تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
فرصتی را از دست دادهای و اکنون احساس کسالت میکنی. تجربه کردن بدون خون دل خوردن بدست نمیآید. باید تلاش کنی فرصت و زمانی را که مانند طلا در اختیار توست، به راحتی از دست ندهی. لحظات عمرت را غنیمت شمار و بیدلیل به دنبال عیبجویی از دیگران مباش. برای پیشرفت باید شک و دودلی را از خودت دور کنی. با کمی اراده و مشورت با دیگران میتوانی بهترین تصمیمات را در زندگی بگیری، پس از شنیدن حرفهای عاقلانه افراد اندیشمند غافل مشو. افرادی که به خاطر خوشایند دیگران حقیقتی را کتمان میکنند، به خودشان آسیب میرسانند. چشم امیدت تنها به خدا باشد و بس.
غزل شماره ۱۸۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۸۲ حافظ
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۸۲ حافظ
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
روزگاری سپری شد و تو شرح حال خودت را برایم ننوشتی، محرم کو؟ یعنی رازداری نیست که توسط او پیامم را به تو برسانم.
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
ما نمیتوانیم به منزلگاه والای شما برسیم مگر آنکه لطف شما چند قدمی به سوی ما بر دارد.
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
در آن هنگام که شرابِ پخته از ظرف بزرگ به پیاله ریخته و غنچه گل شکفته شد، فرصت شادی را غنیمت بشمار و چند جام شراب بنوش.
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
شربت قند و گلاب درد دل ما را درمان نمیکند، چند بوسه را با دشنام و سخن درشت در هم بیامیز و به ما بده.
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
ای زاهد، از کوچه رندان لاابالی با احتیاط عبور کن تا معاشرت این چند فرد بدنام آبروی تو را بر باد ندهد. این بیت طنز و تمسخر به زاهد ریاکار است.
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
حالا که همه بدیهای شراب را برشمردی، هنر و خوبیاش را نیز برشمار و برای رضایت خاطر چند فرد بیسواد نادان، در شرح فلسفه دستور شراب کوتاهی و مغلطه مکن.
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
ای بادهنوشان مستمند خراباتی، فقط خداوند است که به شما کمک میکند، بنابراین منتظر نباشید که چند چهارپا یا همان انسانهای حیوانصفت به شما چیزی بدهند.
پیر میخانه چه خوش گفت به دردیکش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
پیر میکده چقدر نصیحت خوبی به دردیکش فقیر در میخانه خود داد که هرگز درد دل و شرح پریشانی خود را با بیدردان ناپخته در میان مگذار.
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
حافظ در اشتیاق دیدار خورشید چهره تو آتش گرفت، ای کامروا نگاهی به مشتاقان ناکام خود بینداز