خنوخ» است] همچنین او را مخترع لباس و قلم می دانند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۱۰۵
پیشینه تاریخی: نام یکی از پیامبران که در قرآن کریم نیز دو بار ذکرش آمده است.


ادهم /adham/

معنی: سیاه، تیرگون، آثار نو، بند و قید، اسب سیاه
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۵۲
پیشینه تاریخی: نام پدرِ ابراهیم (ابواسحاق ابراهیم ابن ادهم ابن منصور ابن زید بلخی) معروف به ابراهیم ادهم از بزرگان صوفیه و عرفان.


ادیب /adib/

معنی: ۱- زیرک، ۲- نگاهدارنده‌ی حد همه چیز؛ ۳- با فرهنگ، دانشمند؛ ۴- خداوند ادب؛ ۵- آن که در علوم ادبی تخصص دارد، متخصص ادبیات، سخن‌دان، سخن شناس؛ ۶- در قدیم به معنای آراسته به ارزش‌های اخلاقی، آداب‌دان
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۱۰
پیشینه تاریخی: ادیب پیشاوری: [۱۲۲۲-۱۳۰۹ شمسی]، ادیب و شاعر فارسی زبان متولد پیشاور، متخلص به ادیب، که در ایران به تدریس فلسفه و ادبیات پرداخت و جمعی از ادیبان ایران شاگرد او بودند.


ادیب الدین /adiboddin/

معنی: سخن دان و سخن شناس در دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ادیم /adim/

معنی: ۱- چرم؛ ۲- پوست دباغی شده؛ ۳- پوست.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارباب /arbāb/

معنی: پادشاه کارفرما رئیس


ارجا /erjā/

معنی: ۱- امیدوار کردن؛ ۲- امید بخشی؛ ۳- به تأخیر انداختن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارحام /arhām/

معنی: خویشان، کسان، بستگان، منسوبان به ویژه منسوبان نَسَبی، مهربانی کردن، مهر ورزیدن
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۹


اردیان /ardiyān/

معنی: به معنی مقدس
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۲


ارزق /arzaq/

معنی: نیلگون، کبود، آبی


ارزین /arzin/

معنی: ۱- (منسوب به اَرز)، ارزشمند، ارجمند، دارای جاه و مقام، دارای حرمت و عزت و احترام؛ ۲- نگه دارنده‌ی راستی و درستی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارشا /aršā/

معنی: ۱- آهو بره‌ای که قوی گردد و همپای مادر بدود؛ ۲- مجاز از چالاک و گریز پا. [در ایران باستان ارشا (e(a)šā) به معنی دلیرمرد است و نیز نام نیای داریوش پسر ویشتاسب هخامنش در کتیبه ی بیستون می‌باشد].
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۹


ارشاد /eršād/

معنی: رهبری، هدایت کردن، راه نمودن، راهنمایی، نشان دادن راه درست
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۹۷


ارشد /aršad/

معنی: ۱- رشیدتر، بزرگتر؛ ۲- دارای درجه و مقامی بالاتر از دیگران، مافوق.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۷۰


ارفع /arfae/

معنی: رفیع‌تر، بلندتر؛ مجاز از ارزنده‌تر، ارجمندتر، بلندقدرتر، شریف‌تر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارکان /arkān/

معنی: رکنها، مبناها، پایه‌ها، مجاز از بزرگان، اعیان، کارگزاران و کارگردانان حکومت
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۲۳


اریس /eris/

معنی: ۱- زیرک، هوشیار؛ ۲- کشاورز، برزگر؛ ۳- امیر. رئیس.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷


ازهر /ažar/

معنی: روشنتر، درخشان تر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: سردار ایرانی و از درباریان یعقوب و برادرش عمرولیث، که درباره ی حماقتش داستانها گفته اند و به ازهرِ خَر معروف بود. هرچند که پیداست مردی کارآمد و هوشیار بوده است.


اسامه /osāme/

معنی: ۱- اُسامه اسم خاص است برای شیر؛ به تعبیری این واژه به معنی شیر بیشه، اسد؛ ۲- مجاز از دلیر و شجاع می‌باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۴۷
پیشینه تاریخی: نام چند تن از صحابیان پیامبر اسلام(ص) از جمله اسامه‌ ابن‌ زید


اسد /asad/

معنی: شیر، شیر درنده، کنایه از شجاعت و بیباکی، برج پنجم از بروج فلکی، خانه آفتاب
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۸۵۱


اسدالله /asadollāh/

معنی: شیرخدا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳۳۳۸
پیشینه تاریخی: ۱) از القاب حضرت علی(ع)؛ ۲) لقب حمزه سیدالشهدا عموی پیامبر اسلام(ص).


اسعد /asead/

معنی: سعید، نیک بخت، خوشترین، مبارکترین، نیک بخت تر، خوشبخت تر، بهروزتر
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۲۲
پیشینه تاریخی: نام چند تن از اشخاص معروف از جمله صحابه


اسعدالدین /aseadoddin/

معنی: سعیدالدین؛ نیک بخت در دین، خوشبخت در دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اسلام /eslām/

معنی: ۱- (در ادیان) نام آئین مسلمانان که آورنده‌ی آن حضرت محمّد(ص) است، دین حق؛ ۲- مسلمان شدن؛ ۳- (در قدیم) تسلیم شدن،‌ گردن نهادن.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۸۳۰


اسلم /aslam/

معنی: سالم تر، تندرست تر، بی خطرتر
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۰۸
پیشینه تاریخی: نام ساربان پیامبر اسلام (ص)


اشتر /aštar/

معنی: گردیده، چشم، اصطلاحی در علم عروض


اشجع /ašja/

معنی: شجاعتر، دلیرتر


اشراف /ešrāf/

معنی: نظارت دقیق


اشراق /ešrāq/

معنی: ۱- درخشیدن، روشن شدن، تابان شدن، درخشش، نورافشانی؛ ۲- مجاز از روشنی، نور؛ ۳- (در فلسفه) شناخت حقیقت از طریق ذوق و کشف و شهود؛ ۴- فلسفه‌ی اشراق، حکمتِ اشراق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اشرس /ašras/

معنی: مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)


اشهب /ašhab/

معنی: رنگ سپیدی که بر سیاهی غالب آمده


اشواق /ašvāq/

معنی: جمع شَوق، (در قدیم) شوق ها، آرزومندی ها.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۰


اصغر /asqar/

معنی: کوچکتر، خردتر، کِهتر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۸۶۱۶
پیشینه تاریخی: این نام به اعتبار نام حضرت علی اصغر(ع) فرزند کوچک امام حسین(ع) شرف و رواج دارد


اصیل /asil/

معنی: صاحب نسب، شریف، نژاده، باگهر، والاتبار، دارنده‌ی نژاد گزیده، نجیب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اصیل الدین /asil-ol-din/

معنی: دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی


اظهر /ažar/

معنی: آشکارترین، ظاهرترین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اعتبار /eetebār/

معنی: ۱- اطمینان و اعتماد دیگران درباره‌ی کسی؛ ۲-ارزش و اهمیت کسی در نزد دیگران؛ ۳- پندگرفتن، به اندیشه فروشدن، عبرت گرفتن؛ ۴- آبرو، ارزش؛ ۵- اعتماد، اطمینان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اعتصام /eetesām/

معنی: ۱- (در قدیم) متوسل گردیدن، پناهنده شدن؛ ۲-خویشتن را از گناه بازداشتن، معصوم بودن، معصومیت، بازماندن از گناه به لطف خدا، خویشتن داری از گناه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اعتضاد /etezād/

معنی: یاری کردن، همراهی


اعتماد /eetemād/

معنی: باور داشتن و صحیح دانستنِ چیزی یا کسی، پشتگرمی، تکیه کردن، اطمینان
فراوانی در ثبت احوال: ۷۶۱


اعلا /aelā/

معنی: برتر، بالاتر، بلندتر، برگزیده از هر چیز، نامی از نامهای خدای تعالی یعنی برتر مطلق، سوره‌ هشتاد و هفتم از قرآن کریم
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۸


افتخارالدین /eftexārodin/

معنی: موجب افتخار دین


افخم /afxam/

معنی: بزرگ قدرتر، گرانمایه تر، بلند مرتبه تر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


افصح /afsah/

معنی: ۱- (در قدیم) زبان آورترین؛ ۲- فصیح‌ترین، شیواترین؛ ۳- فصیح‌تر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


افضل /afzal/

معنی: فاضلتر، برتر از دیگران در علم و هنر و اخلاق و مانند آنها، برترین، بالاترین
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۷۱


افضل الدین /afzaloddin/

معنی: ۱- برتر در دین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) لقب ابراهیم ابن علی نجار متخلص به خاقانی شاعر معروف [قرنِ ۶ هجری]، (خاقانی شروانی)؛ ۲) افضل‌الدین کاشانی [= بابا افضل] از جمله‌ی عرفای معروف [قرن۷ و ۸ هجری]؛ ۳) افضل الدین کرمانی مورخ ایرانی [قرن ۷ هجری].


اقبال /eqbāl/

معنی: بخت و طالع، روی‌آوردن، سعادت، نیک بخت، خوشبختی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴۱۴


اکبر /akbar/

معنی: بزرگتر، مِهتر، سالمندتر، بزرگسال تر
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۵۰۰۰


اکمل الدین /akmaloddin/

معنی: کاملتر در دین


اکوان /akvān/

معنی: مخلوقات، موجودات، هست شدن‌ها.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


التفات /eltefāt/

معنی: توجه، نگرش، مهربانی، لطف
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۵۵


الله نظر /allāhnazar/

معنی: کسی که نظرکرده خداست


امان /amān/

معنی: بی ترس، ایمن، حفاظت، عنایت، زنهار، پناه، ایمنی، آرامش
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۰


امجد /amjad/

معنی: بزرگتر، بزرگوارتر، بزرگوار، جوانمرد و با شرف
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۷۷


امداد /emdād/

معنی: یاری نمودن، درنگ کردن، مهلت خواستن


امرالله /amrollāh/

معنی: ۱- فرمان خدا، دستور خدا؛ ۲- از واژه‌های قرآنی.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۱۵۱


املح /amlah/

معنی: بانمک تر، زیباتر


امیدوار /omi(m)dvār/

معنی: آرزومند، متوقع، منتظر، ویژگی آن که احساس دلگرم کننده نسبت به برآورده شدنِ خواسته‌هایش دارد، یا آن که به طور کلی به آینده خوش بین است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴۱
پیشینه تاریخی: نام پسر خواستان دیلمی از سرداران مازیار


امیر /amir/

معنی: پادشاه، حاکم، حکمران، خان، خدیو، رئیس، ژنرال، سرلشکر، سلطان، شاه، شیخ، فرمانده، ملک
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۶۲۲۶


امیر ابراهیم /amir-ebrāhim/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و ابراهیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۸


امیر ابوالفضل /amir-abolfazl/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و ابوالفضل
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۴۳


امیر احتشام /amir-ehtešām/

معنی: امیری که دارای حشمت، شکوه، شأن و شوکت است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۶


امیر احسان /amir ehsān/

معنی: امیر بخشنده، امیر نیکوکار
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۷۵


امیر احمد /amir-ahmad/

معنی: امیر بسیار ستوده، پادشاه و حاکم ستوده شده، فرمانده و امیر ستودنی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۴۲


امیر ارشا /amir-aršā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و اَرشا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر ارشاد /amir-eršad/

معنی: امیر بزرگتر، پادشاه بزرگتر و رشیدتر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر اسعد /amir as’ad/

معنی: نیکبخت تر، سعادتمندتر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر اعلا /amir-aelā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و اَعلا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۱


امیر اقبال /amir-eqbāl/

معنی: پادشاه نیکبخت، حاکم بهروز و خوشبحت، امیر دارای طالع نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر اکبر /amir-akbar/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و اکبر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر الدین /amiroddin/

معنی: پادشاه دین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر باقر /amir-bāqer/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و باقر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر جواد /amir javād/

معنی: امیر جوانمرد، پادشاه راد و بخشنده، حاکم سخی
فراوانی در ثبت احوال: ۷۲۰


امیر حافظ /amir-hāfez/

معنی: نام ترکیبی از امیر و حافظ به معنای امیر و فرمانده ای که نگهدار و پشتیبان دیگران است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۶۸۱


امیر حامی /amir-hāmi/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و حامی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر حسام /amir-hesām/

معنی: پادشاه و امیری که دارای شمشیری تیز و برنده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۶۶۶


امیر حسام الدین /amir-hesāmoddin/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و حسام الدین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر حسان /amir-hesān/

معنی: امیر و پادشاه نیکوان، امیر و فرمانروای نیکو رویان.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۸


امیر حسن /amir-hasan/

معنی: پادشاه خوب و نیکو، فرمانده ی خوب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۱۹۳
پیشینه تاریخی: امیرحسن دهلوی ملقب به نجم‌الدین، عارف، شاعر فارسی‌گوی هندی و خوشنویس [قرن ۸ هجری] متخلص به حسن که به تشویق امیرخسرو دهلوی به تصوف گرایش پیدا کرد.


امیر حسین /amir hosein/

معنی: امیر خوب و نیکو، پادشاه نیک، حاکم صاحب جمال
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۳۶۷۹


امیر حشمت /amir-hešmat/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و حشمت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر حمزه /amir hamze/

معنی: نام مرکب از امیر و حمزه
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۰۰


امیر حیان /amir-hayyān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و حَیّان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر حیدر /amir-heydar/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و حیدر.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۰


امیر خحت /amir-hojjat/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و حجت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۵


امیر ذوالفقار /amir-zulfaqār/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و ذوالفقار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر رحمت /amir-rahmat/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و رحمت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر رسام /amir-rassām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و رسام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر رسول /amir-rasul/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و رسول.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰


امیر رشید /amir-rašid/

معنی: امیر و پادشاه رستگار، حاکم دلیر و شجاع
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: لقب عبدالملک ابن نوح ابن نصر ابن احمد پادشاه سامانی.


امیر رضا /amir reza/

معنی: پادشاه راضی و خشنود، فرمانده و سردار خشنود و خوشدل
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۵۷۰۵


امیر سبحان /amir sobhān/

معنی: امیر و پادشاه پاک و منزه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹۸


امیر ستار /amir-sattār/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و ستار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر سجاد /amir-sajjād/

معنی: مجاز از پادشاه و امیر نمازگزار و بسیار سجده کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۰۹


امیر سراج /amir-serāj/

معنی: مجاز از امیر و پادشاهی که راهنما و چراغ روشنگر باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر سرمد /amir-sarmad/

معنی: امیر و پادشاه پایدار و جاویدان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر سعید /amir-saeid/

معنی: امیر سعادتمند، حاکم باسعادت، پادشاه نیک بخت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷۷


امیر سهیل /amir soheil/

معنی: نام مرکب از امیر و سهیل
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۱


امیر شکور /amir-šakur/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و شکور.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر شمس الدین /amir-šamsoddin/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و شمس الدین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر شهاب /amir šahāb/

معنی: نام مرکب از امیر و شهاب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۶


امیر صابر /amir-sāber/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و صابر، پادشاه و امیر صبور و شکیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر صادق /amir sādeq/

معنی: امیر و پادشاه راستگو، حاکم درستکار، حاکم و سردار راست کردار
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۶


امیر صالح /amir sāleh/

معنی: پادشاه و امیر نیکو رفتار، حاکم شایسته، امیر لایق
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۵۸


امیر صدرا /amir sadrā/

معنی: پادشاه و امیری که بزرگ و مهتر است، امیر والامقام
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۳۹


امیر صدرالدین /amir-sadroddin/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و صدرالدین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر صیام /amir-siyām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و صیام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر ضیاءالدین /amir-ziyā’oddin/

معنی: امیر و پادشاهی که موجب روشنایی دین است، حاکمی که موجب روشنایی دین باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر طارق /amir-tāreq/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و طارق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر طاها (امیرطه) /amir tāhā/

معنی: نام مرکب از امیر و طاها
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۸۵۱


امیر طاهر /amir-tāher/

معنی: امیر و پادشاه پاک و پاکیزه، امیر و پادشاه بی‌گناه و معصوم.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۰


امیر عابد /amir-ābed/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و عابد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر عادل /amir-ādel/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و عادل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۴


امیر عارف /amir-āref/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و عارف.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر عباس /amir abbās/

معنی: امیر شجاع و دلاور، پادشاه و حاکم چون شیر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶۴۷۵


امیر عبدالله /amir abodollāh/

معنی: امیر و پادشاهی که بندهی خداست
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۲


امیر عدنان /amir-adnān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و عدنان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲


امیر عرفان /amir erfān/

معنی: فرمانروای آگاه، امیر و پادشاه عارف، حاکمی که اهل شناختن حق تعالی است
فراوانی در ثبت احوال: ۹۳۳


امیر عطا /amir atā/

معنی: امیر و پادشاه بخشنده، پادشاه و حاکم انعام دهنده
فراوانی در ثبت احوال: ۳۶۳۰


امیر عظیم /amir-azim/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و عظیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر علا /amir-alā/

معنی: مجازاز پادشاه و امیر بلند مرتبه، فرمانروا و سردار بزرگ و بزرگوار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر علی /amir ali/

معنی: امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۸۹۳۶


امیر عماد /amir-emād/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و عِماد.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۲


امیر فاضل /amir fāzel/

معنی: نام مرکب از امیر و فاضل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲۱


امیر فخر /amir-faxr/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فخر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فرحان /amir-farhān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فرحان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فضل الله /amir-fazlollāh/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فضل الله
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فواد /amir-fo’ād/

معنی: امیر قلب‌ها، پادشاه دل‌ها، به تعبیری امیر صاحب دل، پادشاه دارای دل منور به نور حق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فیاض /amir-fayyāz/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فیاض
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر قادر /amir-qāder/

معنی: امیر دارای قدرت و توانایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر قاسم /amir qāsem/

معنی: نام مرکب از امیر و قاسم
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۹


امیر کاظم /amir-kāzem/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و کاظم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر کنعان /amir-kaneān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و کنعان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر ماکان /amir-mākān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و ماکان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر مجتبی /amir mojtabā/

معنی: نام مرکب از امیر و مجتبی، امیر و پادشاه برگزیده و انتخاب شده
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۰


امیر مجید /amir-majid/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و مجید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر محتشم /amir-mohtašem/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و محتشم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر محراب /amir-mehrāb/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و محراب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر محسن /amir mohsen/

معنی: پادشاه و امیر احسان کننده و امیر نیکوکار و نیکو کردار
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۱۹


امیر محمد /amir mohammad/

معنی: امیر بسیار تحسین شده وپادشاه ستایش شده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۵۳۷۰


امیر محمود /amir mahmud/

معنی: امیر و پادشاه ستوده شده، امیر و پادشاه مورد پسند
فراوانی در ثبت احوال: ۸۸۵


امیر مختار /amir moxtār/

معنی: نام مرکب از امیر و مختار
فراوانی در ثبت احوال: ۸۹۳


امیر مرتضی /amir mortezā/

معنی: نام مرکب از امیر و مرتضی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۸


امیر مردان /amir-mardān/

معنی: مجاز از پادشاه دلیر و شجاع، حاکم جوانمرد و بخشنده، فرمانده‌ی پهلوان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر مرصاد /amir-mersād/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و مرصاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر مسعود /amir mas’ud/

معنی: امیر و پادشاه نیکبخت و سعادتمند، پادشاه خوشبخت و خوش اقبال
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۵۳


امیر مشهود /amir-mašhud/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و مشهود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر مصطفی /amir mostafā/

معنی: امیر و پادشاه برگزیده شده، حاکم انتخاب شده
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۵


امیر مظفر /amir-mozafar/

معنی: امیر و پادشاه پیروز، حاکم و فرمانروای ظفر یافته
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر معز /amir-mo‛ez(z)/

معنی: امیر و پادشاه گرامی دارنده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۵


امیر معین /amir-mo‛in/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و معین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳


امیر منصور /amir mansour/

معنی: امیر و پادشاه مظفر و پیروز، فرماندهی فاتح و کامکار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸۲


امیر مهدی /amir mehdi/

معنی: امیر هدایت شده، فرمانروای ارشاد گردیده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱۲۱۳


امیر مؤمن /amir-mo’men/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و مؤمن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر میتن /amir matin/

معنی: امیر و پادشاه محکم و استوار و با وقار
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۴


امیر میعاد /amir-mi‛ād/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و میعاد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر ناصر /amir nāser/

معنی: نام مرکب از امیر و ناصر
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۶


امیر هاتف /amir-hātef/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و هاتف
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر هادی /amir hādi/

معنی: نام مرکب از امیر و هادی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۵۳


امیر هاشم /amir hāšem/

معنی: امیر و پادشاه شکننده و خرد کننده، حاکم و فرمانده شکننده و خرد کننده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۷


امیر هدایت /amir-hedāyat/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و هدایت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر همت /amir-hemmat/

معنی: ۱- امیر صاحب اراده، امیر صاحب همت، پادشاه بلند نظر و بلند طبع؛ ۲- حاکم جوانمرد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر وحید /amir-vahid/

معنی: امیر و پادشاه یگانه، حاکم و پادشاه بی‌نظیر، فرمانده‌ی یکتا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر وصال /amir-vesāl/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و وصال
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر وفا /amir-vafā/

معنی: ۱- امیر و پادشاه پایدار در قول و قرار؛ ۲- امیر و پادشاه متعهد به دوستی و عشق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر وهاب /amir-vahhāb/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و وهاب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر یاسین /amir yāsin/

معنی: نام مرکب از امیر و یاسین
فراوانی در ثبت احوال: ۸۹۶


امیر یدالله /amir-yadollāh/

معنی: امیر و پادشاهی که دست خدا یاور اوست و خداوند پشتیبان اوست
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امین /amin/

معنی: استوار، امانت دار، ثقه، درستکار، درست، درست کردار، صالح، موتمن، معتمد، موثق
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۱۲۳۳


امین احمد /amin-ahmad/

معنی: مرکب از نام های امین و احمد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: فرزند خواجه احمد یکی از تذکره نویسان بزرگِ قرن۱۰ و۱۱ هجری.


امین الدین /aminoddin/

معنی: ۱- آن که در دین امانت نگاه دارد؛ ۲- هر کسی که دین خدا را چنان که هست به مردم بیاموزد؛ ۳- (در تصوف) ولی کامل و مرشد راهدان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۳


امین الله /aminollāh/

معنی: مورد اعتماد خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲۹۰


امین حسین /aminhossein/

معنی: نام مرکب از امین و حسین، خوب و نیکو، درستکار و امانتدار، حسین درستکار و امانتدار
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۶


امین رحمان /amin-rahmān/

معنی: مرکب از نام‌های امین و رحمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امین رضا /amin rezā/

معنی: راضی و خشنود، درستکار و امانتدار، رضای درستکار و امانتدار
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۲۳


امین سالار /amin-sālār/

معنی: سردار مورد اطمینان، حاکم درستکار، سالاری که در امانت خیانت نمیکند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امین سجاد /amin-sajjād/

معنی: کسی که در نماز بسیار سجده کننده است و در امانت خیانت نمیکند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امین صدرا /amin-sadrā/

معنی: شخص مهتر و بزرگ که امین و درستکار باشد، بزرگ و مهتری که مورد اطمینان است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امین طاها (امین طه) /amin-tāhā/

معنی: مرکب از نام‌های امین و طاها (طه).
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۹


امین عباس /amin-abbās/

معنی: ۱- شجاع و دلیر، درستکار و امانتدار؛ ۲- عباسِ درستکار و امانتدار.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۹


امین عطا /amin-atā/

معنی: مرکب از نام‌های امین و عطا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امین علی /aminali/

معنی: بلند قدر و بزرگ و شریف، درستکار و امانتدار، علیِ درستکار و امانتدار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲۹


امین محمد /amin mohammad/

معنی: محمّد درستکار و مورد اطمینان، امین ستودنی و تحسین شده، شخص ستوده و مورد اطمینان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۸۰


امین مهدی /amin mahdi/

معنی: شخصی که درستکار و هدایت شده است
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۶


انتصار /entesār/

معنی: یاری دادن، کمک کردن، یاری یافتن، نصرت یافتن، پیروزی یافتن، داد ستدن
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵۵


انتظام /entezām/

معنی: آراستگی، ترتیب، نظم، سامان یافتن


انجب /anjab/

معنی: نجیب تر، شریف تر، اصیل تر


انجم /anjom/

معنی: ستارگان، اختران، مفرد آن نجم


انس /ons/

معنی: خوگرفتن، آرام گرفتن


انصار /ansār/

معنی: یاری دهندگان، یاران، همراهان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶۵
پیشینه تاریخی: یاران پیامبر اسلام (ص).


انوار /anvār/

معنی: نورها، روشنی ها


انور /anvar/

معنی: ۱- روشن‌تر، روشن، نورانی؛ ۲- (به گونه احترام) مجاز از مبارک، گرامی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷۰۹


اوحد /o(w)had/

معنی: یگانه، یکتا، بی مانند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اوحدالدین /ohadoddin/

معنی: یگانه در دینداری


اولیاء /oliyā/

معنی: دوستان، سرپرستان


اویس /oveys/

معنی: نام یکی از عارفان و پارسایان و تابعین صدر اسلام، مشهور به اویس قرنی
فراوانی در ثبت احوال: ۸۹۴۶


ایثار /isār/

معنی: ۱- برگزیدن، بخشش، عطا، کرامت کردن؛ ۲- نفع دیگری با دیگران را بر نفع خود ترجیح دادن، گذشت کردن از حق خود برای آن که دیگری یا دیگران به حق خود برسند، از خود گذشتگی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایقان /iqān/

معنی: ۱- به یقین دانستن، بی‌گمان شدن، بارور شدن؛ ۲- حالت ذهن که امری را کاملاً درست می‌داند، یقین؛ ۳- (در قدیم) ایمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایمان /imān/

معنی: اطمینان، اعتقاد، باور، باورداشت، عقیده، گرویدن، اعتقاد به وجود خداوند و حقیقت رسولان و دین، در مقابل کفر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۰۴۱۶


ایمن /imen/

معنی: ۱- آسوده خاطر، در امان، محفوظ؛ ۲- با آسودگی خاطر.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۵


ایهاب /ihāb/

معنی: عطیه، بخشش، دهش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

اسم پسر با الف ترکی

اتابک /atābak/

معنی: پدر بزرگ از نظر احترام، وزیر پادشاه (لقبی که در دوره‌ی قاجار به وزیران داده می‌شد)، مربی کودک
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۹۱


اجای /ojāy/

معنی: بلند، رفیع، نام فرزند هلاکوخان


اختای /oxtāy/

معنی: نظیر تیر، همتای پیکان، لنگه و تای ناوک و تیر، تیروش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲


ارتکین /artakin/

معنی: خواجه سرا، حاجب درگاه ; سلطان مسعود غزنوی


ارتگین /artagin/

معنی: همسر دلاور


ارسلان /arsalān/

معنی: شیر، شیر درنده، اسد، از نام های خاص ترکی، مرد شجاع و دلیر
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۰۸۲


ارسمان /arsemān/

معنی: نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین


ارکین /arkin/

معنی: آزاد، مستقل.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۹


اصلان /aslān/

معنی: برابر با اسلان به معنی شیر، شیر بیشه
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۱۳


افشار /afšār/

معنی: ۱- معاون و شریک؛ ۲- (در موسیقی ایرانی) گوشه‌ای در دستگاه شور (آوازِ افشاری)
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۸۶
پیشینه تاریخی: ۱) ایل بزرگی از غُزها، که همراه سلجوقیان به ایران آمدند و بعدها طایفه‌های مختلف آن در خراسان، آذربایجان (مراغه و ارومیه)، خمسه، خوزستان، فارس و یزد پراکنده شدند؛ ۲) سلسله‌ی پادشاهی ایران [۱۱۴۸-۱۲۱۰ قمری]، که به وسیله‌ی نادرشاه افشار تأسیس شد.


اکتای /oktāy/

معنی: نام پسر چنگیز، در ترکمنی به معنی نامدار، مشهور، بزرگ زاده، بزرگ منش
فراوانی در ثبت احوال: ۵۴۶


البتکین /albetkin/

معنی: نام پدر زن، سبکتکین پادشاه غزنوی


الجایتو /oljāytu/

معنی: نام سلطان محمد خدابنده، از ایلخانان مغول


الدنیز /aldeniz/

معنی: اقیانوس


الدوز – اولدوز /olduz/

معنی: ستاره، اختر، کوکب، نجم


الشن /elšan/

معنی: شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶۶


الغ بیگ /oloqbeig/

معنی: بیگ بزرگ، آقای بزرگ


الله وردی /allāhverdi/

معنی: خداداد


الیاد /elyād/

معنی: ایلیاد به یاد ایل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۷


الیار /elyār/

معنی: یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۳۳


انجو /anjo/

معنی: جزیره، آبخوست، آل اینجو، اتابکان فارس در قرن هفتم و هشتم


انوشتکین /anuštakin/

معنی: نام یکی از پادشاهان خوارزم


اوزون /ozun/

معنی: افزون، افزایش و زیادتی، بلندقد


ایبک /eybak/

معنی: ماه بزرگ، قاصد، معشوق


ایل ارسلان /il arsalān/

معنی: شیر درنده ایل، نام چهارمین، پادشاه خوارزمشاهیان


ایلشن /il šan/

معنی: هم معنی با اِلشن (شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۱


ایلقار /il qār/

معنی: عهد و پیمان
فراوانی در ثبت احوال: ۵۸۲


ایلماز /il māz/

معنی: پایدار، جاویدان، ماندگار، کسی که در محدوده زمان نمی گنجد
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۱


ایلمان /il mān/

معنی: سمبل ایل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۷۹


ایلیاد /il yād/

معنی: یاد ایل، به یاد ایل
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۲
پیشینه تاریخی: در یونانی منظومه‌ی منسوب به هومر در شرح جنگ تروا


ایلیار /il yār/

معنی: دوست و رفیق ایل، یار و یاور ایل، کسی که همدم و مونس ایل و طایفه است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۰۴


ایلیاز /il yāz/

معنی: سالی که سراسر بهار است، کسی که در تمام فصل های سال برای او بهار است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ائلمان /e’elmān/

معنی: سنبل کشور و ملت، مانند مردم

 

اسم پسر با الف در شاهنامه

ارجاسب /arjāsb/

معنی: دارنده‌ی اسب پر بها و با ارزش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۳
پیشینه تاریخی: در شاهنامه پادشاه اساطیری توران از نوادگان افراسیاب، قاتل پدر و پسران گشتاسب که به دست اسفندیار کشته شد.


اردشیر /ardešir/

معنی: شهریاری و پادشاهی مقدس، کسی که دارای چنین شهریاری است
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۶۹۵
پیشینه تاریخی: ۱) (در شاهنامه) پسر گشتاسب که در جنگ با ارجاسب تورانی همراه با برادرانش شیدسب و شیرو کشته شد؛ ۲) نام سه تن از شاهان ایران از سلسله‌ی هخامنشی. اردشیر اول: ملقب به درازدست [۲۶۴-۴۲۴ پیش از میلاد]، پسر و جانشین خشایار شای اول؛ اردشیر دوم: ملقب به باحافظه [۴۰۴-۳۶۰ پیش از میلاد] پسر و جانشین داریوش دوم؛ اردشیر سوم: [= اُخُس]، [۳۵۹-۳۳۸ پیش از میلاد] پسر و جانشین اردشیر دوم؛ ۳) نام سه تن از شاهان ایرانی از سلسله‌ی ساسانی. اردشیر اول: [= اردشیر بابکان]، بنیانگذار و نخستین شاه [۲۲۶-۲۴۱ میلادی] سلسله، که در سال ۲۱۲ در فارس مدعی پادشاهی شد و اصفهان و کرمان را تسخیر کرد و پس از کشتن اردوان پنجم (۲۲۴) به تأسیس سلسله‌ی پادشاهی تازه‌ای توفیق یافت؛ اردشیر دوم: [۳۷۹-۳۸۳ میلادی]، برادر و جانشین شاپور ذوالاکتاف؛ اردشیر سوم: [۶۲۹-۶۳۰ میلادی]، پسر و جانشین قباد دوم، که در هفت سالگی به تخت نشست و پس از مدت کوتاهی به دست برادرش کشته شد.


ارژنگ /aržang/

معنی: نقش و نگار؛ نام کتاب مصور تألیف «مانی» پیامبر ایرانی که تا قرن ۵ هجری باقی بوده است؛ نام پهلوانی تورانی پسر زره؛ نام چاهی در توران.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۲۲
پیشینه تاریخی: نام سالار مازندران که از دیوان بود – از سرداران تورانی


ارمایل /armāyel/

معنی: هم معنی با ارمانک به ترکی به معنی سوغات، ره‌آورد، نجیب زاده و اشراف زاده پارسی
پیشینه تاریخی: یکی از آشپزهای ضحاک که سعی در نجات جوانان داشت


اشکش /aškaš/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
پیشینه تاریخی: نام پهلوانی در زمان پادشاهی کی خسرو، اشکس


اشوکا /ašokā/

معنی: آشوکا: نام یکی از ; بزرگترین پادشاهان هند


اغریرث /aqriras/

معنی: کسی که گردونه اش به پیش می رود
پیشینه تاریخی: پسر گشتاسپ


الکوس /alkus/

معنی: از شخصیت های شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی
پیشینه تاریخی: نام پهلوان تورانی که به دست رستم کشته شد.


الوا /alvāh/

معنی: نام صمغی تلخ است
پیشینه تاریخی: یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم


اندمان /andemān/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر طوس سردار ایرانی و از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی
پیشینه تاریخی: نام پسر طوس سردار ایرانی و از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی


انوشیروان /anuširvān/

معنی: دارای روان جاوید
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۰۶
پیشینه تاریخی: چهل و یکمین شاه ایران – نام دیگرش کسرا بود


اهرن /ahran/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی
پیشینه تاریخی: نام داماد قیصر روم که او و گشتاسب شاه هر کدام یکی از دختران قیصر را به همسری خود برگزیدند.


اورمزد /ormazd/

معنی: هرمز – نام روز اول هر ماه شمسی، نام دیگر سیاره مشتری
پیشینه تاریخی: پروردگار – از حاکمان ملوک و طوایف – پسر شاپور – شاه ایران – پسر نرسی


ایرج /irāj/

معنی: خوب روی و نیکو سیما مانند آفتاب
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۳۹۹
پیشینه تاریخی: در شاهنامه شاهزاده‌ی ایرانی، پسر کوچک فریدون که پدرش پادشاهی ایران را به او داد.


ایزدگشسپ /izadgošasp/

معنی: خداپرست و دارنده اسب نر
پیشینه تاریخی: از موبدان زمان بهرام – وزیر نوشیروان

 

اسم پسر با الف اوستایی

ابده /abade/

معنی: بی آغاز


ابستا /abestā/

معنی: اوستا، اساس بنیاد اصل، کتاب مقدس زرتشتیان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اپرناک /apornāk/

معنی: نوچه، نوجوان


اپرنگ /aprang/

معنی: نام پسر سام


اپروند /apravand/

معنی: دارنده بلندی و شکوه یا فرهمند


اپیوه /apive/

معنی: نام پسر کیقباد نخستین پادشاه کیانی


اترس /atras/

معنی: دلیر، بی ترس


اخشان /axšān/

معنی: منسوب به اخش – موبد پارسی دوران ضحاک


ادانوش /adanuš/

معنی: نماینده ایرانی نزد عذرا


ارتاریا /artariā/

معنی: ارتا آریا، مرکب از آرتا (راستی و درستی) + آریا، آریایی درستکار، نام پسر خشایار پادشاه هخامنشی
پیشینه تاریخی: پسر خشایارشاه


ارتامن /artā man/

معنی: اَرتا = مقدس + من = اندیشه، اندیشه‌ی مقدس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام فرزند سمردیس.


ارتاوند /artāvand/

معنی: فرمانده ناوگان خشایارشاه


ارتبرزین /artabarzin/

معنی: برترین راستی – سرداری هخامنشی


ارج /arj/

معنی: ارزنده – نام یکی از نیاکان اشوزرتشت


ارخشا /araxšā/

معنی: درخشان، تیر سریع


اردا /ardā/

معنی: ۱- اَرتا، مقدس؛ ۲- فرزند هیستاسب هخامنشی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸


ارداک /ardāk/

معنی: درستی و پاکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اردکام /ardkām/

معنی: مقدسکام، کام پاک؛ آرزوی پاک و مقدس، مراد و قصد درست و مقدس.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اردم /ardam/

معنی: ۱- کار و هنر خوب؛ ۲- هنر و پیشه؛ ۳- نام سوره‌هایی بزرگ از کتاب زند و پازند؛ ۴- کشتیبان ماهر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارسیما /arsimā/

معنی: نماینده داریوش سو برای گفتگو با اسکندر


ارشاسپ /aršāsp/

معنی: دارنده اسب های نر


ارشاما /aršāmā/

معنی: نام پدربزرگ داریوش اول


ارشکان /aršakān/

معنی: کنیه فرهاد دوم و اردوان دوم شاهنشاه اشکانی


ارشن /aršan/

معنی: (ایران باستان) مرد، جنس نر، نام برادر کاووس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارغند /arqand/

معنی: خشمگین، غضبناک، ارغنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارمزد /ormozd/

معنی: هرمز، اهورامزدا، نام خداوند در زبان اوستایی، نام خدای مزدیسنا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ارناک /arnāk/

معنی: به معنی رزمجو


ارواد /arvād/

معنی: نیرومند


اروتدنر /orvatadnar/

معنی: نام پسر وسطی اشوزرتشت، فرمانگذار


اروس /orus/

معنی: سفید، درخشان، زیبا


اروند /arvand/

معنی: ۱- تند، تیز، چالاک، دلیر؛ ۲- فر، شکوه، شأن و شوکت
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۷
پیشینه تاریخی: ۱) نام رودِ دجله؛ ۲) نام پدر سهراب شاه که نسب وی به کی قباد می‌رسد.


ازیرن /oziran/

معنی: گاه پسین


اسپاد /aspād/

معنی: دارنده سپاه نیرومند


اسپار /aspār/

معنی: سواره، از سران قفقاز


اسپایدا /espāydā/

معنی: برادر کی گشتاسب


اسپنتمان /espentman/

معنی: نام خانوادگی و یکی از نایاکان اشوزرتشت


اسپنداد /espan dād/

معنی: از نامهای خاص در عهد باستان، به معنی مقدس آفریده یا آفریده‌ی (خرد) پاک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اسپندیاد /espandyād/

معنی: اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیت های شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسب شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم


اسپندیار /espand yār/

معنی: اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اسپهبد /espahbod/

معنی: نام پدربزرگ خسرو انوشیروان


استوار /ostovār/

معنی: پابرجا، پایدار


اسفند /esfand/

معنی: ۱. (اسپند) مقدس، در گاه شماری ماه دوازدهم از سال شمسی ۲. دانه سیاه خوش بویی که آن را برای دفع چشم زخم در آتش میریزند، ۳. گیاهی علفی چند ساله با گل‌های سفید و میوه ناشکوفا که دانه‌هایی سیاه رنگ در داخل میوه آن قرار دارد. 
فراوانی در ثبت احوال: ۵۰۴


اسفندیار /esfand yār/

معنی: آفریده خرد پاک، اسپندیاد
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۳۰۸
پیشینه تاریخی: پسر گشتاسپ


اشاداد /ašādad/

معنی: کسی که از راستی و نیکی سود جسته است


اشتاد /aštād/

معنی: راستی و درستی، (در قدیم) نام روز بیست و ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز ‏پادشاه ساسانی


اشتوکان /eštokan/

معنی: نامی اوستایی و رقیب زریر


اشک /ašk/

معنی: آبی که از چشم می‌ریزد


اشکان /aškān/

معنی: اشک + ان (پسوند نسبت) منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود، منسوب به اشک
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۳۸۴
پیشینه تاریخی: منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود – نام سومین نیای پاکر


اشکوند /aškvand/

معنی: منسوب به اشک


اشناس /ašnās/

معنی: نام پسر تهمورس


اشهن /ašhan/

معنی: گاه سپیده دم – آغاز روشنایی


اشوداد /ašudād/

معنی: نام برادر هوشنگ پیشدادی


اشوفروهر /ašufravahar/

معنی: پاکروان


اشومنش /ašumaneš/

معنی: پاک منش


افروغ /afruq/

معنی: تابش روشنی، شعاع آفتاب تابش ماه، روشنایی و فروغ، از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
پیشینه تاریخی: نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان می‌زیسته است.


الوند /alvand/

معنی: تندمند و دارای تندی و تیزی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۱
پیشینه تاریخی: ۱) نام کوهی است در همدان؛ ۲) رودی در قصر شیرین.


الیان /elyān/

معنی: نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار


اندریمان /andarimān/

معنی: کسی که اندیشه اش در پی شهرت و ستایش است
پیشینه تاریخی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی از سپاهیان افراسیاب تورانی – پسر ارجاسپ


اهنود /ahnavad/

معنی: رهبری و فرمانداری، نخستین بخش از سروده گات ها


اهورا /ahurā/

معنی: وجود مطلق و هستی بخش اهورا مزدا هستی بخش بی همتا و خالق عالم را گویند
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۳۲۰


اهورداد /ahurdād/

معنی: خداداده، آفریده اهورامزدا


اوتانا /otānā/

معنی: دارای اندام زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: هم پیمان داریوش اول


اوخشیا /avaxšiā/

معنی: بخشاینده


اوراش /orāš/

معنی: فرزند کوچک اردشیر شاهنشاه ایران


اورداد /avardād/

معنی: از سرداران کوروش بزرگ


اورش /uraš/

معنی: پسر اردشیر سوم


اورکام /avarcām/

معنی: نام پسر داریوش


اورمزدیار /ormazdyār/

معنی: خدایار، یاور اهورا


اوستا /avestā/

معنی: اساس، بنیاد، پناه، یاوری، کتاب مقدس ایرانیان باستان و زرتشتیان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۰۰


اوستانه /avestāne/

معنی: دانش، کتاب دینی


اوشه /oše/

معنی: بامداد و سپیده در اوشهین گاه


اوشیدر /ušidar/

معنی: پرواننده قانون سپنتا


ایدون /eydun/

معنی: اینچنین، اینگونه


ایران پناه /iran panāh/

معنی: مرکب از نام‌های ایران و پناه


ایرانپور /iranpur/

معنی: ایرانپور


ایرانشاه /iranšāh/

معنی: نام یکی از بزرگان ایران


ایسدواستر /isadvāstar/

معنی: خواستار کشتزار و آبادکننده، بزرگترین پسر اشوزرتشت


ایشتوویگو /ištovigu/

معنی: اژدها، مار افسانه ای بزرگ، نام یکی از صورت های فلکی، آژی دهاک

 

اسم پسر با الف عبری

ابراهیم /ebrāhim/

معنی: پدر عالی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۴۰۹۵۶
پیشینه تاریخی: یکی از پیامبران اولوالعزم و نام فرزند حضرت محمد (ص) که در کودکی وفات یافت.


ابرهام /abarhām/

معنی: طبیعت، تدبیر کننده عالم، ابراهیم


ابشالوم /abšāolm/

معنی: پدر سلامت، فرزند داود پیامبر که علیه او قیام کرد


ابن یامین /ebneyAmin/

معنی: بنیامین، از پسران یعقوب که با یوسف از یک مادر بود


ارمیا /ermiyā/

معنی: بزرگ داشته شده
فراوانی در ثبت احوال: ۸۷۸۵
پیشینه تاریخی: نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع)


اسحاق /ešāq/

معنی: کهنه شدن، دور کردن، کهنه شدن جامه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۰۷۹
پیشینه تاریخی: نام پسر حضرت ابراهیم(ع) و ساره، از زمره پیامبران بنی اسرائیل.


اسرافیل /esrāfil/

معنی: درخشیدن مانند آتش، به باور مسلمانان و پیروان دیگر ادیان سامی، یکی از فرشتگان مقرب خداوند است که در روز قیامت با دمیدن در شیپور خود مردگان را زنده می‌کند
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۵۵


اسماعیل /esmāeil/

معنی: به معنی «مسموع از خدا »
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۰۹۱۲
پیشینه تاریخی: پیامبر بنی اسرائیل پسر ابراهیم نبی(ع) و هاجر که جد اسماعیلیان یا عرب است، در روایت های اسلامی، پدرش را در ساختن خانه‌ی کعبه یاری کرد و پدرش مأمور قربانی کردن او در راه خدا شد، ولی جبرئیل در آخرین لحظه او را از این کار بازداشت


اشیر /ašir/

معنی: خوشحال، نام پسر یعقوب (ع)


افراهام /afrāhām/

معنی: ابراهیم


افراییم /afrāeem/

معنی: پسر دوم یوسف، ثمر و میوه دو چندان


الیاس /elyās/

معنی: ۱- نام پیغمبری از یهود و بنی اسرائیل در زمان آخاب و ایزابل که نام وی در قرآن کریم به صورت‌های الیاس و الیاسین آمده است؛ ۲- (در اسلام) وی یکی از چهار نبی جاویدان به شمار رفته است.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۵۱۰


الیاسین /elyāsin/

معنی: نام دیگر الیاس پیامبر (ع)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر یوسف /amir yusef/

معنی: نام مرکب از امیر و یوسف
فراوانی در ثبت احوال: ۷۶۹


اوریا /oriyā/

معنی: شعله‌ی خدا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲
پیشینه تاریخی: نام مردی هتی (حتی) که یهودی شد و فرمانده‌ی لشکر داوود گردید.


ایزک /izak/

معنی: خوشحال، شادمان، راضی


ایشا /išā/

معنی: نام پدر داوود (ع)، (عربی، ایشاء) روئیدن گیاه، سبز شدن گیاه، نمایان شدن رطب از درخت خرما.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایلا /ilā/

معنی: ایلا و ایله در قاموس کتاب مقدس به معنی درختان آمده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۹
پیشینه تاریخی: نام شهری در ساحل شرقی خلیج بحر قلزم


ایلیان /iliyān/

معنی: هم معنی با ایلیا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایوب /ayyub/

معنی: برگشت به سوی خدا، از پیامبران بنی اسرائیل که گفته شده است دچار بلاهای زیاد شد، ولی تحّمل کرد تا نجات یافت
فراوانی در ثبت احوال: ۷۲۴۹۴
پیشینه تاریخی: پیامبر یهود

 

اسم پسر با الف • فارسی – عربی

الله یار /allāh yār/

معنی: دوست خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸۵۹


امید حسین /omid-hoseyn/

معنی: مرکب از نام‌های امید و حسین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امید رضا /omid-rezā/

معنی: آن که امیدش به رضا (رضای خدا) باشد، امید داشتن به لطف رضا (منظور امام رضا(ع))
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۶۹۶


امید علی /omid-ali/

معنی: امید داشتن به لطف علی (منظور امام علی (ع))
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۶۴۹


امید محمد /omid-mohammad/

معنی: مرکب از نام‌های امید و محمد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امید مهدی /omid-mahdi/

معنی: مرکب از نام‌های امید و مهدی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر اردلان /amir-ardelān/

معنی: تعبیری امیر سرزمین مقدس و پاک
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۸


امیر اردوان /amir-ardavān/

معنی: امیر و پادشاه نگهبان درستکاران.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر ارسام /amir-arsām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و اَرسام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر ارشام /amir-āršām/

معنی: مجاز از امیر قدرتمند و پر زور.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۸


امیر ارشان /amir-aršān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و اَرشان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر اشکان /amir-aškān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و اَشکان.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۰۳


امیر افراز /amir-afrāz/

معنی: امیر بلند مرتبه، فرمانروای بلند پایه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر افشین /amir-afšin/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و اَفشین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر آراد /amir-ārād /

معنی: مرکب از نام‌های امیر و آراد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۴


امیر آرتا /amir-ārtā /

معنی: امیر درست کردار و راست گفتار، پادشاه و حاکمِ پاک و مقدس.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۶


امیر آرش /amir-āraš/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و آرش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵


امیر آرمان /amir-ārmān/

معنی: امیر آریایی منش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر آرمین /amir-ārmin/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و آرمین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر آریا /amir-āriyā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و آریا.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۱


امیر آریان /amir-āryān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و آریان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر آیین /amir-āyin، ā’in/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و آیین(آئین).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر بابک /amir-bābak/

معنی: نام مرکب از امیر و بابک
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۷


امیر باربد /amir-bārba(o)d/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و باربد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر بردیا /amir-bardiyā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و بردیا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۹


امیر برنا /amir-bornā/

معنی: امیر جوان، پادشاه جوان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر بهامین /amir-bahāmin/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و بَهامین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر بهتاش /amir-behtāš/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و بِهتاش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر بهراد /amir-behrād/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و بِهراد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر بهرام /amir bahrām/

معنی: نام مرکب از امیر و بهرام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۱


امیر بهزاد /amir behzād/

معنی: امیر نیکوتبار، پادشاه نیک نژاد، حاکم و سردار نیکوزاده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۶


امیر بهمن /amir bahman/

معنی: نام مرکب از امیر و بهمن
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۴


امیر بهنود /amir-behnud/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و بهنود.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر پارسا /amir pārsa/

معنی: امیر پرهیزگار، پادشاه زاهد و متقی، حاکم دانشمند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۴۲


امیر پدرام /amir-pedrām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و پدرام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر پرهام /amir-parhām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و پَرهام.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۱


امیر پوریا /amir puriyā/

معنی: نام مرکب از امیر و پوریا
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۰


امیر پویا /amir puyā/

معنی: امیر و پادشاه پوینده
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۴


امیر پویان /amir puyān/

معنی: نام مرکب از امیر و پویان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۹


امیر جاوید /amir-jāvid/

معنی: امیر و پادشاه جاوید و جاودان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر خسرو /amir-xosro(w)/

معنی: امیر و پادشاه عظیم الشأن
فراوانی در ثبت احوال: ۵۸۹
پیشینه تاریخی: امیر خسرو دهلوی شاعر بزرگ فارسی‌گوی هند دارای تبار ترک [قرن ۷ و ۸ هجری].


امیر خشایار /amir-xašāyār/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و خشایار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر دانش /amir-dāneš/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و دانش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر راد /amir-rād/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و راد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر رادین /amir-rādin/

معنی: امیر و پادشاه آزاده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر رامتین /amir-rāmtin/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و رامتین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر رسا /amir-re(a)sā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و رسا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر رهام /amir-rohām، amir-rohhām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و رُهام.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۴


امیر ساسان /amir sāsān/

معنی: نام مرکب از امیر و ساسان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۰


امیر سالار /amir sālār/

معنی: امیر و پادشاه سپهسالار، حاکم سپهبد، فرمانده‌ی صاحب اختیار
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۸۵


امیر سامان /amir sāmān/

معنی: حاکم و امیری که امور او به سامان باشد، پادشاهی که متصف به قوّت و توانایی باشد
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۸


امیر سپهر /amir sepehr/

معنی: نام مرکب از امیر و سپهر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۸


امیر سیاوش /amir-siyāvo(a)š/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و سیاوش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر سینا /amir sinā/

معنی: امیر و پادشاه دانشمند، حاکم عالم و دانشمند
فراوانی در ثبت احوال: ۸۴۷


امیر شاهان /amir šahan/

معنی: امیرشاهان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۳


امیر شایان /amir šāyān/

معنی: پادشاه و امیر لایق و شایسته، حاکم و سردار در خور و سزاوار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲۹


امیر شهریار /amir-šahr(i)yār/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و شهریار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۰


امیر عرشیا /amir aršiyā/

معنی: نام مرکب از امیر و عرشیا
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۶۰


امیر فراز /amir-farāz/

معنی: مجاز از امیر بزرگ و والا مقام، پادشاه بلند مرتبه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فرامرز /amir-farāmarz/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فرامرز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فربد /amir-farba(o)d/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فَربد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱


امیر فرداد /amir-fardād/

معنی: امیر دارای شأن و شکوه، پادشاه با شوکت.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فرزام /amir-farzām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فرزام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فرزین /amir-farzin/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فرزین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فرشاد /amir-faršād/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فرشاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۲


امیر فرشید /amir-faršid/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فرشید.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فرنام /amir-farnām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فرنام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر فرهنگ /amir farhang/

معنی: امیر دانشمند و فرهیخته، پادشاه دارای علم و معرفت
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۳


امیر کسری /amir-kasrā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و کسری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۶۰


امیر کوروش /amir-kuroš/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و کوروش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲


امیر کوشا /amir-kušā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و کوشا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر کوشان /amir-kušān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و کوشان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر کیا /amir kiā/

معنی: امیر و پادشاه بزرگ و سرور
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۳


امیر کیارش /amir-kiyāraš/

معنی: امیر و پادشاه دلیر حاکم شجاع
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر کیان /amir kiān/

معنی: امیر پادشاهان، پادشاه پادشاهان، امیر و پادشاه بزرگان و سروران
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۷۰


امیر کیانوش /amir-kiyānuš/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و کیانوش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر کیهان /amir-keyhān/

معنی: امیر جهان، پادشاه عالم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر کیوان /amir keyvān/

معنی: نام مرکب از امیر و کیوان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۲


امیر ماهان /amir māhān/

معنی: نام مرکب از امیر و ماهان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۳۸


امیر مهبد /amir-mahbod/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و مهبد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۳


امیر مهراد /amir-mehrād/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و مِهراد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳


امیر مهرداد /amir-mehrdād/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و مهرداد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر مهیار /amir-mahyār/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و مهیار
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۱


امیر نیکان /amir-nikān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و نیکان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸


امیر نیما /amir-nimā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و نیما
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر همایون /amir homāyun/

معنی: امیر فرخنده و خجسته، پادشاه و حاکمی که دارای تاثیر خوب و نیکوست
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۰


امیر هوشنگ /amir hušang/

معنی: نام مرکب از امیر و هوشنگ
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۸۴


امیر هوشیار /amir-hušyār/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و هوشیار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر هومان /amir-humān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و هومان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر هومن /amir-homan/

معنی: امیر نیک اندیش، حاکم و فرمانروایی که دارای فکر و اندیشه‌ی خوب است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۱


امیر والا /amir-vālā/

معنی: امیر و پادشاه دارنده‌ی مقام و مرتبه‌ی مهم، امیر و پادشاه عزیز، گرامی، محترم، اصیل و نژاده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۰


امیر یزدان /amir-yāzdān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و یزدان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۶


امیر یل /amir-yal/

معنی: امیر قوی و شجاع، امیر پهلوان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۸


امیران /amirān/

معنی: منسوب به امیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام چند روستا در اردستان، تهران و خرم آباد

 

اسم پسر با الف در سایر ریشه ها

اردشام /ardešām/

معنی: پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان
ریشه: ارمنی


الک /alek/

معنی: بیجاده، خرده جواهر، نوعی سنگ قیمتی، نام مردان ارمنی
ریشه: ارمنی


اَلَو /alav/

معنی: عقاب
ریشه: لری


اُردی /ordii/

معنی: سپاه، لشگر
ریشه: لری


ابحر /abhor/

معنی: دریاها
ریشه: قرآنی


ابرویز /abarviz/

معنی: معرب پرویز، شکست ناپذیر
ریشه: پهلوی


ابصار /absār/

معنی: دیدگان، چشم ها
ریشه: قرآنی


ابل /ebel/

معنی: شتر
ریشه: قرآنی


اتراب /atrāb/

معنی: همسال ها
ریشه: قرآنی


احمد پاشا /ahmad-pāšā/

معنی: مرکب از نام‌های احمد و پاشا
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ادموند /edmond/

معنی: نگهبان، پشتیبان، محافظ
ریشه: لاتین


ادوارد /edvārd/

معنی: نگهبان، محافظ
ریشه: لاتین


ادوین /edvin/

معنی: دوست، رفیق
ریشه: لاتین


اربیل /arbil/

معنی: بسیار خوب
ریشه: کردی


اردلان /arda(e)lān/

معنی: جای و مکان مقدس، نام طایفه ای از ایلات کرد ایران
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۹۸


ارس /aras/

معنی: نام رودخانه‌ای بزرگ که از کوه‌های هزار ترکیه سرچشمه می‌گیرد و مرز میان ایران و قفقاز را طی کرده و به درای خزر می‌ریزد. این نام با واژه‌های اُرس/ors/ گیاهی درختی از خانواده سرو، اُرُس/oros/ نام کشور روسیه، و اِرُس/eros/ خدای عشق در اساطیر یونان، همه نویسه می‌باشد.
ریشه: انگلیسی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۷


ارسام /arsām/

معنی: به معنای آرشام (آرشام: دارای زور خرس)
ریشه: لری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲۸


ارسطو /arastu/

معنی: حکیم و فیلسوف مشهور یونانی که شاگرد افلاطون و معلم اسکندر مقدونی بود. او همچنین مقلب به معلم اوّل است.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۱۷


اریک /erik/

معنی: شاهزاده وار، با شکوه
ریشه: لاتین


ازما /ezmā/

معنی: آزمایش کننده
ریشه: لری


استوان /ostovān/

معنی: ۱- استوار، محکم، متین؛ ۲- معتمد، امین.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


استیم /estim/

معنی: ستون، تکیه گاه
ریشه: لری


اسکات /eskāt/

معنی: خاموش کردن، ساکت کردن، تسکین
ریشه: لاتین


اسکندر /eskandar/

معنی: یاری کننده مرد، نام پادشاه معروف یونان بنا به روایت شاهنامه فرزند داراب پسر بهمن و ناهید دختر فیلقوس قیصر روم
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۱۰۶
پیشینه تاریخی: الکساندرس – یاور و یاریگر مرد


اسمردیس /esmerdis/

معنی: نامی که یونانیان به بردیا پسر کورش داده بودند
ریشه: یونانی


اسوار /asvār/

معنی: ۱- سوار؛ ۲- عنوانی که ایرانیان باستان به مردان دلیرِ آزاده می‌دادند؛ ۳- در بعضی متون به معنی آزادگان و بزرگان آمده.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اسود /asvad/

معنی: سیاه، سیاه چرده
ریشه: قرآنی


اشگار /ešgār/

معنی: شکر گزار، سپاسگزار
ریشه: لری


اشهر /ašhor/

معنی: ماهها
ریشه: قرآنی


اطهر /athar/

معنی: پاکیزه تر، پاک‌تر، طاهرتر
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۰۳


اعجاز /ejāz/

معنی: ریشه ها
ریشه: قرآنی


اعصار /a’sār/

معنی: گردباد
ریشه: قرآنی


اعلم /alam/

معنی: داناتر
ریشه: قرآنی


افراسیاب /afrāsiyāb/

معنی: شخص هراسناک، به هراس اندازنده – در شاهنامه نام پادشاه توران که پس از جنگهای بسیار با ایرانیان سرانجام به دست کیخسرو کشته شد
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۸۶
پیشینه تاریخی: ۱) (در شاهنامه) نام پادشاه توران که پس از جنگهای بسیار با ایرانیان سرانجام به دست کیخسرو کشته شد؛ ۲) نام دو تن از پادشاهان و حکام لرستان [قرن۶ و۷ هجری]؛ [یوستی شرق شناس و زبان شناس آلمانی معنی این کلمه (افراسیاب) را «شخص هراسناک» یا «کسی که به هراس می‌اندازد» آورده است].


افلاطون /aflātun/

معنی: فیلسوف یونانی [حدود ۴۲۸-۳۴۸ پیش از میلاد] شاگرد سقراط و معلم ارسطو، بنیانگذار مدرسه‌ی آکادمیا. دارای نوشته‌های فراوان از جمله: جمهوریت، نوامیس و محاورات.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۱۸


اقلیدس /oqlidos/

معنی: به یونانی کلید هندسه، ریاضیدان و منجم یونانی
ریشه: یونانی


اکرام /ekrām/

معنی: بزرگداشت، گرامی داشتن، احترام کردن، حرمت، احسان
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱۲


اکسیر /eksir/

معنی: کیمیا، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر می‌دهد و کامل‌تر سازد.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


اگنس /agnes/

معنی: پاک، خالص، یکدست
ریشه: یونانی


البرز /alborz/

معنی: کوه بلند، کوه بزرگ، رشته کوهی در شمال ایران به طول حدود ۱۰۰۰ کیلومتر که از ساحل باختری دریای خزر تا شمال خراسان امتداد دارد و بلندترین قله‌اش دماوند است، نام پهلوانی افسانه‌ای
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۰۱


التاش /altāš/

معنی: صخره
ریشه: لری


الچین /alčin/

معنی: ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل
ریشه: فارسی – ترکی


الکساندر /aleksander/

معنی: رهبر مردان، اسکندر
ریشه: یونانی


الما /olmā/

معنی: ن نام شعر و آهنگی معروف، عاشق یا معشوقی خیالی
ریشه: لری


الیما /elimā/

معنی: در زبان مازندرانی پیازچه‌ی کوهی – در لری اقومی باستانی که در بختیاری می زیسته اند و پایتخت آنها ایاپیر ایذه بوده
ریشه: مازندرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۱


اما /emā/

معنی: جدی، فعال، سخت
ریشه: انگلیسی


امان الله /aman-o-lah/

معنی: آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است
ریشه: عربی – ترکی


امیر اتابک /amir-atābak/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و اتابک
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر ارسلان /amir-arsalān/

معنی: مجاز از امیر و پادشاه شجاع و دلیر
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۱۴۳
پیشینه تاریخی: امیر ارسلان رومی پسر پادشاه روم و قهرمان داستان مشهور فارسی از نقیب الممالک، داستان سرای دربار ناصرالدین شاه.


امیر اسماعیل /amir-esmāeil/

معنی: نام‌ مرکب از امیر و اسماعیل
ریشه: عربی – عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۳


امیر اصلان /amir-aslān/

معنی: پادشاه چون شیر، حاکم دلاور، فرمانده و سردار چون شیر.
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۱۵


امیر ایوب /amir-ayyub/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و ایّوب.
ریشه: عربی – عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر بهادر /amir-bahādor/

معنی: پادشاه شجاع و دلاور، امیر دلیر، سردار شجاع، لقب حسین پاشاخان قراباغی
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۲۴
پیشینه تاریخی: از دولتمردان دربار مظفرالدین شاه محمّدعلی شاه و از دشمنان سرسخت مشروطه.


امیر پاشا /amir-pāšā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و پاشا
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳۹


امیر تارخ /amir-tārox/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و تارخ.
ریشه: عربی – عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر سام /amir sām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و سام
ریشه: عربی – اوستایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱۴۰


امیر سلیمان /amir-soleymān/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و سلیمان.
ریشه: عربی – عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۴


امیر فرهام /amir-farhām/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و فَرهام.
ریشه: عربی – اوستایی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر مهراس /amir-mehrās/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و مِهراس
ریشه: عربی – عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر میکائیل /amir-mikā‛il/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و میکائیل
ریشه: عربی – عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیر یحیی /amir-yahyā/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و یحیی
ریشه: عربی – عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۹


امیر یعقوب /amir-yaequb/

معنی: مرکب از نام‌های امیر و یعقوب
ریشه: عربی – عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امیل /emil/

معنی: ساعی، کوشا
ریشه: انگلیسی


امین ابراهیم /amin-ebrāhim/

معنی: مرکب از نام‌های امین و ابراهیم.
ریشه: عربی – عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


امین پاشا /amin-pāšā/

معنی: مرکب از نام‌های امین و پاشا، پادشاهِ درستکار و امانتدار
ریشه: عربی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


انوشروان /anuše(a)rvān/

معنی: دارای روان جاوید
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: لقب خسرو اول شاهنشاه ساسانی ملقب به دادگر


اوجا /ojā/

معنی: بسیار بلندقد، کشیده قامت
ریشه: ترکمنی


اورانوس /orānus/

معنی: رب النوع آسمان، نام یکی از سیارات منظومه شمسی
ریشه: یونانی


اوسین /osin/

معنی: افسون، دعا
ریشه: لری


اولین /evelin/

معنی: خوش آیند، دلپذیر
ریشه: لاتین


ایاس /ayās/

معنی: یاد، خیال
ریشه: لری


ایرسون /irsun/

معنی: زرورق، طلق
ریشه: یونانی


ایساتیس /isātis/

معنی: مقدس و فرخنده، نام شهر یزد در متون یونانی
ریشه: یونانی


ایلشاد /il šād /

معنی: ۱- ایل و طایفه شاد؛ ۲- موجب شادی ایل و طایفه.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


ایلیا /iliyā/

معنی: راستگوی بزرگ، نام حضرت علی (ع) در تورات
ریشه: سریانی
فراوانی در ثبت احوال: ۷۶۹۹۰
پیشینه تاریخی: از انبیای بنی اسرائیل [حدود ۸۷۵ پیش از میلاد] که در عهد عتیق، عهد جدید و قرآن (= الیاس) از او یاد شده است


ایماژ /imāž/

معنی: صورت ذهنی، تصویر هنری، خیال
ریشه: فرانسوی

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید