جملات انگیزشی عاشقانه در راه عشق پر تب و تاب الهام بخش هستند. جملات عاشقانه انگیزشی میتوانند دید شما را به عشق متحول کنند و آن را وسعت و گسترش ببخشند. مطلب حاضر مجموعهای جالب از جملاتی است که در...
غزل شماره ۱۰۸ حافظ حاصل کار ایام جوانی شاعر است که هنوز در کار شعر و شاعری به سرحد کمال نرسیده و برای سلطان ابواسحاق سروده شده است. از او به نام خسرو یاد میکند و دعا میکند آسمانها و...
غزل شماره ۱۰۷ حافظ یادگاری از ایام شباب و اوایل دوره شعر و شاعری اوست و در آن به صورت دعایی با معشوق سخن میگوید. میخواهد که زیبایی یار رو به زیاد شدن و چهره او همیشه شاداب باشد، همه...
غزل شماره ۱۰۶ حافظ در زمان بیماری شاه شجاع سروده شده و از لحاظ انتخاب وزن و ردیف و تنوع مضامین متداول در احوالپرسی بیمار، بسیار چشمگیر است. حافظ دعا میکند که دوست از طبیب بینیاز باشد و گزندی به...
غزل شماره ۱۰۵ حافظ در زمان شاه شجاع و هنگامی سروده شده است که جنگ لفظی بین حافظ و شیخ زینالدین کلاه و عبدالله بنجیری به دربار شاه رسیده بود. در این غزل از ریاکاران به کنایه میخواهد که در...
غزل شماره ۱۰۴ حافظ از تراوشات ذوقی ایام شباب شاعر است که با زبان ساده و بدون نکات ایهامی و عرفانی سروده شده است. این غزل همچون بسیاری از غزلیات عاشقانه درباره وصف زیبایی معشوق و دعای خیر برای رسیدنش...
غزل شماره ۱۰۳ حافظ به نامی از باغکاران که باغی درکنار رودخانه زایندهرود است اشاره میکند و از آن به حسرت یاد میکند. آنطور که از دو بیت ابتدای غزل به نظر میرسد روزگاری در کنار دوستانی چند سفری به...
غزل شماره ۱۰۲ حافظ پس از وصول خبری خوشحال کننده از شیخ ابواسحاق متواری سروده شده است. حافظ جمعاً در چهار غزل از یار سفر کرده یاد میکند. او با دیدن شکفتن غنچه گل به یاد یار سفر کرده میافتاد...
غزل شماره ۱۰۱ حافظ به احتمال قوی در اواخر دوره شاه شیخ ابو اسحاق و یا اندکی بعد از او سروده شده که حافظ در حسرت زمان او اظهار دلتنگی میکند. حافظ هرگونه عیش و خوشی پنهان را کاری بیهوده...
غزل شماره ۱۰۰ حافظ برای دلداری شاه شیخ ابواسحاق پس از شکستهای متوالی که از امیرمبارزالدین خورده و در بلاد متواری بوده سروده شده است. او از میفروش یا پیر مغان یاد میکند که برای فراموش کردن غصه مستی را...
غزل شماره ۹۹ حافظ درباره یکی از غلامان شاه شجاع به نام فرخ است که حافظ بجای نام بردن از رشادتهایش از قد و بالای او مشتاقانه تمجید میکند. دل حافظ در هوای دیدار ممدوح آشفته و پریشان است و...
غزل شماره ۹۸ حافظ میگوید صلاح کار عاشق هرچیزی که باشد به دست معشوق است، حتی اگر معشوق ریختن خون او را حلال بداند. سپس به توصیف یار میپردازد که تاریکیها سیاهی خود را از زلف سیاه معشوق دارند و...