غزل شماره ۴۲۷ حافظ: چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

غزل شماره ۴۲۷ حافظ برای به‌دست آوردن دل شاه شجاع سروده شده و شاهد این امر وصف دو ویژگی شاه شجاع، یکی خال سیاه بر چهره شاه و دیگری زلف بلند او بوده است. چهره محبوب آنچنان زیباست که شمع، که خودش معشوق پروانه است؛ عاشق روی او شده و گرد چراغ صورت یار می‌گردد. حافظ از اینکه حالش تا چه حد در عشق یار خراب شود، واهمه‌ای ندارد.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

آینده‌ای روشن برای خودت تصور نمی‌کنی. دست به هر کاری می‌زنی سودی عایدت نمی‌شود و رسیدن به نتیجه برای تو یک آرزو شده است. خسته شده‌ای، مخصوصاً وقتی که می‌بینی دیگران چقدر راحت به هدفشان می‌رسند. اما نگران و ناراحت نباش، مژده‌ای به تو می‌دهند که از شنیدن آن وجودت گرم می‌شود و دوباره تلاش می‌کنی و نتیجه آن را هم می‌بینی. نیازی نیست برنامه زندگی‌ات را بر اساس خواسته دیگران بچینی.    

 

غزل شماره ۴۲۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۴۲۷ حافظ

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه
خرد که قید مجانین عشق می‌فرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد
هزار جان گرامی فدای جانانه
من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش
نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه
چه نقشه‌ها که برانگیختیم و سود نداشت
فسون ما بر او گشته است افسانه
بر آتش رخ زیبای او به جای سپند
به غیر خال سیاهش که دید به دانه
به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی
ز شمع روی تواش چون رسید پروانه
مرا به دور لب دوست هست پیمانی
که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه
حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز
فتاد در سر حافظ هوای میخانه

 

غزل شماره ۴۲۷ حافظ
غزل شماره ۴۲۷ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۴۲۷ حافظ

بیت اول

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه

شمع که خودش معشوق پروانه است، پروانه‌وار گرد چراغ روی تو گشت، من از پرداختن به حال تو، به حال خویش التفاتی ندارم.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

خرد که قید مجانین عشق می‌فرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

عقل که دستور می‌داد دیوانگان عشق به بند در آیند، خودش از شمیم زلف تابدار تو دیوانه شد.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد
هزار جان گرامی فدای جانانه

اگر جان من در آرزوی دستیابی به زلف تو از دست رفت مهم نیست، هزاران جان عزیز فدای محبوب باد.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش
نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه

دیشب من فراری از انسان‌ها وقتی محبوب خود را در اختیار بیگانه دیدم، از شدت حسادت از پای در آمدم.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

چه نقشه‌ها که برانگیختیم و سود نداشت
فسون ما بر او گشته است افسانه

چه نیرنگ‌هایی که به‌کار گرفتیم و فایده نداشت، حیله‌های ما تمامی در پیش او باطل و بی‌اثر شده است.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

بر آتش رخ زیبای او به جای سپند
به غیر خال سیاهش که دید به دانه

چه کسی دانه‌ای بهتر از خال سیاه او به‌جای دانه اسپند بر آتش چهره زیبایش سراغ دارد؟

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی
ز شمع روی تواَش چون رسید پروانه

آنگاه که برای شمع جواز دیدار شمعِ رخسار تو رسید، شمع در یک نفس جان خود را به عنوان مژدگانی به نسیم صبا بخشید.

 

✦✦✦✦

 

بیت هشتم

مرا به دور لب دوست هست پیمانی
که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه

من در ایام کامروایی و رونق لب محبوب عهد بسته‌ام که جز درباره جام شراب سخن نگویم.

 

✦✦✦✦

 

بیت نهم

حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز
فتاد در سر حافظ هوای میخانه

از محل درس و مکان عبادت سخنی مگو، چراکه بار دیگر هوس رفتن به میکده در سر حافظ افتاده است.

 

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید