شعر ترکی شهریار؛ گزیده‌‌ای از بهترین اشعار ترکی شهریار

اشعار ترکی شهریار را می‌توان آثار فاخر ادبیات ترکی دانست. اشعاری مانند شعر ترکی عاشقانه شهریار، شعر حیدر بابا، شعر ترکی کوتاه شهریار، شعر ترکی آتا و شعر خان ننه شهریار از جمله شعر ترکی شهریار هستند.

شعر ترکی شهریار

سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، شاعر پارسی‌گوی آذری‌زبان، در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در روستای خشکناب در بخش قره‌چمن آذربایجان متولد شد.

مهم‌ترین اثر شهریار منظومه حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و به بیش از هشتاد زبان زنده دنیا ترجمه شده است. از غزلیات و مجموعه شعر عاشقانه ترکی معروف او می‌توان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟» اشاره کرد. غیر از اشعار ترکی، در میان اشعار او شعر درباره تبریز نیز یافت می شود. 

شهریار در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ در تهران درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبره الشعرای تبریز مدفون گشت. ۲۷ شهریور سالروز درگذشت شهریار را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند. 

در ادامه برخی از بهترین اشعار شهریار را باهم مرور می کنیم. اگر به خواندن شعرهای ترکی علاقه دارید می توانید اشعار ازدمیر آصف را با ترجمه فارسی در ستاره بخوانید. 

 

شعر ترکی شهریار

 

بهترین شعر ترکی شهریار با ترجمه فارسی

صبح اولدی هر طرفدن اوجالدی اذان سسی
گـــویا گلیــــر ملائـکه لــــردن قــــرآن سسی

بیر سس تاپانمیـــرام اونا بنزه ر، قویون دئییم:
بنزه ر بونا اگـر ائشیدیلسیدی جـــان سسی

سانکی اوشاقلیقیم کیمی ننیمده یاتمیشام
لای لای دئییر منه آنامیـــن مهربـــان سسی

سـانکی سفرده یم اویادیــرلار کی دور چاتاخ
زنگ شتر چالیر، کئچه رک کـــاروان سسی

سانکی چوبان یاییب قوزونی داغدا نی چالیر
رؤیا دوغـــور قوزی قولاغیندا چوبـــان سسی

جسمیم قوجالسادا هله عشقیم قوجالمیوب
جینگیلده ییـر هله قولاغیمدا جـــوان سسی

سانکی زمان گوله شدی منی گوپسدی یئره
شعریم یازیم اولوب ییخیلان پهلـــوان سسی

آخیر زماندی بیر قولاق آس عرشی تیتره دیـر
ملت لرین هــارای، مددی، الامـــان سسی

انسان خـزانی دیر تؤکولور جـان خزه ل کیمی
سازتک خزه ل یاغاندا سیزیلدار خزان سسی

← شعر ترکی شهریار →

ترجمه فارسی:

صبح شد و از هر سمت، صدای اذان بلند شد
گویا که از فرشتگان، صدای قرآن می‌آید

صدایی مثل آن نمی‌یابم، بگذارید بگویم که
اگر صدای جان شنیده می‌شد، به آن شبیه بود

گویا بسان دوران کودکی‌ام که در گاهواره آرمیده‌ام
صدای مهربان مادرم برایم لالایی می‌گوید

یا اینکه در سفر هستم و بیدارم می‌کنند که برخیز تا به مقصد برسیم
زنگ شتر نواخته می‌شود که کاروان دارد عبور می‌کند

یا اینکه چوپان، گوسفندان را پراکنده است و در کوه نی می‌زند
و این صدای چوپان در گوش گوسفندان رویا می‌آفریند

اگر جسمم هم پیر شده باشد، هنوز عشقم پیر نشده است
و در گوشم هنوز صدای جوانی طنین انداز است

یا اینکه زمان با من کشتی گرفته و مرا به زمین کوبیده است
و شعر و نوشته‌هایم همانند صدای پهلوان به زمین خورده است

آخرالزّمان شده و گوش فرا دهید که
فریاد کمک‌خواهی مردم، عرش را به لرزه درمی‌آورد

پاییز انسانی است و جان ها همانند برگ پاییزی به زمین می‌ریزند
برگ‌های پاییزی وقتی می‌ریزند، پاییز همانند ساز، ناله سر می‌دهد

 

★★★
← شعر ترکی شهریار →

 

سن یاریمین قاصدی سن 
ایلش سنه چای دئمـــــــیشم

خیالینـــــــی گؤندریـــــب دی 
بس کی من آخ وای دئمیشم 

آخ گئجه لر یاتمامیشــــــام 
من سنه لای ـ لای دئمیشم 

سن یاتالی من گؤزومــــه 
اولدوزلاری سای دئمیشـم

هرکس سنه اولدوز دئیـــه 
اؤزوم سنه آی دئــــــمیشم 

سندن سونرا حیــــــاته من
شیرین دیسه زای دئمیشـم 

هر گؤزلدن بیر گول آلیــب 
سن گؤزله پای دئمیشــــــم 

سنین گون تک باتمــاغینی 
آی باتانا تـــــای دئمــــــیشم

ایندی یایـــا قـــیش دئییــــرم 
سابیق قیشــا یای دئمــــیشم 

گاه تویونو یـــــاده ســـــالیب
من دلی نــای ـ نــای دئمیشم 

سونـرا گئنه یاســــــــه باتیب 
آغلاری‌های ـ‌های دئمـیشم

عؤمره سورن من قارا گون 
آخ دئمیشم، وای دئمیشم

ترجمه فارسی:

تو قاصد یارم هستی، بنشین، گفته‌ام برایت چای بیاروند
(کنایه از بیشتر ماندن فکرزیار، صمیمی شدن)

از بس که من اااخ و وااای گفته‌ام، یار خیالش را برای من فرستاده است
(از روی ناراحتی و غم و غصه)

آخ که چه شب‌ها که نخوابیدم و به تو لالایی گفته‌ام
(در خیالم تو را با لالایی گفتن خوابانده‌ام)

و تو خوابیدی و من به چشمانم گفته‌ام ستاره‌ها را بشمار
(کنایه از اینکه تو خوابیدی و من شب‌ها در فکر تو خوابم نمی‌بره و ستاره‌ها را می‌شمارم)

هر کس تو رو شبیه ستاره دونسته من که به تو ماه می‌گفتم
(از بس که زیبایی، اگر همه به ستاره تشبیهت می‌کردند، فقط من بودم که تو را مثل ماه می‌دیدم؛ عشق زیاد)

بعد از رفتن تو، زندگی و حیات اگر شیرین هم بوده من تلخ می‌دیدم
(برا من تلخ بوده)

از هر زیبا رویی که می‌دیدم یه جایش رو شبیه تو میدیدم
(در زیبا رویان من دنبال نشانه‌ای از تو بودم که ببینم کجای آن‌ها یا چه چیز در آن‌ها شبیه تو هست)

رفتن تو، مثل غروب خورشید بود اما من شبیه غروب ماه می‌دیدم
(خودم را گول می‌زدم که مثل ماه غروب کردی و بعد مثل خورشید طلوع خواهی کرد و می‌آیی)

حالا به تابستان، زمستان می‌گویم. حال آنکه قبلا حتی زمستان‌ها را هم تابستان می‌گفتم
(زمانی که تو بودی، با گرمای وجودت زمستان‌ها هم برای من تابستان می‌شد)

گاهی خاطره عروسیت رو به یادم می‌آورم و مثل دیوانه‌ها نای نای (هلهله) می‌خوانم
(در خیالم باهات جشن عروسی می‌گیرم)

بعدش دوباره عزادار می‌شوم و با های های، گریه می‌کنم
(بعد رفتنت عزادارم و همش گریه‌هایی با آه و ناله سوزناک می‌کنم)

و دامانم مثل دریا پر میشه از اشک و اشک چشمانم همش مثل رودخانه جاری هستند

و چنین عمرم رو سپری میکنم و منِ سیاه روز ، آخ می‌گم و واای می‌گم
(عمرم با اخ و وای و یاد غصه های تو میگذرد)

★★★
← شعر ترکی شهریار →

 

بو گئجه باده ایله دفع ملال ائیله میشم،
عؤمرون بیر گئجه سینده بئله حال ائیله میشم.

بیز هارا، تار هارا، یا رب، گئجه مئیخانه هارا؟
اونودوب دردی بو ایّامدا مجال ائیله میشم.

ساقی نین غمزه سی اوخ، مئی جامی اولموش سپریم،
فلکین جؤورو ایله جنگ و جدال ائیله میشم.

مئی دمیر تک ائله ییب جانیمی، غمله ووروشوم،
غم دئمه، دوشمنیمی روستم زال ائیله میشم.

آجی ایامی شیرین ائتمگه سرخوش دولانیب،
کؤنلومو ایندی اسیر خط و خال ائیله میشم

گؤرموشم من اوزونون یاری سینی، تک قاشینی،
ای اوزونده نئجه گؤر سئیر هلال ائیله میشم

گئتمیش هیجران اوروجو گؤرجک هلال قاشلارینی،
بایرام اولموش بو گؤروش عزم و وصال ائیله میشم.

گؤرموشم اوزده او زرّین تئلی پروانه کیمی،
یانمیشام اودلارا، ترک پروبال ائیله میشم.

عشق درسی منه اؤیرتسه ده هیجران غمینی،
عشقه دوشمکله بئله کسب کمال ائیله میشم.

یاتماییب صوبحه کیمی من گئجه گون اوزلو یارین،
سینه سی گوزگوم اولوب، سئیر جمال ائیله میشم.

ساقی نین زلفونه عشق باغلاماسا عؤمرو اگر،
من بئله درک ائله ییب، بؤیله خیال ائیله میشم.

شهریارا غزل ائتمیش منی جئیران، گؤزلیم،
گؤر غزل ایله نئجه صید غزال ائیله میشم

ترجمه فارسی:

امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عُمر شبی بود که حالی کردیم

ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب
کز گرفتاری ایام مجالی کردیم

تیر از غمزه ساقی، سپر از جام شراب
با کماندار فلک جنگ و جدالی کردیم

غم به روئین تنی جام می انداخت سپر
غم مگو عربده با رستم زالی کردیم

باری از تلخی ایام به شور و مستی
شکوه با شاهد شیرین خط و خالی کردیم

نیمی از رخ بنمود و خمی از ابرویی
وسط ماه تماشای هلالی کردیم

روزه هجر شکستیم و هلال ابرویی
منظر افروز شب عید وصالی کردیم

بر گل عارض از آن زلف طلایی فامش
یاد پروانه زرین پر و بالی کردیم

مکتب عشق بماناد و سیه حجره غم
که در او بود اگر کسب کمالی کردیم

چشم بودیم چومه شب همه شب تا چون صبح
سینه آئینه خورشید جمالی کردیم

عشق اگر عمر نه پیوست بزلف ساقی
غالب آنست که خوابی و خیالی کردیم

شهریار غزلم خوانده غزالی وحشی
بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم

 

اشعار ترکی شهریار با ترجمه - شعر شهریار ترکی
اشعار ترکی شهریار

یار گونومی گؤی اسگییه توتدو کی دور منی بوشا
جوتچو گؤروبسه ن اؤکوزه اؤکوز قویوب بیزوو قوشا ؟

سن اللینی کئچیب یاشین ، من بیر اوتوز یاشیندا قیز
سؤیله گؤروم اوتوز یاشین نه نیسبتی اللی یاشا ؟

سن یئره قویدون باشیوی من باشیما نه داش سالیم ؟
بلکه من آرتیق یاشادیم نئیله مه لی ؟ دئدیم یاشا

بیرده بلالی باش نچون یانینا سوپورگه باغلاسین؟
بؤرکو باشا قویان گرک بؤرکونه ده بیر یاراشا

بیرده کبین کسیلمه میش سن منه بیر سؤز دئمه دین
یوخسا جهازیمدا گرک گلئیدی بیر حوققا ماشا

دئدیم : قضا گلیب تاپیب ، بیر ایشیدی اولوب کئچیب
قوربانام اول آلا گؤزه ، حئیرانان اول قلم قاشا

منکی اؤزومده بیر گوناه گؤرمه ییرم ، چاره ندیر ؟
پیس بشرین قایداسی دیر ، یاخشی نی گؤرسه دولاشا

دوستا مروت ائتمه لی دوشمه نیله کئچینمه لی
قایدا بودیر ، حئیف دئگیل بشر یولون آشیب چاشا ؟

من ده سنین دای اوغلونام سن ده منیم بی بیم قیزی
گؤنول باخیرسا گونه شه ، گؤزده گرک بیر قاماشا

ایندی بیزیم مارال کیمی ، اوچ بالامیز واردی ، گرک
آتا – آنا ساواشسادا ، بونلارا خاطیر باریشا

هر کیشی یه عیالی دا ، اؤز جانی تک هؤروکلنیب
هدیه ده اولماز ائله سین عیالی قارداش قارداشا

بو دونیا بیر یول کیمی دیر ، بیز آخرت مسافیری
کجاوه ده هاماش گرک اؤز هاماشینان یاناشا

آخیرتی اولانلارین ، دونیاسی غم سیز اولمویوب
سئل دی گله ر آخار کئچر ، آمما گرک آشیب – داشا

مثل دی : « یئر کی برک اولور ، اؤکوز اؤکوزدن اینجییور »
هی دارتیلیر ایپین قیرا ، یولداشیلا بیر ساواشا

بیزیم ده روزیگاریمیز یامان دی ، بیزده عیب یوخ
بلکه وظیفه دیر بشر قونشولاریلان قونوشا

حق حیات یوخ داها بیزلره ، چوخ بؤیوک باشی
زندانیمیزدا حققیمیز ، بیر باجا تاپساق ، تاماشا

آمما اونون شماتتی آللاها خوش گلمیوبن
گئتدی منیم حیاتیمی ووردی داشا چیخدی باشا

ترجمه فارسی:

یار (همسرم) روزگارم را سیاه کرده و می گوید:« بلند شو و طلاقم بده!
هیچ دیده ای که از آمیزش دو گاو نر، گوساله ای زاده شود؟!

سن تو از پنجاه سال گذشته و من دختری سی ساله ام!
بگو ببینم که پنجاه سال و سی سال چه تناسبی با هم دارند؟

تو اگر سرت را روی خاک بگذاری و بمیری، من چه خاکی بر سرم بریزم؟!
شاید من عمر بیشتری کردم! آن وقت چه کنم؟! من (شهریار) هم به او گفتم که حق با توست!

همسرم ادامه داد چنین سر پر بلایی چرا دیگر باید جارو هم به دمش ببندد(و بدبختی هایش را افزونتر کند)؟
کسی که کلاهی بر سرش می گذارد، باید به آن کلاه بیارزد!

تو قبل از بله برون (درباره اعتیادت) چیزی به من نگفته بودی!
و گرنه در میان جهیزیه ام، بافور و منقل هم می آوردم!

من (شهریار) در پاسخش گفتم: سرنوشت اینگونه شده و کاری است که شده و همه چیز تمام شده!
من به فدای آن چشمان زیبا و ابروهای کمانی تو!!

من که در خود گناهی نمی بینم! چاره چیست؟
قاعده آدم بد این است که اگر آدم خوبی پیدا کرد خود را به او بچسباند و اذیتش کند!

قاعده این است که باید با دوست مروت کرد و با دشمن مدارا نمود.
پس حیف نیست که بشر از راه خود منحرف شده و طغیان کند؟

من پسر دایی تو هستم و تو هم دختر عمه منی. (پس باید با هم هماهنگ تر باشیم)
مثل اینکه اگر به خورشید خیره شوی، چشمانت به ناچار باید عکس العمل مناسب نشان دهد.

اکنون ما سه فرزند زیبا داریم و پدر و مادر به خاطر فرزندانشان هم که شده
باید با هم آشتی کنند و دعوا را فیصله دهند.

هر زنی مثل روح وجان به شوهرش گره خورده است.
هیچ برادری نمی تواند همسرش را به برادرش هدیه دهد!

این دنیا همانند یک جاده است و ما مسافر آخرتیم.
دو همسفر باید در یک کجاوه همدیگر را تحمل کنند و در طول مسیر با هم سازگار باشند.

کسانی که در آخرت، عاقبت خوبی خواهند داشت، در این دنیا نمی شود هیچ غم و اندوهی را تحمل نکنند.
قضیه همانند سیلی است که می آید و می رود، ولی در مسیرش فراز و نشیب های فراوانی را طی می کند.

ضرب المثلی داریم که می گوید: اگر زمین کشاورزی سفت باشد، گاو نر از گاو نر دیگر آزرده شده
و تلاش می کند که طنابش را پاره کرده و با آن گاو همراهش درگیر شود!

ما هم همانند این دو گاو، روزگارمان بد است و خودمان عیبی نداریم.
بلکه ما موظفیم که با همسایگان خود سازگاری پیشه کنیم.

ما در این زمانه حتی حق حیات هم نداریم.
تنها حقی که در این زندان به ما داده اند این است از روزنه زندان، دنیا را تماشا کنیم!

ولی خدا را خوش نمی آید که همسرم مرا اینگونه شماتت کند و زخم زبان بزند که چرا من از تو سنم اینقدر کمتر است!
او با رفتنش و مرگ زود هنگامش، شیشه عمر مرا هم به سنگ بست.

 

 

اگر از علاقه‌مندان به اشعار شهریار هستید مقاله با موضوع ” شهریار از شعرای قربانی فراق و جدایی” را به شما پیشنهاد می‌دهیم.

 

شعر ترکی عاشقانه شهریار

قطعه شعر زیبایی از استاد شهریار در رثای همسر مرحومه‌اش عزیزه خانم که در سنین جوانی بر اثر سکته قلبی در تهران دار فانی را وداع گفت و در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

نه ظریف بیر گلیــــــن عزیزه سنی
منه لایق تــــــــاری یــــاراتمیشدی

بیر ظریف روحه بیر ظریف جسمی
ازدواج قدرتیـــــــــله قـــــاتمیشدی

عشقیمین بولبولی سنی دوتموش
هرنه دونیـاده گول وار، آتمیشدی

سانکی دوستاق ایکن من آزاددیم
ائله عشقون منی یاهـــاتمیشدی

سؤیدوگیم سانکی هم نفس اولالی
قفسیمدن منی چیخـــارتمیشدی

جنّت ائتمیــش منیم جهنّمی می
یانماسین یاخماسین آزاتمیشدی

قــــاراگون قارقاسی قونـاندا منیم
آغ گونوم وارســـادا قــاراتمیشدی

آدی بـــــاتمیش اجل گلنده بیـــزه
من آییم چیخدی گونده باتمیشدی

ترجمه فارسی:

عزیزه! خداوند تو را یک عروس ظریف
که لایق من بود خلق کرده بود

و ازدواج یک روح ظریف را با قدرت
به یک جسم ظریف پیوند داده بود

بلبل عشقم هر چه گل در دنیا بود را
رها کرده بود و تنها تو را انتخاب کرده بود

عشقت بقدری مرا بیخود کرده بود که
گویا من از زندان در حال رها شدن بودم

گویا آنکه او را دوست داشتم با من
هم نفس شده و از قفسم خارج کرده بود

و دوزخ مرا مبدّل به بهشت نموده
و آتش و سوزاندنش را کاسته بود

کلاغ سیاه بختی من وقتی به پرواز درآمد،
اگر روز سپیدی هم داشتم آنرا سیاه کرده بود

مرگ که اسمش محو شود وقتی به منزل ما پا گذارد،
ماه من درآمده و خورشید هم غروب کرده بود

← شعر ترکی عاشقانه شهریار →

 

شعر حیدر بابا دنیا یالان دنیادی با ترجمه

«حیدر بابایه سلام» در ۷۶ بند و به زبان ترکی آذربایجانی سروده شده است. بهروز ثروتیان آن را به فارسی ترجمه کرده و نام فارسی آن را «سلام بر حیدر بابا» نهاده است. ترجمه‌های دیگری نیز از این شعر در دست است اما این ترجمه شاعرانگی بیشتری دارد. تعدادی از زیباترین بندهای این منظومه را به انتخاب گروه فرهنگ و هنر ستاره بخوانید.

حیدربابا ایلدیریملار شاخاندا
حیدربابا چو ابر شَخَد، غُرّد آسمان

سئللر سولار شاققیلدییوب آخاندا
سیلابهای تُند و خروشان شود روان

‫قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا
‫صف بسته دختران به تماشایش آن زمان

سلام اولسون شوْکتوْزه ائلوْزه
‫بر شوکت و تبار تو بادا سلام من

‫منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
‫گاهی رَوَد مگر به زبان تو نام من

‫‫حیدر بابا، داغین، داشین، سره سی
حیدربابا، ز صخره و سنگت به کوهسار

‫کهلیک اوْخور، دالیسیندا فره سی
کبکت به نغمه، وز پیِ او جوجه رهسپار

قوزولارین آغی، بوْزی، قره سی
از برّه سفید و سیه، گله بی شمار

‫بیر گئدیدیم داغ-دره لر اوزونی
‫ای کاش گام می زدم آن کوه و درّه را

‫اوْخویئدیم : «چوْبان، قیتر قوزونی»
‫می خواندم آن ترانه «چوپان و برّه» را

← شعر ترکی شهریار →

‫‫یاز قاباغی گوْن گوْنئیی دؤیَنده
پیش از بهار تا به زمین تابد آفتاب

‫کند اوشاغی قار گوْلله سین سؤیَنده
با کودکان گلوله برفی است در حساب

‫‫کوْرکچی لر داغدا کوْرک زوْیَنده
پاروگران به سُرسُره کوه در شتاب

‫منیم روحوم، ایله بیلوْن اوْردادور
گویی که روحم آمده آنجا ز راه دور

‫کهلیک کیمین باتیب، قالیب، قاردادور
‫چون کبک، برفگیر شده مانده در حضور

‫حیدربابا، آغاجلارون اوجالدی
حیدربابا، درخت تو شد سبز و سربلند

‫آمما حئییف، جوانلارون قوْجالدی
لیک آن همه جوانِ تو شد پیر و دردمند

‫توْخلیلارون آریخلییب، آجالدی
گشتند برّه‌های فربه تو لاغر و نژند

کؤلگه دؤندی، گوْن باتدی، قاش قَرَلدی
‫خورشید رفت و سایه بگسترد در جهان

‫قوردون گؤزی قارانلیقدا بَرَلدی
چشمانِ گرگها بدرخشید آن زمان

‫حیدربابا، دوْنیا یالان دوْنیادی
دنیا همه دروغ و فسون و فسانه شد

‫سلیماننان، نوحدان قالان دوْنیادی
کشتیّ عمر نوح و سلیمان روانه شد

اوغول دوْغان، درده سالان دوْنیادی
‫ناکام ماند هر که در این آشیانه شد

‫هر کیمسَیه هر نه وئریب، آلیبدی
‫بر هر که هر چه داده از او ستانده است

‫افلاطوننان بیر قوری آد قالیبدی
‫نامی تهی برای فلاطون بمانده است

 

شعر ترکی کوتاه

شعر ترکی کوتاه از شهریار
شعر ترکی شهریار

 

شعر ترکی کوتاه شهریار

یاز گئجه سى چایدا سولارشاریلدار
داش-قَیه لر سئلده آشیب خاریلدار
قارانلیقدا قوردون گؤزىپاریلدار
ایتر، گؤردوْن، قوردى سئچیب، اولاشدى
قورددا، گؤردوْن، قالخیب، گدیکدن آشدى

ترجمه فارسی:

شبها خروشد آب بهاران بهرودبار
در سیل سنگغُرّد و غلتد ز کوهسار
چشمانِ گرگ برق زند در شبانِتار
سگها شنیده بویِ وى و زوزه مى کشند
گرگان گریخته، به زمین پوزه مى کشند

★★★
← شعر ترکی شهریار →

گؤیرچینلر دسته قالخیب، اوچاللار
گوْن ساچاندا، قیزیل پرده آچاللار
قیزیل پرده آچیب، ییغیب، قاچاللار
گوْن اوجالیب، آرتارداغین جلالى
طبیعتین جوانلانار جمالى

ترجمه فارسی:

پرواز دسته دسته زیبا کبوتران
گویى گشاده پرده زرّین در آسمان
در نور، باز و بسته شود پرده هر زمان
در اوج آفتاب نگر بر جلال کوه
زیبا شود جمال طبیعت در آن شکوه

★★★

بیر یوواسیز قوشا دونسم
گوزدن آخان یاشا دونسم

انتظاردان داشا دونسم
یاددان چیخاتمارام سنی

ترجمه فارسی:

اگربه یک پرنده بی لانه تبدیل شوم
اگربه اشکی جاری شده از چشم تبدیل شوم

اگر از انتظار به سنگ تبدیل شوم
هیچگاه تو را از یاد نخواهم برد

★★★

گئدن گئتمه دایان دور
حالیم سنه عیان دور

گلیشینه من قربان
گئدیشین نه یاماندور

ترجمه فارسی:

ای اونی که داری میری، نرو، بمون
حالم که برای تو آشکار هست
برای لحظه های اومدنت قربانی بشوم
تحمل رفتنت چقدر سخته

★★★

دیلیمین اوستو یارا
آلتی قان، اوستو یارا

دیلیم سنی کسه رم
نه دئدین ، کوسدی ، یارا؟

ترجمه فارسی:

روی زبانم زخمی هست
و زیرش پر از خون

ای زبانم ،تو رو خواهم برید
به یار چی گفتی که یار قهر کرد و رفت

★★★

من بو باغا گلمیشم
یاغا یاغا گلمیشم

گتیرمیشم دردیمی
آغلاماغا گلمیشم

ترجمه فارسی:

من به این باغ آمده ام
گریه کنان آمده ام

دردم رو آورده ام
برای گریه کردن آمده ام

★★★

بیر یوواسیز قوشا دونسم
گوزدن آخان یاشا دونسم

انتظاردان داشا دونسم
یاددان چیخاتمارام سنی

ترجمه فارسی:

اگر به یک پرنده بی لانه تبدیل شوم
اگر به اشکی جاری شده از چشم تبدیل شوم

اگر از انتظار به سنگ تبدیل شوم
هیچگاه تو را از یاد نخواهم برد

 

اشعار ترکی شهریار
اشعار ترکی شهریار

 

اوغول بو دنیادا چوخ آرزولار وار
انتظار آرزوسون چکنلردن اول

تیغ دن ایتی توکدن باریک یولی وار
پل صراطدن گئچنلردن اول

ائل ایچینده پاک تانیتدیر آدیوی
ایشمه شراب بیلمه اونون دادینی

ساخلییاندا ساقی الده جامینی
او آب کوثردن ایچنلردن اول

ترجمه فارسی:

پسرم تو این دنیا آرزوهای زیادی وجود داره،
تو از کسانی باش که انتظار می کشند

پل صراط راهش از مو باریک و از تیغ برنده تر است
از کسانی باش که از این راه عبور می کنند

در میان قوم و خویش ات چنان رفتار کن
 که همه تو را پاک بشناسند شراب نخور و مزه ی آن را ندان

وقتی که ساقی کوثر جام آب را در دستانش گرفته
و به خوبان می ده، تو هم از آن آب بخور

 

شعر ترکی آتا از شهریار

بو گئجه من کی یاتا بیلمه ییرم باشی باشلاره قاتا بیلمه ییرم

یوخوسوزلوق منی قاتلاشدیردی من بو نامرده باتا بیلمه ییرم

اؤغری قالدیردی قازان – قابلامامی کیم ال آتسین حاجاتا؟ بیلمه ییرم

اؤغرونون کیم یئتیریب اؤمباسین ازیخلیا بیر زؤپاتا بیلمه ییرم!

آیلیق آلدوق ، ا وئردیک گئتدی نه یئیه ک ، ای وای آتا ! بیلمه ییرم

ده ده میز یؤخ ، کیمه چکمک باراتی کیمی سالماخ باراتا بیلمه ییرم

جیب ده قالمیشسادا بیر بئش ماناتیم نه آلیم بئش ماناتا بیلمه ییرم

ده لی شیطان دئیری : یؤرقانی سات! قیشدی ، یؤرغاندی ، ساتا بیلمه ییرم!!

قار دئییر گل کیشی سن پامبوغ آتاق کیشی ! من پامبوغ آتا بیلمه ییرم!!

هی گلیب ، مندن آلیرلار شتلی کیم سالیب مازی ماتا بیلمه ییرم؟

زندگانلیق قؤراتا بیر شیئی اؤلوب َیه لازم قؤراتا بیلمه ییرم

بیر سوموک دور کی بؤغازلاردا قالیب کیم آتا یاکیم اوتا بیلمه ییرم

قار- یاغیشدا بونه قؤندوم – کؤشدوم؟ نیه دوشدوک بو اؤتا بیلمه ییرم

بو کتابلار ئؤزی بیر آت یوکودور بونی کیم چاتسین آتا بیلمه ییرم

چای سیزام تاپمیورام چای پاکاتین نه گلیب بو پاکاتات بیلمه ییرم

هی سؤیوقدان قورولوب بیگ دورورام کیمدی یئنگه – موشاتا بیلمه ییرم

ال کی دوتمور یازام ، ال تاپاقدا قلمه یا داواتا ، بیلمه ییرم

گئجه میز صبح اؤلاجاق یا هله وار؟ باخیرام هی ساعاتا بیلمه ییرم

قوش اوچار ، آمما نه درمان ائله مک؟ داش ده گن قؤل قاناتا بیلمه ییرم

آی قاداشلار ! منه بیر ال یئتیرون یوک آغیرلاشدی چاتا بیلمه ییرم

طبع شعریم دایانیب ، سؤنجوق آتیر من ده کی سؤنجوق آتا بیلمه ییرم

← شعر ترکی شهریار →

 

شعر خان ننه شهریار

خان ننه هایاندا قالدین

بئله باشیوا دولانیم

دا، سنین تایین تاپیلماز

سن اولن گون عمه گلدی

منی گوتدی آیری کنده 

من اوشاق نه آنلایایدیم؟

باشیمی قاتیب اوشاقلار

نئجه گون من اوردا قالدیم

قاییدیب باخاندا گوردوم

یئریوی ییغیشدیریبلار

نه اوزون و نه یئرین وار

«خانی خان ننه م» سوروشدوم

دئدیلر کی : خان ننه نی

آپاریبلار کربلایه

کی شفاسین اوردان آلسین

سفری اوزون سفردیر

بیر ایکی ایل چکر گلینجه

نئجه آغلارام یانیخلی

نئچه گون ائله چیغیردیم

کی سسیم سینم توتولدی

او، من اولماسام یانیندا

اوزی هئچ یئره گئدممز

بو سفر نولوبدی، من سیز

اوزی تک قویوب گئدیبدی؟

هامیدان آجیخ ائدر کن

هامیا آجیخلی باخدیم

سونرا باشلادیم کی: من ده

گئدیرم اونون دالینجا

دئدیلر سنین کی تئزدیر

امامین مزاری اوسته

اوشادغی آپارماق اولماز

سن اوخی قرآنی تئز چیخ

سن اونی چیخینجا 

بلکه گئله خان ننه سفردن

تله سیک، روانلاماقدا

اوخویوب قرآنی چیخدیم

کی یازام سنه، گل ایندی

دخی چیخمیشام قرآنی

منه سوقت آل گلنده

آما هر کاغذ یازاندا

آقامین گوزی دولاردی

سنده کی گلیب چیخمادین

نئچه ایل بو انتظاردا

گونی، هفته نی ساناردیم

تا یاواش یاواش گوز آچدیم

آنلادیم کی سن اولوبسن

 

شعر ترکی شهریار
شعر ترکی شهریار

 

بیله بیلمیه هنوزدا

اوره گیمده بیر ایتیک وار

گوزوم آختارار همیشه

نه یاماندی بو ایتیک لر

خان ننه جانیم نولیدی

سنی بیرده من تاپایدیم

او آیاقلار اوسته بیرده

دوشه نیب بیر آغلایایدیم

قولی حلقه سالمیش ایپ تک

او آیاغی باغلیایدیم

کی داها گئدنمیه ایدین

گئجه لر یاتاندا سن ده

منی قوینوا آلاردین

نئجه باغریوا باساردین

قولون اوسته گاه سالاردین

آجی دنیانی آتارکن

ایکیمیز شیرین یاتاردیق

یوخودا «لولئی» آتارکن

سنی من بلشدیرردیم

گئجه لی سو قیزدیراردین

اوزیوی تمیز لیه ردین

گنه ده منی اوپردین

هئچ منه آجیخلامازدین

ساواشان منه کیم اولسون

سن منه هاوار دوراردین

منی، سن آنام دوینده

قاپیب آرادان چیخاردین

ائله ایستیلیک او ایستک

داها کیمسه ده اولورمی؟

اوره گیم دئیر کی : یوخ یوخ

او درین صفالی ایستک

منیم او عزیز لیگیم تک

سنیله گئدیب توکندی

خان ننه اوزون دئیردین

که: سنه بهشتده آللاه

وئره جک نه ایستیورسن

بو سوزون یادیندا قالسین

منه قولینی وئریبسن

ائله بیر گونوم اولورسا

بیلیسن نه ایسترم من؟

سوزیمه درست قولاق وئر:

«سن ایله اوشاخلیق عهدین»خان ننه آمان نولیدی

بیر اوشاخلیقی تاپایدیم

بیرده من سنه چاتایدیم

سنیلن قوجاقلاشایدیم

سنیلن بیر آغلاشایدیم

یئنیدن اوشاق اولورکن 

قوجاغوندا بیر یاتایدیم

ائله بیر بهشت اولورسا

داها من اوز آللاهیمدان

باشقا بیر شی ایستمزدیم

← شعر ترکی شهریار →

 

ترجمه فارسی شعر ترکی مادر از شهریار

خان ننه کجا ماندی؟

الهی که دورت بگردم

دیگر کسی مثل تو پیدا نمی‌شود

روزی که تو فوت کردی

عمه آمد 

مرا به روستایی دیگر برد

من بچه بودم از کجا باید می فهمیدم؟

سرم به بازی با کودکان گرم بود

چند روزی در آن روستا ماندم

زمانی که بازگشتم دیدم

جای نشستن تو را جمع کرده اند

نه خودت هستی و نه جایت

پرسیدم خان ننه (مادر بزرگ) کجاست؟

گفتند که : خان ننه را 

به کربلا بردند

تا شفا پیدا کند

سفرش، سفری طولانی است

یکی دو سالی طول می کشد تا برگردد

شروع کردم به گریه شدید

دو سه روزی همینطور جیغ می‌زدم

سر و صدایم گرفت

آخر، خان ننه من بدون من

به هیچ کجایی نمی رود

این بار چه اتفاقی افتاده است

که مرا تنها گذاشت و رفت؟

در حالی که از همه قهر کرده بودم

به همه با عصبانیت نگاه کردم

بعد شروع کردم به پافشاری که من هم

به دنبال مادربزرگ می‌روم

گفتند: برای تو زود است

بر سر مقبره امام 

نمی شود بچه را برد

تو بشین و ختم قرآن را بگیر

شاید تا وقتی که تو آن را ختم کنی

مادربزرگ هم از سفر برگردد

سریعا

قرآن را خواندم

تا برایت بنویسم که: بیا 

قران را ختم کردم

برای من سوغاتی بیاور

اما هر بار که من نامه می نوشتم

اشک در چشمان پدرم حلقه می‌زد

تو هم که بر نگشتی

سال‌ها با همین انتظار

روز و هفته ها را گذراندم

تا که متوجه شدم

که تو مرده ای!

 

دانسته و ندانسته هنوز هم

گمشده ای در قلبم دارم

چشمانم همیشه به دنبال گمشده است

چقدر سخت اند این گمشده ها

مادر بزرگ چه می شد

که دوباره پیدایت می کردم

دوباره روی پاهایت

می‌افتادم و گریه می کردم

دستانم را دور پاهایت گره می زدم

و پاهایت را می بستم

که دیگر نتوانی از کنارم بروی

تو هم شبها موقع خواب

مرا در کنار خودت می خواباندی

مرا بغل می کردی

گاهی روی دستت می‌خوابیدم

در حالی که دنیای تلخ را فراموش می کردیم

دوتایی در خواب شیرین غرق می‌شدیم

من در خواب خودم را خیس می کردم

و لباس تو هم کثیف می شد

شبانه اب گرم می کردی

خودت را تمیز می کردی

با این حال، باز هم مرا می بوسیدی

و از دست من عصبی نمی‌شدی

هر کسی که با من دعوا می کرد

تو از من طرفداری می کردی

وقتی مادرم می خواست با من دعوا کند

تو مرا از وسط دعوا کنار میزدی

آن گرمی بین ما، آن علاقه بین ما

آیا امکان دارد بین کس دیگری باشد؟

قلبم می گوید که : نه ، نه

آن محبت خاص و عمیق

مانند آن عزیز قلبم 

با رفتن تو، از بین رفت و تمام شد

 

خان ننه خودت می گفتی

که در بهشت خداوند

هر چیزی که بخواهی به تو می دهد

این حرفت یادت باشد

قولش را به من داده ای

اگر چنان روزی در بهشت داشته باشم

می دانی چه خواهم خواست؟

به حرفم درست گوش کن:

«تو و زمان بچگی»

 

مادر بزرگ، چه می شد

که دوباره به بچگی بر می‌گشتم

دوباره به تو می رسیدم

دوباره بغلم می‌کردی

دوباره در آغوش تو می‌گریستم

دوباره بچه می شدم و 

در آغوش تو می خوابیدم

اگر چنین بهشتی وجود داشت

من از خدای خودم

هیچ چیز دیگری نخواهم خواست

 

کلام آخر

امیدواریم از مطالعه گلچین اشعار شهریار به زبان ترکی لذت برده باشید. کدام یک از اشعار بالا به نظر شما دلنشین تر بود؟ نظرات خود را با ما و سایر همراهان مجله ستاره به اشتراک بگذارید. در پایان، از شما دعوت می‌کنیم تا مجموعه بهترین شعر عاشقانه کوتاه و بلند از شاعران معاصر و سنتی را نیز در ستاره از نظر بگذرانید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

  • ممنون از اینکه به انتشار ادبیات ترکی اهمیت می‌دید. گنجینه بزرگی از ادبیات و اشعار ترکی تو وبسایت هم در دسترسه. توصیه می‌کنم سر بزنید.

  • یاشاسین آذربایجانیمیز یاشاسین تورک میلتی میز❤❤❤

    • باسلام شعرهآی شهریار واقعا به قول خودش “شعرلرم وحی دیر ملک لرده پیج لیر گولاغیمدا”

      درکل شعرهایش

      ارزش هزاران بار خواندن را دارند

      موفق و پیروز باشید

      پائیز ۱۴۰۱

  • یاشاسین آزربایجان دوست عزیز راست میگه وقتی نمیزارن تو مدرسه زبان زیبای ترکی تدریس بشه کم کم از بین میره تو مدرسه ها یک دانش اموز آزربایجانی نمیتونه یه شعر ترکی رو بخونه برای گرفتن زبان مادری یک ملت شما هر کاری میکنین

  • زمانی که نمی گذارید در مدارس زبان ترکی تدریس شود زبان ترکی ضغیف میشود و کم کم از بین میرود حتی من نمی توانستم درست و حسابی شعرها را بخوانم این یعنی ظلم ظلم هم روزی نابود میشود مثل خیلی ها

    • مدیر سایت

      هموطن عزیز حق با شماست. به امید روزی که حق هیچکس پایمال نشود و به امید اتحاد قلبی با پذیرش و احترام به تفاوت ها و آزادی.

  • محرم باقری مهماندوست میانه

    استادشهریاربیرقدرتلی شاعردیرکه اونون تایی هله ده دونیایه کلمیب،اوبوتون آذربایجانین وتورک ملتینین دونیانین باشاباشندا افتخاریدی.بیز اونا فخرایدریک واونون خاطرین همشه دیری ساخلیرخ.

  • یاشاسین گوزل آذربایجانیمیز

  • بدون نام

    سلام احترامات
    اسم محمد ذکی
    تخلص رسولی
    خداوندمنعان استاد شهریار را بیامرزد و روحش راشاد گرداند بسیار شعر های محبوب ودلنیشین گفته
    وسپاس از شما دوست گرامی
    و من از شعر قاصد اش خوشم آمد
    با احترام وسلام

  • بدون نام

    اول شعری یاخچیدی ولی بیر بیتی ناقیس ایدی ایلان سسی کی هامدان واجیبیدی نظر گلن

  • محمدحسین

    یاشاسین اذربایجان

  • محمدحسین

    یاشاسین تبریز

  • محمد محمودنژاد

    کلیه اشعار حیدر بابا به دلم میشینه باور کنید که هر شب این اشعار را میخونم

  • بدون نام

    اوخو ماغه چوخ سختده

  • بدون نام

    استاد شهریار سنین اوستوین شاعر یوخدی بو دنیا دا سنین چیمین عالمه شعر قوشان یوخدو شعرلرین تورکی زنده ساغلیب لعنت اوناچی سنین شعرلوریوه سوز آتیب هر دیلین شعرین اوخوموشام ولی سنین چینه ده احساسلی اولمیشام قربان سنه کلا تورکلر

  • اهبر خان

    یاشاسین شهریار باشیمیزی اوجاددون

  • آسناتورک

    ولی انصافا تورکی شعری نقدر ده فارسی ترجمه السن گینه او سوزی کی تورکیجه دییرلین فارسی دینمیر. یاشاسین افتخاریمیز شهریار و بوتون تورک ملتی

  • سلام
    لطفا هیچ وقت سعی نکنید شعر های استاد رو ترجمه کنید ترجمه شعر علاوه بر اینکه کمکی برای درک نمیکنه زیبایی و احساس شعر هم از بین میره

نظر خود را بنویسید