اسم پسر با ک؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف ک شروع می‌شود

مجموعه اسم پسر با ک را در این مطلب می‌خوانید. فهرست کامل نام‌ و اسم پسر که با حرف ک (کاف) شروع می‌شود به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی، اوستایی-پهلوی، یونانی و …).

اسم پسر با ک

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم هستند. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف ک آغاز می‌شوند (اسم پسر با ک) را جمع آوری کرده‌ایم.

 

اسم پسر با ک

 

پیشنهاد ستاره برای اسم پسر با ک:

کارن | کامران | کامیاب | کامیار | کسرا | کوشا | کیا | کیاراد | کیان | کیانمهر | کیوان | کمال | کمیل | کاوه

 

اسم پسر با ک فارسی

کابوک /kābok/

معنی: آشیانه پرندگان، کابک


کابی /kābi/

معنی: معرب منسوب به کاوه آهنگر


کابیان /kābiyān/

معنی: درفش کاویان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کاتوز /kātuz/

معنی: زاهد، عابد، موبد زردشتی


کارا /kārā/

معنی: به کار آینده، مفید، مؤثر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۶


کاردان /kārdān/

معنی: دانا و با تجربه، کار آزموده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کارن /kāren/

معنی: قارِن، اسم پسرانه به معنی شجاع و دلیر، نام فرزند کاوه آهنگر و هم چنین اسم سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم (گودرز) قیام کرد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۰۸۸


کارنگ /kārang/

معنی: ۱- کسی که آوای خوبی دارد، خوش نوا؛ ۲- زبان آور؛ ۳- صاحب طَرب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کاروان /kārevān/

معنی: ۱- گروه مسافرانی که با هم عازم مقصدی هستند، قافله؛ ۲- مجاز از چیزی که عناصر و اجزای آن به دنبال هم در حرکتند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۱۱


کارون /kārun/

معنی: نام رودی در جنوب غربی ایران، در استانهای چهارمحال و بختیاری و خوزستان به طول ۸۹۰ کیلومتر، که با نام کوه رنگ از ارتفاعات زردکوه در شهرکرد سرچشمه می گیرد، بخشی از آن به سرچشمه های زاینده رود می ریزد و بخش دیگر پس از پیوستن به رود دو آب، به سمت خوزستان جاری می‌شود.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۶


کاروند /kārvand/

معنی: از اسامی پسرانه ایرانی


کاکو /kāko/

معنی: نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، از شخصیت های شاهنامه نیز هست


کاکی /kāki/

معنی: نام پدر ماکان دیلمی


کالو /kālo/

معنی: از شخصیت های شاهنامه، نام سرداری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی


کامبخش /kāmbaxš/

معنی: ۱- مجاز از آنکه خواسته و آرزوی کسی را برآورده کند، برآورنده‌ی آرزوها؛ ۲- به وصال رساننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۱


کامبد /kāmbod/

معنی: کام + بُد /-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول) ۱- روی هم به معنی نگهبان کام، میل، آرزو و مقصد و مراد؛ ۲-مجاز از کامیار و کامیاب؛ ۳- ویژگی آن که زندگی‌اش به کامیابی می‌گذرد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کامبین /kāmbin/

معنی: نیک بخت، سعادتمند، توانگر، کامیاب، خوشدل و بهره‌مند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کامداد /kāmdād/

معنی: نام وزیر و مشاور آبتیننام پارسی


کامراد /kāmrād/

معنی: کام = قدرت، توانایی + راد = جوانمرد، بخشنده، روی هم رفته به معنی جوانمرد قدرتمند و توانا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۹


کامرو /kāmro/

معنی: کام = خواست، اراده، قصد + رو، ۱- به کام رونده؛ ۲- ویژگی آن که به خواست و اراده خود حرکت میکند؛ ۳-مجاز از دارای اراده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کامروا /kāmravā/

معنی: آن که خواسته و آرزویش رسیده است، موفق
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کامروز /kāmruz/

معنی: ۱- ویژگی آن که روزگار به میل و اراده اوست؛ ۲- مجاز از خوشبخت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۳


کامشاد /kāmšād/

معنی: مرکب از کام (خواسته، آرزو) + شاد، اسم پسر به معنی کسی که آرمان، میل و آرزویش شادمانی است


کامک /kāmak/

معنی: کام، آرزو، خواهش


کامکار /kāmkār/

معنی: مجاز از کامروا، موفق، کامگار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کامگار /kāmgār/

معنی: کامکار


کامنوش /kām nuš/

معنی: کامروا، خوشبخت، کامیاب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کامور /kāmvar/

معنی: کامیاب و پیروزمند، بهره‌مند و بختیار، کامیاب و کامروا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کامی /kāmi/

معنی: منسوب به کام


کامین /kāmin/

معنی: کام = آرزو، اراده، قصد، لذت، خوشی، توانایی، معشوق + ین (پسوند نسبت) ۱- به معنی آرزومند؛ ۲- صاحب اراده و قصد؛ ۳- توانا.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۰


کاوان /kāvān/

معنی: کاویان، منسوب به کاوه


کاوش /kāvo(e)š/

معنی: اسم مصدر از کاویدن، ۱- جستجو، بررسی و تحقیق؛ ۲- مجاز از ستیزه، رخنه و نفوذ.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۲


کاوک /kāvak/

معنی: کاوه


کاوه /kāve/

معنی: گاودرفش، عَلَم و رایَت گاو
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۸۲۷

پیشینه تاریخی: نام شخصیتِ اساطیری شاهنامه و آهنگری ایرانی که روزبانان ضحاک هفده پسر او را کشته و قصد داشتند آخرین فرزند او را نیز قربانی ماران دوش ضحاک سازند، کاوه دادخواهان به مجلس ضحاک در آمد و خروشید او با قیام خود مردم را گرد آورد تا به نزد فریدون رفتند و او را به شاهی برگزیدند.


کایوس /kāyus/

معنی: کیوس


کبوجیه /kambujie/

معنی: کمبوجیه، کامبیز، نام فرزند کورش


کبوده /kabude/

معنی: از شخصیت‌های شاهنامه فردوسی است، مردم چوپان افراسیاب تورانی


کدمان /kadmān/

معنی: نام اصلی داریوش پادشاه هخامنشی


کدیور /kadivar/

معنی: ۱- صاحب خانه؛ ۲- مالک خانه؛ ۳- کدخدا؛ ۴- کشاورز، زارع، باغبان؛ ۵- در متون مانوی پارتی به معنی دنیادار و جهاندار آماده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کراخان /kerāxān/

معنی: نام پسر بزرگ افراسیاب تورانی


کردوی /korduy/

معنی: نام دلاوری تورانی (گرگوی) که در نبرد هماون پیران را یاری می‌داد و افراسیاب از او در زمره‌ی کسانی که به دست رستم اسیر یا کشته شده‌اند یاد میکند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کروخان /koruxān/

معنی: از شخصیت های شاهنامه فردوسی،نامدلاوری تورانی فرزند ویسه در سپاه افراسیاب تورانی


کسری – کسرا /kasrā/

معنی: عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی خسرو، منسوب به کسری، یعنی خسروی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۲۲۶۰


کسما /kasmā/

معنی: نام گیاهی از نوع نخود که در سواحل شام می‌روید
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام دهی در شهرستان صومعه سرا در استان گیلان


کلان /kalān/

معنی: ۱- بسیار، زیاد، بزرگ، جسیم، تنومند (در مقابل خُرد)؛ ۲- دارای سن بیشتر؛ ۳- وسیع، فربه، چاق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کلاهور /kalāhur/

معنی: از شخصیت‌های شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی


کلباد /kalbād/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی


کمانگر /kamāngar/

معنی: کمان ساز، آن که کمان می‌سازد، سازنده‌ی کمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کمانگیر /kamāngir/

معنی: کماندار


کمبوجیه /kambujiye/

معنی: نام چند تن از امیران و پادشاهان سلسله‌ی هخامنشی، از جمله اجداد کوروش کبیر، پدر کوروش کبیر و پسر کوروش کبیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کندرو /kondru/

معنی: نام پیشکار ضحاک، از شخصیتهای شاهنامه فردوسی


کهبد /kahbod/

معنی: مرکب از «کَه» به معنی بوته‌ی زرگری و «بُد» به معنی مخدوم، مدیر و مخصوصاً به معنی کسی که مسکوکات [سکه‌ها] را برای جدا کردن خوب از بد آزمایش کند و عموماً به معنی کسی که نیک را از بد و صواب را از خطا تشخیص دهد
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کهزاد /kohzād/

معنی: زاده کوه


کهیار /kohyār/

معنی: کوهیار، کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان


کهیلا /kahilā/

معنی: از شخصیت های شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پیشینه تاریخی: نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی


کواذ /kovāz/

معنی: قباد


کوپال /kupāl/

معنی: گرز آهنین، عمود


کوچک /kučak/

معنی: دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی


کوروس /kuros/

معنی: کوروش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کوروش (کورش) /kuroš/

معنی: ۱- به نقل از« یوستی» [از مستشرقین] کوروش از کلمه‌ی «کورو» به معنی خور یا خورشید؛ ۲- به نقل از بعضی منابع از ریشه‌ی بابلی به معنی چوپان
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۲۲۳

پیشینه تاریخی: نام سه تن از شاهان ایران از سلسله‌ی هخامنشی:
۱) کوروش اول: شاه انشان (ایلام) [قرن ۷ پیش از میلاد]، نیای کوروش بزرگ، که پس از تسخیر سرزمینش به وسیله‌ی آشور بانیپال، خراجگزار وی شد [۶۳۹ پیش از میلاد].
۲) کوروش بزرگ: شاه [۵۵۹-۵۳۰ پیش از میلاد] و بنیانگذار شاهنشاهی ایران. او آخرین شاه ماد را برانداخت [۵۵۰ پیش از میلاد] ولیدی [۵۴۷ پیش از میلاد] و بابل [۵۴۰ پیش از میلاد] را تسخیر کرد.
۳) کوروش کوچک: پسر داریوش دوم، مدعی برادر خود اردشیر دوم در جانشینی پدر. در سال ۴۰۱ پیش از میلاد به یاری مزدوران یونانی روانه‌ی جنگ با اردشیر شد، ولی از او شکست خورد و کشته شد.


کوشاد /kušād/

معنی: ریشه گیاهی خوشرنگ


کوشش /kušeš/

معنی: اسم مصدر از کوشیدن؛ ۱- کار و فعالیت اعم از جسمی یا ذهنی، سعی، تلاش، تقلا؛ ۲- در تصوف به معنی سعی در انجام ریاضت و سلوک؛ ۳- جنگ و مبارزه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کولیار /kuliyār/

معنی: نام روستایی


کوهرنگ /kuhrang/

معنی: نام دره و رودخانه ای در زردکوه بختیاری


کوهسار /kuhsār/

معنی: جایی که دارای کوه های متعدد است


کوهشاد /kuhšād/

معنی: نام روستایی در استان هرمزگان


کوهین /kuhin/

معنی: منسوب به کوه، نام گیاهی که ریشه آن مانند ریشه نی است


کی آذر /keyāzar/

معنی: مرکب از کی (پادشاه) + آذر (آتش)، پادشاه آتش، نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان


کی راد /keyrād/

معنی: پادشاه بخشنده


کی زاد /keyzād/

معنی: زاده پادشاه


کی منش /keymaneš/

معنی: بزرگمنش، دارای خلق و خوی شاهانه


کی منوش /keymanuš/

معنی: از پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی بنا به روایت تاریخ سیستان


کیا سام /kiyā-sām/

معنی: مرکب از نام‌های کیا و سام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیابد /kiyābod/

معنی: کیا + بُد/ bod-/ (پسوند محافظ و مسئول)، نگهبان پادشاهان و بزرگان، نگهدارنده‌ی سروران.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیاجور /kiājur/

معنی: عاقل، فاضل و دانا


کیاراد /kiyā rād/

معنی: کیا + راد = جوانمرد، ۱- جوانمرد بزرگ، بخشنده و سرور؛ ۲- پادشاه جوانمرد و بخشنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۸۹


کیارام /kiyā rām/

معنی: کیا= پادشاه، حاکم، مجاز از سرور، بزرگ+ رام= مأنوس، خوبی، الفت گرفته ۱- روی هم به معنی خو گیرنده و الفت گرفته با پادشاهان، حاکمان، سروران و بزرگان؛ ۲- مجاز از شخص بلند مرتبه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیارزم /kiārazm/

معنی: مرکب از کیا (پادشاه) + رزم (نبرد)، به معنی پادشاه نبرد و مبارزه


کیارس /kiyāras/

معنی: کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیارنگ /kiyā rang/

معنی: پاک، پاکیزه، رنگ پاک و پاکیزه، سفید.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیازاد /kiyā zād/

معنی: کیا+ زاد = زاده، بزرگ زاده و پادشاه زاده، از نژاد و گوهر پادشاهان و سروران.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیاسا /kiasa/

معنی: کیاسا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴


کیاشا /kiyā šā/

معنی: کیا = پادشاه، سلطان، حاکم، فرمانروا، والی + شا = مخفف شاه، شاهنشاه، پادشاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۴۳


کیاشاه kiašah/

معنی: کیاشاه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۵


کیاکسار /kiyāksār/

معنی: پسر آستیاگ و دایی کوروش هخامنشی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیامرث /kiāmars/

معنی: زنده فانی، در آیین زردشت نخستین بشر


کیامن /kiyā man/

معنی: کیا + من = اندیشه ۱- اندیشه ی بزرگ؛ ۲- مجاز از بزرگ اندیش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیامهر /kiyā mehr/

معنی: کیا = پادشاه، سلطان، حاکم، فرمانروا + مهر = خورشید، مهربانی و محبت، ۱- خورشید شاه؛ ۲- پادشاه مهربان و با محبت.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۲۲


کیانژاد /kiyā nežād/

معنی: آن که نژاد و اصل و نسب او به بزرگان و سروران و پادشاهان می‌رسد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیانور /ki(e)yānvar/

معنی: کیان+ ور (پسوند دارندگی)، ویژگی آن که دارای صفات بزرگی و سروری است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیاوش /kiyāvaš/

معنی: کیا + وش (پسوند شباهت)، ویژگی آن که مثل پادشاهان، سروران و بزرگان است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۳۲


کیآرمین /ke(a)y ārmin/

معنی: آرمین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) یکی از برادران کاووس و پسر کی؛ ۲) نام چهارمین پسر کیقباد.


کیبد /keybod/

معنی: کی+ بُد/ bod-/ (پسوند محافظ و مسئول)، ۱- نگهبان پادشاه؛ ۲- مجاز از بزرگ مرتبه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیسان /keysān/

معنی: کی+ سان (پسوند شباهت)، ۱- همانند کی، مثل کی؛ ۲- مجاز از از بزرگان، پادشاهان و سروران.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۷


کیمان /keymān/

معنی: کی + مان = اندیشه ۱- اندیشه ی بزرگان و پادشاهان؛ ۲- اندیشه ی شاهانه و بزرگوارانه؛ ۳- مجاز از دارای اندیشه ی بلند، اندیشمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیمند /keymand/

معنی: کی+ مند (پسوند دارندگی)، دارای بلند قدری و بزرگ مرتبه‌ای پادشاهان و بزرگان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیمنش /ke(a)y maneš/

معنی: ۱- صاحب طبع شاهانه، شاه طبیعت، بزرگ منش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: به قول ابوریحان کی ‌منش پسر کیقباد و جد کی لهراسب بوده است.


کیور /keyvar/

معنی: کی + ور (پسوند دارندگی) آن که بلند قدری و بزرگ مرتبه‌ایِ پادشاه را دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیوس /kayus/

معنی: نام پسرقباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی

 

اسم پسر با ک در شاهنامه

کاکله /kākole/

معنی: نام نوعی گیاه
پیشینه تاریخی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از فرزندان تور و جزو سپایان افراسیاب تورانی


کاموس /kāmus/

معنی: نام مبارزی کشانی که پادشاه سنجاب بود وی از بهادران توران و از امرای زیردست افراسیاب بود.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴


کاووس /kāvus/

معنی: پادشاه ایده آل، پاک، لطیف، نجیب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۲
پیشینه تاریخی: پسر کیقباد – دوازهمین شاه ایران – مدت پادشاهی او ۱۵۰ سال بود.


کاویان /kāv(i)yān/

معنی: کاویانی، منسوب به کاوه (شخصیت اساطیری شاهنامه)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۰۷


کتماره /katmāre/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
پیشینه تاریخی: نام پهلوان ایرانی، پسر قارن.


کشواد /kašvād – kešvad/

معنی: فصیح، زبان آور
پیشینه تاریخی: نام پدر گودرز و یکی از پهلوانان دوره فریدون پادشاه پیشدادی


کنارنگ /kānarang – konārang/

معنی: فرماندار، حاکم
پیشینه تاریخی: پهلوان ایرانی – لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان


کندر /kondor/

معنی: صمغی خوشبو که از درخت کندر هندی به دست می آید
پیشینه تاریخی: نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی


کهار /kahār/

معنی: گهار، از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کهرم /kohram/

معنی: معنی این کلمه (کُهرَم) «هرمزدیل» می‌باشد. اصل آن در پهلوی «گهرم» است مرکب از گو (پهلوان) + هرمز (سرور دانا که نام خداست) که جمعاً یعنی هرمزدیل
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: در شاهنامه ۱) برادر ارجاسپ شاه توران. ۲) پسر ارجاسپ تورانی، که در جنگ فرشید ورد، برادر اسفندیار را با شمسیر از پای درآورد، اسفندیار هم او را به دار آویخت.


کوت /kot/

معنی: از شخصیت های شاهنامه، نام پسر هزاره سرداران رومی
پیشینه تاریخی: سردار رومی سپاه خسرو در جنگ با بهرام و از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی


کورنگ /kurang/

معنی: روستایی از توابع بخش لاشار شهرستان نیک شهر در استان سیستان و بلوچستان، نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی
پیشینه تاریخی: نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی


کوهیار /kuhiyār/

معنی: از دلاوران ایرانی که در لشکرکشی کیخسرو به توران و نبرد بزرگ کیخسرو با افراسیاب شرکت داشت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۳۱
پیشینه تاریخی: بنابر بعضی از نسخه های شاهنامه «کوشیار» به جای «کوهیار» آمده است


کیارش /kiyāraš/

معنی: از کی + آرش، ۱- در اوستا «kavi aršan» به معنی کی و شهریار دلیر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۰۷۰
پیشینه تاریخی: نام یکی از چهار پسر کیقباد است


کیخسرو /key xosro(w)/

معنی: ۱- مجاز از پادشاه بزرگ و والامقام؛ ۲- در پهلوی «کی ‌نیک ‌نام»
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۷۱

پیشینه تاریخی: ۱) (در شاهنامه) شاه داستانی ایران، پسر سیاوش و نوه‌ی کیکاووس، که پس از کشته شدن پدرش، نزد مادرش فرنگیس در توران بزرگ شد. گودرز سردار ایرانی او را به ایران آورد. او انتقام خون پدر را از افراسیاب گرفت و او را در کنار دریاچه‌ی چیچست کُشت. سرانجام با چند تن از پهلوانان به کوهی رفت و همگی در زیر برف ناپدید شدند؛ ۲) کیخسرو نام سه تن از شاهان سلجوقی روم.


کیقباد /key qobād/

معنی: به معنی «کی محبوب و سرور گرامی»
فراوانی در ثبت احوال: ۷۸۹
پیشینه تاریخی: ۱) (= قباد) (در شاهنامه) شاه داستانی ایران، نخستین شاه از سلسله‌ی کیانیان و از تبار فریدون، که در البرز کوه به سر می برد. زال پس از مرگ گرشاسپ، رستم را به جستجوی او فرستاد و او را به پادشاهی خواند. او صد سال پادشاهی کرد و پایتختش شهر استخر بود. ۲) کیقباد نام سه تن از شاهان سلجوقی روم.


کیکاووس /key kāvus/

معنی: به معنی«دارای منبع فراوان»
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) (= کاووس) (در شاهنامه) دومین پادشاه کیانی؛ که ۱۶۰ سال پادشاهی کرد؛ ۲) نام دو تن از شاهان سلجوقی روم. ۳) کیکاووس‌ابن اسکندر (عُنصُرالمَعالی) [حدود ۴۱۲- حدود ۴۸۰ قمری] نویسنده‌ی ایرانی و از امیران سلسله‌ی زیاریان، مؤلف قابوسنامه.


کیومرث /ki(a)yomars/

معنی: گیومرت، ۱- زنده‌ی فانی. [جزء اول «گیو» و «گیه» به معنی جان و زندگی است و جزء دوم «مرتن» صفت است به معنی مردنی و در گذشتنی و به تعبیر دیگر مردم، چون بشر فانی است او را مردنی و درگذشتنی نامیده‌اند. (از پاورقی برهان ـ چ معین)] ۲- معنی کیومرث در تاریخ بلعمی «زنده‌ی گویا» آمده است
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۹۳۲
پیشینه تاریخی: ۱) (در شاهنامه) کیومرث: نخستین شاه سلسله‌ی پیشدادیان که ۳۰ سال پادشاهی کرد. ۲) (در اوستا) کیومرث: نخستین انسان. از نطفه‌ی او که بر زمین ریخت، مَشیه و مَشیانه به صورت مرد و زن پدید آمدند.

 

اسم پسر با ک اوستایی

کاچار /kāčār/

معنی: سر و سامان


کاردار /kārdār/

معنی: وزیر پادشاه، والی، حاکم
پیشینه تاریخی: اسم پسر بهرام گور پادشاه ساسانی – پسر مهر نرسی از ارتشتاران دوره ساسانی


کاری /kāri/

معنی: تلاشگر


کامبوزیا /kāmbuziyā/

معنی: گویش امروزی کبوجیه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: فرزند کوروش بزرگ


کامبیز /kāmbiz/

معنی: صورت دیگری از کمبوجیه که در زبان فرانسه کامبیز شده و مجدداً وارد فارسی شده است. ص کمبوجیه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶۶۳


کامجو /kāmju/

معنی: جوینده کام، کسی که در پی آرزوها و خواسته هایش است، آن که به دنبال عیش و خوشی است


کامدین /kāmdin/

معنی: نام دستورِ [وزیر] «برزو قیام الدین» که نسخه‌ی بسیار خوبی از زراتشنامه را نوشت و از روی همان نسخه زراتشنامه به انگلیسی ترجمه شده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۰


کامران /kāmrān/

معنی: ۱- (در قدیم) مجاز از آن که در هر کاری موفق است، موفق؛ ۲- خجسته، مبارک؛ ۳- مسلط، چیره؛ ۴- (در حالت قیدی) با کامروایی و موفقیت.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۸۹۸


کامیاب /kāmyāb/

معنی: مجاز از آن که به خواست و آرزویش رسیده است، پیروز.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۳۸


کامیار /kāmyār/

معنی: ۱- مجاز از کامیاب، ۲- با شادی و با خوشحالی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۴۶۰
پیشینه تاریخی: امیر کمال‌الدین ابن اسحاق، قاضی ارزنجان یکی از بزرگان امرای علاءالدوله کیقباد سلجوقی [متوفی ۶۳۵ قمری] مردی فقیه، سخنگو و حکیم مشرب و از شاگردان شیخ شهاب‌الدین سهروردی.


کرتیر /kartir/

معنی: نام موبد موبدان روزگار شاپور یکم


کردان /kordān/

معنی: پسر مرزبان


کرکوی /karkuy/

معنی: از نوادگان سلم، پسر فریدون


کوسان /kusān/

معنی: نام رامشگری است


کوشا /kušā/

معنی: از کوش + ا (پسوند فاعلی و صفت مشبهه)،آن که بسیار تلاش و کوشش میکند، ساعی، تلاشگر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۶۵


کوشان /kušān/

معنی: از کوش (کوشیدن) + ان (پسوند صفت فاعلی) و به معنی کوشا
فراوانی در ثبت احوال: ۵۷۴
پیشینه تاریخی: نام قوم و سرزمینی


کوشیار /kušyār/

معنی: گوشیار، از گوش (نام فرشته) + یار (پسوند مبدل «داد» به معنی داده)، روی هم رفته به معنی داده‌ی فرشته. گونه‌ی دیگر این واژه (گوشیار) در برخی منابع فارسی «نگهبان چهار پایان» معنی شده است
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۹
پیشینه تاریخی: کوشیار گیلانی [قرن ۴و۵ هجری] ریاضیدان و اخترشناس ایرانی، از مردم گیلان، مؤلف زیج جامع، کتاب اسطرلاب، الابعاد والاجرام، فی اصول حساب‌الهند.


کی آرمین /keyārmin/

معنی: پسر کیقباد


کیا /kiyā/

معنی: ۱- پادشاه، سلطان، حاکم، فرمانروا، والی؛ ۲-مجاز از سرور و بزرگ؛ ۳- مجاز از حرمت، عزت، آبرو
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۶۲
پیشینه تاریخی: عنوان بعضی از حکام و رؤسای طبرستان و گیلان در قدیم.


کیازند /kiāzand/

معنی: پادشاه بزرگ


کیافر /kiyāfar/

معنی: بزرگِ با شکوه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیامرد /kiyā mard/

معنی: کیا= پادشاه، سلطان، حاکم، فرمانروا، والی + مرد، مرد سلطان و پادشاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیامنش /kiāmaneš/

معنی: کسی که رفتاری مثل پادشاهان دارد (کیا= سلطان)


کیان /ki(e)yān/

معنی: مجاز از سروران و بزرگان
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۳۶۹
پیشینه تاریخی: ۱) کی‌ها، هرکدام از پادشاهان داستانی ایران از کیقباد تا دارا؛ پادشاهان و سلاطین؛ ۲) نام شهرستانی در شهرکرد، در استان چهارمحال و بختیاری.


کیان پور /kiānpur/

معنی: کیا = سروران و بزرگان و کیان پور یعنی پسر بزرگان


کیانزاد /kiānzād/

معنی: کیا = سروران و بزرگان و کیانزاد یعنی کسی که از بزرگان زاده شده


کیانفر /kiānfar/

معنی: کیان یعنی پادشاهان و فر یعنی شکوه = شکوه پادشاهان


کیانمهر /ki(e)yān mehr/

معنی: کیان+ مهر = محبت، دوستی و خورشید، ۱- محبت و دوستی شاهانه و بزرگوارانه، خورشید پادشاهان و بزرگان؛ ۲- مجاز از آن که در میان پادشاهان، بزرگان و سروران موقعیت ویژه دارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۵۰


کیانوش /kiyānuš/

معنی: ۱- بزرگ جاویدان. از واژه‌ی اوستایی «کوئی» = بزرگ، گرامی+ اَنوش = بی‌مرگ
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۳۴۰
پیشینه تاریخی: نام برادر فریدون


کیهان /keyhān/

معنی: گیهان، جهان، عالم، گیتی، مجموعه‌ی همه اشیا و پدیده‌های موجود در هستی، آسمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۸۲۸


کیوان /keyvān/

معنی: ۱- زحل ۲- مجاز از آسمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۰۸۴


کیومهر /ki(a)yo mehr/

معنی: کیو = جان و زندگی + مهر = محبت، دوستی، مهربانی، ۱- مهر، محبت و دوستی زندگی؛ ۲- مجاز از ویژگی کسی که موجب محبت، دوستی و مهربانی در روح و جان و زندگی است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

اسم پسر با ک عربی

کاظم /kāzem/

معنی: فرو خورنده خشم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸۸۳۱
پیشینه تاریخی: لقب امام موسی ابن جعفر(ع) هفتمین امام شیعیان.


کافی /kāfi/

معنی: بس کننده، بی نیاز کننده، کار گزار، با کفایت


کافی الدین /kāfioddin/

معنی: لایق و کارآمد در دین


کامل /kāmel/

معنی: ۱- آن که یا آنچه ویژگی‌های لازم را دارا است و کم و کاست ندارد، بی‌عیب، بی‌نقص؛ ۲- مجاز از دارای محاسن و خصوصیات مقبول؛ ۳- مجاز از دانا و فاضل؛ ۴- در حالت قیدی بدون عیب و کاستی، به خوبی؛ ۵- در تصوف ویژگی پیری است که می‌تواند در نفوس تصرف و سالکان را تربیت کند
فراوانی در ثبت احوال: ۷۳۹۴
پیشینه تاریخی: کتاب عربی از ابن اثیر، معروف به کامل ابن اثیر (ترجمه)، در تاریخ عمومی جهان تا سال ۶۲۸ قمری (الکامل فی التاریخ).


کبریا /kebriyā/

معنی: ۱- عظمت، بزرگی؛ ۲- مجاز از خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۶


کبیر /kabir/

معنی: ۱- بزرگ در مقابلِ صغیر؛ ۲- در حقوق ویژگی آن که به سن قانونی ۱۸ سال تمام رسیده است، در مقابلِ صغیر؛ ۳- مجاز از دارای مقام عالی، بلندمرتبه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۷۱
پیشینه تاریخی: ۱) کبیرناگوری، کبیر بن فرید [۸۵۸ میلادی]: ادیب نحوی هندی، اهل گُجرات و متوفی در آن، از آثار اوست: شرح ضَوءالمصباح، در نحو؛ ۲) کبیر [۱۴۴۰-۱۵۱۸ میلادی] عارف و شاعر هندی از زندگانی او اطلاع زیادی در دست نیست.


کبیرالدین /kabiraddin/

معنی: بزرگ در دین و آیین


کرار /karrār/

معنی: حمله کننده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۸۹
پیشینه تاریخی: از القاب و صفات حضرت علی(ع)


کرام الدین /kerāmoddin/

معنی: بزرگوار دین


کرامت /ke(a)rāmat/

معنی: ۱- در تصوف به معنی کاری خارق‌العاده، که به دست اولیا انجام می‌گیرد؛ ۲- داشتنِ صفات پسندیده، بزرگواری، شرافت، بخشندگی، سخاوت؛ ۳- احترام، عزت؛ ۴-بزرگداشت، هدیه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۵۳۲


کرامت الله /ke(a)rāmatollāh/

معنی: بزرگی و بخشندگی خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۹۱


کرم /karam/

معنی: بزرگواری، بخشندگی جوانمردی، لطف، احسان


کرم الله /karamallāh/

معنی: بخشش و لطف خداوند


کرمعلی /karamali/

معنی: بخشش علی


کریم /karim/

معنی: ۱- بخشنده، سخاوتمند؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند؛ ۳- از صفات قرآن؛ ۴- گران‌بها و ارزشمند و بزرگوار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۰۷۲۳
پیشینه تاریخی: کریم خان زند، شاه ایران [۱۱۶۵-۱۱۹۳ قمری] و بنیانگذار سلسله‌ی زند، که خود را وکیل‌الرعایا لقب داده بود و در پایتختش شیراز، بناهای زیبایی (ارگ، بازار، حمام و مسجد) به وجود آورد.


کریم محمد /karim-mohammad/

معنی: مرکب از نام‌های کریم و محمّد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کسا /ke(a)sā/

معنی: عبای ضخیم
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: دیث کسا (کساء)، حدیثی معروف که شرح به هم گرد آمدن پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را بیان می دارد. این حدیث از طُرُق شیعه و سنی به تواتر نقل شده است.


کلام /kalām/

معنی: ۱- گفتار، سخن؛ ۲- مجاز از کلمه؛ ۳- در ادبیات و در دستور زبان، مجموعه‌ی جمله‌هایی که معمولاً به هم ربط دارند و مطلبی را بیان می‌کنند؛ ۴- در ادیان به معنی دانش دینی متضمن بیان دلایل درباره ی عقاید دینی؛ ۵- مجاز از کلام الهی، قرآن.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۷


کلیم /kalim/

معنی: کلیم‌الله
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: لیم کاشانی: [قرن ۱۱ هجری] شاعر ایرانی متولد همدان، که در کاشان نشأت یافت و بیشتر عمرش را در هند گذراند، از پیشگامان سبک شعر معروف به هندی. دیوانش چاپ شده است. مرثیه‌ی بلند او درباره‌ی واقعه‌ی کربلا بسیار معروف است.


کلیم الله /kalimollāh/

معنی: آن که خدا با او سخن گفته است
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۳
پیشینه تاریخی: لقب حضرت موسی(ع).


کمال /kamāl/

معنی: ۱- آخرین حد چیزی، نهایت، بسیاری؛ ۲- سرآمد بودن در داشتن صفت‌های خوب، بی‌عیب و نقص بودن، کامل بودن؛ ۳- خردمندی و دانایی، فرزانگی، درایت؛ کاملترین و بهترین صورت و حالت هر چیز؛ ۴- در تصوف به معنی رسیدنِ سالک به مقام محو؛ ۵- در فلسفه به معنی صورت و حد طبیعی هر چیز
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۶۰۶
پیشینه تاریخی: ۱) کمال اصفهانی: (= کمال‌الدین اسماعیل)؛ ۲) کمال خجندی (=کمال‌الدین خجندی)، خ کمال‌الدین


کمال الدین /kamāloddin/

معنی: موجب ترقی آیین و کیش
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۰۸
پیشینه تاریخی: ۱) کمال‌الدین اسماعیل: (= کمال اصفهانی) [قرن ۷ هجری] شاعر ایرانیِ از مردم اصفهان، که به خاطر نوآوریهایش به خلّاق‌المعانی معروف شد؛ ۲) کمال‌الدین خجندی: [قرن ۸ و۹ هجری] شاعر و عارف ایرانی مقیم تبریز؛ ۳) کمال‌الدین فارسی: (محمّدابن حسن) [قرن ۷و ۸ هجری] ریاضیدان و فیزیکدان ایرانی، شاگرد قطب‌الدین شیرازی، دارای پژوهشهایی درباره‌ی نور، رنگین کمان و عددهای متحاب.


کمال الملک /kamālolmolk/

معنی: آن که موجب کمال سرزمین و ملک است، لقب یکی از نقاشان اسطوره ای ایران در دوره قاجاریه، محمد غفاری


کمیل /komeyl/

معنی: کامل، تمام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸۶۰
پیشینه تاریخی: کمیل ابن زیاد: [قرن اول هجری] مسلمان عرب، از اصحاب و هواداران حضرت علی(ع)، که به فرمان حجاج ابن یوسف کشته شد. دعای کمیل به او منسوب است.


کیاست /kiāsat/

معنی: زیرکی، هوشیاری، دانایی

 

اسم پسر با ک در سایر ریشه ها

کاد /kād/

معنی: نام پسر یعقوب (ع)
ریشه: عبری


کارانوس /kārānus/

معنی: از سرداران سپاه اسکندر مقدونی
ریشه: یونانی


کارل /kārl/

معنی: زورمند، موثر، فرانسوی: شارل، انگلیسی: چارلز
ریشه: آلمانی


کارمل /kārmel/

معنی: باغستان، رزستان، جای حاصلخیز
ریشه: عبری


کارو /kāru/

معنی: نوید دهنده
ریشه: ارمنی


کالیجار /kālijār/

معنی: کارزار
ریشه: گیلکی


کاویار /kāvyār/

معنی: کاو (در کردی) کام، مراد، آرزو، ارزشمند + یار (پسوند دارندگی)، روی هم رفته به معنی آرزومند و دارای ارزش
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۳


کریشنا /kerišnā/

معنی: جاذب، رباینده، از خدایان هندو، هشتمین تجسم ویشنو
ریشه: سانسکریت


کژوان /kažvān/

معنی: کوهنورد
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۷۳۱


کنعان /kan‛ān/

معنی: طبق تورات کنعان به معنی «حلیم و بردبار» است
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۴۸
پیشینه تاریخی: ۱) سرزمینی در میان رود اردن، دریای مدیترانه و بحرالمیت، مطابق فلسطین قدیم؛ ۲) نام چهارمین پسر حام.


کورس – کوروس /kuros/

معنی: یونانی شده کورش، موی پیچیده، مجعد، آفتاب
ریشه: یونانی


کوژین /kožin/

معنی: کوژین
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳


کیا داوود /kiyā-dāvud/

معنی: مرکب از نام‌های کیا و داوود.
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


کیان رضا /kiyān-rezā/

معنی: مرکب از نام‌های کیان و رضا.
ریشه: فارسی – عربی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱

 

ممکن است در کنار جستجوی خود برای یافتن بهترین اسم پسر با ک، به دنبال بهترین اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر، لیست کاملی از این اسامی را به ترتیب حروف الفبا برای شما آماده کرده‌ایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردی یا سایر اسامی پسرانه هستید، می‌توانید آن‌ها را در سایت ستاره جستجو و مطالعه کنید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید