مجموعه جدید اشعار کوتاه طنز و خنده دار

شعر کوتاه طنز یکی از انواع ادبی است که با بزرگنمایی و چاشنی خنده قصد اصلاح جامعه را دارد. در ادامه مجموعه ای از شعر خنده دار و گلچین شعر طنز کوتاه معاصر را در ستاره بخوانید.

اشعار کوتاه طنز و خنده دار

طنز در اصطلاح ادبیات‌، یکی از انواع ادبی ‌است که شاعر در آن عیب‌ها و مفاسد و ناروایی‌های دردناک جامعه را‌، به قصد اصلاح با چاشنی خنده‌، به گونه‌ای برجسته و اغراق‌آمیز و همراه با اشاراتی به وضع معمول زندگی بیان می‌کند. در ادامه مجموعه‌ای از شعر خنده دار، دوبیتی‌های خنده دار کوتاه و گلچینی از اشعار طنز کوتاه را به انتخاب ستاره خواهید خواند.

 

شعر طنز کوتاه -شعر خنده دار
گلچینی از بهترین شعر خنده دار

 

شعر خنده دار و طنزگونه

چون کاسب کوچه کار می‌باید داشت
در بالش خود دلار می‌باید داشت

تا خوش گذرد چو پادشاهان قدیم
صد خانه، هزار یار می باید داشت

☆•☆•☆

افسوس که عمر جاودان رفت از کف
سرمایه شادی جهان رفت از کف

دردا که جوانی‌ام چه بیهوده گذشت
در دادن قسط و صف نان رفت از کف !

☆•☆•☆

به بانک عشق تو دارم وثیقه
نگاهی کن بر این حسن سلیقه

چو دانستم که فردا روز موزه است
تو را تبریک گفتم ای عتیقه

☆•☆•☆

در زخم زبان، فوق تخصص دارد
یک ریز، کنایه بر سرت می بارد

او جز خود احمقش، کسی دیگر را
یک آدم ساده هم نمی پندارد

دوبیتی خنده دار کوتاه
دوبیتی و شعر خنده دار کوتاه


انگار که از دماغ فیل افتاده است
یا از شکم کروکودیل افتاده است

اما ورم قوزک پایش گوید
از روی درخت نارگیل افتاده است

☆•☆•☆

او از همه شکوه و شکایت دارد
از دست خودش فقط رضایت دارد

در گوشه خانه می‌نشیند تنها
چون جغد به تک نشینی عادت دارد

☆•☆•☆

ساعتی از ته دل می‌نالید
که بسی زنگ زدم در عالم

خواب سنگین چه فراوان دیدم
اهل بیدار شدن اما کم

☆•☆•☆

از دست زمانه تیر باید بخوری
دائم غم ناگزیر باید بخوری

گفتم به تو عاشقی مکن، کار تو نیست
بچه! تو هنوز شیر باید بخوری!

☆•☆•☆

شتر در خواب بیند پنبه دانه
کچل را حسرت مو هست و شانه

☆•☆•☆

پیری دیدم قباله ای در دستش
یک تیشه و چمچه، ماله ای در دستش

می آید و باوقار و هشتاد و سه سال !
دست زن بیست ساله ای در دستش !

☆•☆•☆

زان روز که این زمانه افراشته اند !
تخم بدی و جنگ و جدَل کاشته اند !

یک عدّه فقیر زاده اند از مادر
یک عدّه همیشه خورده و داشته اند !

☆•☆•☆

این زندگی پُر غم ما آسان باد !
این سفره ی ما پُر از برنج و نان باد !

یارانه ی ما قطع نماید هرکس
تا آخر عُمر بی زن و تنبان باد !

شعرهای خنده دار
شعر خنده دار اجتماعی

 

گزیده شعر کوتاه طنز اجتماعی


كنون رزم
virus و رستم شنو
دگرها شنيدستي اين هم شنو

كه اسفنديارش يكی disk داد
بگفتا به رستم كه ای نيكزاد

در اين disk باشد يكی file ناب
كه بگرفتم از site افراسياب

☆•☆•☆

بی همگان به سر شود، بی تو بسر نمی شود
این شب امتحان من، چرا سحر نمی شود؟!

مولوی او که سر زده، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب، درس به سر نمی شود !

خر به افراط زدم، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم، باز سحر نمی شود !

☆•☆•☆

نفس باد صبا آفت جان خواهد شد
عید می آید و اجناس گران خواهد شد

قیمت میوه و شیرینی و آجیل و لباس
باز سرویس گر فک و دهان خواهد شد

همسرم چند ورق لیست به من خواهد داد
و سرا پای وجودم نگران خواهد شد

می زنم ساز مخالف دو سه روزی اما
عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد

شعر های خنده دار
شعر خنده دار و طنز

 

هرچند دلش ز غصّه ها خون شد و رفت
صدبار ادراه رفت بیرون شد و رفت

چون دید که افتاده گره درکارش
بادادن رشوه سخت ممنون شد و رفت !

☆•☆•☆

زنی دارم که ناترس و دلیر است
شجاعت هاش خیلی چشمگیر است

نمی ترسد ز سوسک و موش هرگز
تو گویی که ز جان خویش سیر است

~*~*~*~*~*~*~*~*~

عیالوارم عیالوارم عیالوار
به تار و پود این دنیا گرفتار

حقوق آخر برجم سه مثقال
بدهکاری و وامم چند خروار

☆•☆•☆

از دور که می آمد چون کبک خرامان بود
زلفان پریشانش بر شانه نمایان بود

آمد چو به نزدیکم، هوش از سر من بربود
چون گنده سبیل او تا زیر زنخدان بود

☆•☆•☆

دیشب به خواب دیدم گر دیده ام گدایی
سرشارم از زر و مال بی هیچ مدّعایی

چون صبحدم رمیدم از خواب ناز دیدم
من هستم و لحافی همراه متکّایی

گفتم خدا چه می شد گرخواب من شدی راست
می گشتمی گدایی بی چون و بی چرایی

☆•☆•☆

دیشب به خواب دیدم آن یار با وفا را
آغوش را گشودم گفتم بیا نگارا

چون صبحدم پریدم از خواب ناز دیدم
دربرگرفته ام من افسوس متّکا را

 

از اینکه با مطالعه انواع شعر خنده دار و ابیات طنزگونه همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. آیا شما شعر خنده دار دیگری می‌شناسید؟! اگر اینگونه است آن را از طریق ارسال نظر با ما و سایر مخاطبین ستاره به اشتراک بگذارید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

  • محمد ابراهيم (صفا)

    تورا پيسه دادم كه ماست بيار
    نگفتم دختر دوازده پاس بيار

  • بدون نام

    یکی از بزرگان اهل خرد
    برای خرش ساندویچ میخرد

نظر خود را بنویسید