تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
شانس در خانه تو را زده است. به زودی به کام و آرزوی خود میرسی. با کمی تلاش میتوانی آرزوهایت را تحقق ببخشی. در روزگار خوشی و سرور، خودبین و خودپسند نباش و به دیگران نیز بیندیش. خداوند را شاکر و سپاسگزار باش و قدر نعمتهای او را بدان. گاهی شتابزده و عجولانه رفتار میکنی؛ صبر و شکیبایی را در وجودت پرورش بده. نگران آینده نباش که نیت تو عملی خواهد شد.
غزل شماره ۴۷۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۷۵ حافظ
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیدهست بدین سخت کمانی
چون اشک بیندازیش از دیده مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۷۵ حافظ
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت بِه از آنی
مردم گفتند که تو در جمال یوسف دومی، چون درست نگریستم به راستی بهتر از آنی که گفتهاند.
شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
با خنده نوشین از آن خوشتر و دلپذیرتری که ای شاه نکویان، به تو بگویم که شیرین عصر و روزگار خود هستی.
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
دهان تو را نمیتوان به غنچه تشبیه کرد، زیرا غنچه هرگز همچون دهان تو کوچک نیست.
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی
بارها گفتی که مرا از زبان خود به کام میرسانی و بوسه میدهی، سبب چیست که مانند سوسن همه گفتار بیکرداری؟
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
میگویی که مرا به مراد دل میرسانی و آنگاه جانم را میگیری، یقین دارم که کام نایافته جان مرا میستانی.
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیدهست بدین سخت کمانی
تیر نگاه دیده تو از سپر جان گذر میکند، چشم بیماری بدین نیرومندی کسی ندیده است.
چون اشک بیندازیش از دیده مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی
کز عشق رُخت داد دل و دین و جوانی
منبع: دیوان حافظ به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر.