غزل شماره ۱۹۲ حافظ در دوری از محبوب و به هوای او سروده شده است. برخی شارحان میگویند این غزل در زمان دست به دست شدن حکومت از شاه ابواسحاق به امیر مبارزالدین سروده شده است. این غزل تشبیهات زیبایی...
غزل شماره ۱۹۱ حافظ از زلف دراز و بلند و پر و پیچ و تاب محبوب سخن به میان میآورد که علامت و نشانه موهای بلند شاه ابواسحاق است. حافظ به دنبال یاری میگردد که از روی سخا با او...
غزل شماره ۱۹۰ حافظ از یار دور از دیده درخواست توجه به صورت نامه یا فرستادهای را دارد. شاعر میگوید روزی که قلم خوشبوی یار از حافظ یادی کند، ثواب او برابر با آزاد کردن دویست غلام خواهد بود و...
غزل شماره ۱۸۹ حافظ میگوید اگر بار دیگر بخت یاری کند، شاه شجاع به شیراز بازمیگردد. شاعر در بیت مطلع اشاره به طالع نیکوی شاه شجاع هم دارد، طایر دولت همان پرنده اقبال یا باز شاهی است. در ادامه میگوید...
غزل شماره ۱۸۸ حافظ دلالت واضح بر این دارد که شاعر در اواخر عمر خود این غزل را سروده است زیرا صراحتاً در ابیات آن به این موضوع اشاره میکند. فردی صاحب فضل حافظ را به خاطر عاشقی و رندی...
غزل شماره ۱۸۷ حافظ محصول ایام جوانی و مربوط به زمان حکومت شاه شیخ ابواسحاق است که حافظ آرزوی تقرب به او را در دل خود میپرورانده است. حافظ از دل خود میخواهد که در آتش عشق بسوزد چرا که...
غزل شماره ۱۸۶ حافظ در مقام اعتراض به گفتههای شاه نعمت الله ولی برآمده و محترمانه نظریات این عارف را رد کرده است. حافظ عقیده دارد اگر میفروش به رندان شراب بدهد، خداوند گناه ایشان را بخشیده و بلا را...
غزل شماره ۱۸۵ حافظ در مقابله با ریاکاران سروده شده است. شاعر آرزو میکند که آیا کسی پیدا میشود که سره از ناسره تمیز داده، صومعهداران متظاهر را باز شناخته و دکان ریای آنها را ببندد؟ حافظ مصلحت را در...
غزل شماره ۱۸۴ حافظ از تفسیر آیات قرآن و تشریح خلقت انسان بیان شده و ماحصل کلیه برداشتهای علمی و عرفی از آیات قرآنی و کتب سران صوفیه است. حافظ از شبی یاد میکند که فرشتگان مقرب برای سرشتن خاک...
غزل شماره ۱۸۳ حافظ با بیانی واضح و موجز حاصل دسترنج ریاضتهای عرفانی و بینش معنوی خود را به بهترین وجه بیان داشته است. حافظ در سحرگاهان توسط لطف حق از غصه نجات یافته است و در تاریکی شب همچون...
غزل شماره ۱۸۲ حافظ در زمان تسلط شاه محمود بر شیراز و خطاب به شاه شجاع برای عزیمت مجدد به این شهر و بازپس گرفتن آن سروده شده است. حافظ به ممدوح میگوید روزگار سپری شده است و شرح احوال...
غزل شماره ۱۸۱ حافظ میگوید از این به بعد، تنها همنشین آن یار زیبا خواهم شد و همچنان عاشق او خواهم بود و به دامن او پناه خواهم آورد. یار حافظ از بلندی همانند سرو است و با قامت دلاویز...