تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
مدتیست که تو و شخصی که دوستش داری، از یکدیگر رنجیده خاطر شدهاید. برای دلجویی کردن از او پیش قدم باش و بخواه که تو را در یافتن راه چاره کمک کند. کاری را که در آن قدم گذاشتهای، تا آخر به پایان برسان و آن را نیمهکاره رها مکن. هرگز بهخاطر ناملایمات زندگی ناامید و مأیوس مشو. به کار خود با دقت و تعمق بیشتر نگاه کن تا نقطه ضعفهای خودت را پیدا کنی. اگر به مقصودت هم نرسیدی ناراحت نشو. زندگی فراز و نشیب بسیار دارد. به خداوند توکل کن. دوست خوب از هر گنجی ارزشمندتر است. در حق دوستانت نیکی کن تا در وقت دعاهایشان تو را بهخاطر بیاورند.
غزل شماره ۳۴۹ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۴۹ حافظ
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنم
زردرویی میکشم زان طبع نازک بیگناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم
ای نسیم منزل لیلی خدا را تا به کی
ربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنم
من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن
تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۴۹ حافظ
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
دیشب با خود میگفتم اندیشههای باطل شیفتگی دیدارش را از سر بیرون کنم. یار گفت زنجیر کجاست تا برای این دیوانه چارهای بیندیشم؟
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم
قد و بالای او را به سرو تشبیه کردم با تندی به من اعتراض کرد. ای دوستان چه کار کنم؟ یار زیباروی من از حرف راست آزردهخاطر میشود.
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنم
ای دلارام، مرا ببخش که سخنی نامعقول گفتم. ناز و کرشمهای نما تا من قریحه خود را برای سخنی مناسبتر آماده سازم.
زردرویی میکشم زان طبع نازک بیگناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم
بدون آنکه گناهی کرده باشم از طبع زودرنج یار خجالت زدهام. ای ساقی، جام شراب بده تا چهره زرد شرمنده خود را با آن همچون گل قرمز کنم.
ای نسیم منزل لیلی خدا را تا به کی
ربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنم
ای باد ملایمی که به سوی منزل محبوب من میوزی، برای خاطر خدا کمکی کن. تا کی خانه را در هم فرو ریخته و آثار به جامانده آن را با اشک چشم خود به رودخانه جیحون مبدل سازم؟
من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
حال که من به گنجینه پایانناپذیر زیبایی یار دست یافتهام، میتوانم صد گدای مانند خویش را از این به بعد مثل قارون ثروتمند کنم.
ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن
تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم
ای ماهروی نیکبخت، از این بنده خود یعنی حافظ یادی بکن تا در عوض من برای اقبال زیبایی روزافزون تو دعا کنم.
صاحب قران یعنی صاحب طالع نیک، کسی که در وقت انعقاد نطفه یا هنگام تولد او در بعضی سیارات سعد، مانند زحل و مشتری، قران صورت گرفته باشد. در قدیم منجمان این قران را به فال نیک میگرفتهاند.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
محمد
عالی بود